موضوع پژوهش های گوناگون و مباحث مختلفی قرار گرفته است.

آزادی سیاسی به عنوان یکی از مهم ترین اقسام آزادی, تا کنون موضوع پژوهش های گوناگون و مباحث مختلفی قرار گرفته است. تعاریف متعددی از این واژه صورت گرفته, اقسام و مصادیق آن بیان گردیده است. با این وجود, یکی از مباحث مهمی که تا کنون مورد توجه چندانی قرار نگرفته, تحلیل مفهوم آزادی سیاسی است. بیشتر نوشته ها و آثاری که به آزادی سیاسی پرداخته اند, به ارأه تعریف و بیان اقسام و مصادیق آن بسنده کرده اند و کمتر به تحلیل مفهوم آن روی آورده اند. بی تردید فهم دقیق مفهوم آزادی سیاسی و اقسام آن, بدون توجه به عناصر تشکیل دهنده مفهوم آزادی سیاسی امکان پذیر نبوده, در نتیجه ضرورت انجام دادن این تحلیل مفهومی آشکار می گردد. در این نوشتار, برآنیم با تجزیه و تحلیل عناصر و مولفه های تشکیل دهنده مفهوم آزادی سیاسی, تحلیل مختصری از مفهوم آن ارأه کنیم. قبل از این, برخی از مهم ترین تعاریف ارأه شده از آزادی سیاسی را مرور می کنیم:

۱) منظور از آزادی سیاسی, به طور ساده عبارت از آزادی انجام دادن انواع کارهای مختلفی است که حکومت مردمی اقتضا می کند. این کارها اصولا شامل آزادی استفاده از ابزارهایی است که از طریق آنها, شهروند بتواند صدای خود را به گوش دیگران برساند و در حکومت تإثیر عملی داشته باشد.(۱)

در این تعریف بیشتر به فراهم بودن زمینه مشارکت مردمی در جامعه تإکید شده است; از این رو آزادی سیاسی در این تعریف, آزادی استفاده از ابزارهایی است که از طریق آنها مردم بتوانند در زندگی سیاسی خود تإثیر عملی داشته باشند; بنابراین تعریف به بیان مصادیق آزادی سیاسی ختم می شود.

۲) آزادیهای سیاسی, مجموعه امتیازاتی است که اهالی کشور برای مشارکت در حیات سیاسی جامعه بدان نیاز دارند. این امتیازات به صورت حقوق مدنی (حق رإی, حق داوطلبی و حق عضویت در احزاب سیاسی) و حقوق سیاسی (آزادی رقابت اندیشه ها, آزادی انتخابات و آزادی تعیین زمامدارن) متظاهر می شود.(۲)

در این تعریف نیز همان طوری که ملاحظه می شود, بر عنصر مشارکت سیاسی تإکید شده است. آزادی سیاسی مجموعه امتیازاتی است که برای تحقق مشارکت سیاسی به آنها نیاز هست; از این رو در این تعریف نیز بیشتر به مصادیق آزادی سیاسی توجه شده است.

۳) آزادی سیاسی, قسمتی از حقوق افراد است که به موجب آن, می توانند حق حاکمیت داشته باشند, خواه به طور مستقیم وخواه از طریق انتخاب نمایندگان.(۳)

در این تعریف از آزادی سیاسی بر حق انتخاب و رإی مردم بر اساس حق حاکمیت آنان تإکید شده است; بنابراین در این جا نیز توجه به یکی از مصادیق آزادی سیاسی دیده می شود.

۴) آزادی سیاسی, یعنی این که فرد بتواند در زندگی سیاسی و اجتماعی کشور خود از راه انتخاب زمامداران و مقامات سیاسی شرکت جوید و به تصدی مشاغل عمومی و سیاسی و اجتماعی کشور نایل آمده و یا در مجامع, آزادانه, عقاید و افکار خود را به نحو مقتضی ابراز کند.(۴)

این تعریف از آزادی سیاسی که جامع تر از تعاریف دیگر است و مصادیق بیشتری از آزادی سیاسی را در بر می گیرد, اما همانند تعاریف دیگر, ناظر به مصادیق آزادی سیاسی بوده و تحلیل مفهوم آن را با توجه به عناصر و مولفه های آزادی سیاسی مد نظر نداشته است.

۵) آزادی سیاسی, آزادی فرد در صحنه سیاست و به بیان دیگر فقدان فشار سیاسی است. (۵)

این تعریف مختصر از آزادی سیاسی بر خلاف تعاریف گذشته, تا حدودی به عناصر آزادی سیاسی اشاره دارد و از این رو به تحلیل مفهوم آزادی سیاسی نزدیک می شود, اما کاستی هایی نیز دارد که توضیح بیشتر در این باره خواهد آمد.

با توجه به این که بیشتر تعاریف ارأه شده از آزادی سیاسی به عنوان یک حالت و وضعیت سخن نمی گویند و بیشتر به مصادیق آن توجه دارند, در این فصل به تحلیل مفهوم آزادی سیاسی با توجه به عناصر و مولفه های آن می پردازیم. قبل از آن که به این تحلیل مفهومی بپردازیم, به توضیح و بررسی یکی از دیدگاه هایی می پردازیم که تلاش کرده است به گونه ای عناصر سازنده مفهوم آزادی را بیان کند, و سپس تحلیل مفهومی خود را از آزادی سیاسی به دست خواهیم داد.

فرانتس نویمان در کتاب خود آزادی و قدرت و قانون تلاش می کند عناصر سازنده مفهوم آزادی سیاسی را بیان کند. وی بر این باور است که آزادی سیاسی دارای سه عنصر اساسی که بر اساس هر یک از آنها مفهوم خاصی از آزادی سیاسی شکل می گیرد.

عنصر اول از دیدگاه وی, ((قانون)) است که مفهوم آزادی قانونی را رقم می زند. وی معتقد است:

آزادی در مرتبه اول و قبل از هر چیز, فقدان منع و جلوگیری است. شک نیست که این برداشت, پایه و مایه نظریه لیبرال درباره آزادی است و مفهوم اساسی آنچه از حقوق اساسی اراده می شود و از جهت فهم معنای آزادی قانونی به ویژه در سنت فکری انگلستان و آمریکا, اهمیت بنیادی دارد. این همان صورتی است که هابز ولاک و منتسکیو و کانت به مسإله داده اند. وقتی آزادی این گونه فهمیده شود, می توان آن را آزادی منفی یا حقوقی تعریف کرد. ... جنبه منفی آزادی هنگامی که به عرصه سیاست منتقل می شود, ضرورتا به ضابطه ای می انجامد که فرد را در برابر دولت قرار می دهد. (۶)

بنابراین رکن اول مفهوم آزادی سیاسی, قانون تلقی می شود که از فرد در برابر دولت دفاع می کند. پیش فرض اساسی این دیدگاه همان گونه که نویمان توضیح می دهد فردگرایی فلسفی است, یعنی ((عقیده به این که انسان موجودی است مستقل از نظام سیاسی که در آن به سر می برد)).(۷) از نظر وی, نظریه های سیاسی که بر فلسفه اصالت فرد بنا شده باشند, ضرورتا باید این مفهوم را بپذیرند. این نظریه به پیدایش حقوق فردی و رسمیت شناختن این حقوق در برابر دولت می انجامد و بنابراین (( اگر فرض بر وجود حقوق فردی باشد, منطقا لازم میآید که هیچ رفتاری مستوجب کیفر نباشد مگر آن که صریحا در قانون ممنوع شده باشد این قضیه عموما بنیاد آزادی قانونی شناخته شده است)). (۸) از آن جا که این برداشت از آزادی سیاسی, محتوای قوانین را در نظر نمی گیرد و احتمال سرکوبگرایانه بودن قانون را مد نظر قرار نمی دهد و همچنین از توجه به گریزگاه هایی که ممکن است چیرگی قدرت سیاسی بر حقوق فردی را به دنبال آورد غافل می ماند, (۹) این برداشت از آزادی سیاسی به نظر فرانتس نویمان دارای کاستی ها و کمبودهایی است که ضرورت توجه به رکن و عنصر دیگر آزادی سیاسی را آشکار می سازد.

رکن و عنصر دوم آزادی سیاسی به نظر نویمان, ((رکن شناختی)) آزادی است. شکل گیری این رکن آزادی, همراه با گام های اساسی است که از زمان اپیکوروس تا هگل و مارکس برداشته شده است. از نظر فرانتس نویمان سه گام اساسی در این زمینه برداشته شده که وی این سه گام را این گونه بیان کرده است:

از زمان اپیکوروس تاکنون رشد و پیشرفت علوم طبیعی جایگاهی تعیین کننده در آزادی انسان داشته است. فهم طبیعت برونی نه تنها آدمی را از قید ترس آزاد می کند, بلکه باز همان گونه که اپیکوروس می گفت, امکان می دهد که از فرایندهای طبیعی برای بهکرد زندگی مادی انسان استفاده کنیم. دومین گام مهم با روان شناسی اسپینوزا برداشته شد... اسپینوزا می گفت هیچ کس جز کسی که مطابق احکام عقل زندگی می کند آزاد نیست... گام سومی نیز ضروری است و آن فهم فرایند تاریخ است... از ویکو و منتسکیو جاده به هگل و مارکس می رسد که هر دو این ضابطه اپیکوری اسپینوزایی را قبول داشتند که آزادی چیزی جز کسب بینش نسبت به ضرورت نیست و کسی که بفهمد چه روی می دهد و چرا روی می دهد به یمن این فهم, آزاد می شود. (۱۰)

بنابراین پیشرفت علوم طبیعی, شکل گیری روان شناسی اسپینوزایی و جبرگرایی و کل گرایی تاریخی هگلی, سه قدم اساسی است که ضرورت توجه به رکن شناختی آزادی را آشکار ساخته اند. هر یک از این سه قدم اساسی به گونه ای بر آزادی شناختی تإکید داشتند: کسب بینش درباره عمل طبیعت برونی به آدمی امکان سیادت یافتن به طبیعت را می دهد; شناخت گسترده تر از روان انسان, امکان درک فرایندهای روانی باعث اضطراب را فراهم میآورد; اضطراب, آدمی را از آزادی محروم می کند و به اسارت رهبران قدرت مدار و توتالیتر در میآورد; فهم موقعیت تاریخی, امکان سازگار شدن چارچوب نهادها را با شناخت بیشتر آدمی از طبیعت و انسان ایجاد می کند.(۱۱) اما به نظر نویمان, رکن شناختی آزادی نیز همانند رکن قانونی آن به تنهایی نمی تواند جامع و مانع تلقی گردد و با کاستی هایی روبه روست. آزادی شناختی, اراده اساسی انسان را برای رسیدن به آزادی نادیده می گیرد و از این رو به رکن دیگری نیاز است که رکن ((ارادی)) نام دارد:

نه رکن قانونی آزادی به راستی جامع و مانع است و نه رکن شناختی آن. قانون, قدرت سیاسی را محصور می کند, شناخت, راه منتهی به آزادی را به ما نشان می دهد; اما آدمی جز با کوشش خویش به آزادی نمی رسد, نه خداوند به او آزادی عطا می کند و نه تاریخ. (۱۲)

از نظر نویمان, این نظریه که دموکراسی مهم ترین نظام سیاسی است که آزادی سیاسی را به حداکثر می رساند, از این برداشت از آزادی نشإت گرفته است:

نظریه ای که می گوید دموکراسی آن چنان نظامی در سیاست است که آزادی سیاسی را به حداکثر می رساند از همین بینش سرچشمه می گیرد. رکن ارادی یا کنش خواهانه آزادی همان قدر از جهت قوام آزادی سیاسی واجب است که دو رکن قانونی و شناختی... در نظام دموکراتیک به هر سه رکن مفهوم آزادی سیاسی فرصت عرض اندام داده می شود.(۱۳)

بر این اساس, وی نتیجه می گیرد که ((ثبات نظام دموکراتیک به این سه رکن بستگی دارد: نخست, عملکرد موثر حکومت قانون ; دوم, وجود انعطاف و نرمی لازم برای رویارویی و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات تازه و سوم, تربیت شهروندان)).(۱۴) این سه رکن, باعث شکل گیری سه رکن قانونی, شناختی و ارادی آزادی سیاسی می گردد و جمع این سه رکن در یک نظام سیاسی باعث ثبات آن نظام می گردد.

نکته اساسی که در بررسی این دیدگاه می توان گفت, این است که این دیدگاه بیش و پیش از آن که تحلیلی بر عناصر مفهومی آزادی سیاسی باشد, بیانگر سیر تحول و تطور مفهومی است که در آزادی سیاسی صورت گرفته است. از این دیدگاه, از آزادی سیاسی نخست برداشتی حقوقی قانونی صورت گرفته بود و لذا در تعریف آزادی سیاسی نیز چنین برداشتی ارأه می گردید. دغدغه اصلی طرفداران این برداشت حفاظت از حقوق شهروندان در برابر دولت و حکومت بوده و از آن جا که ((قانون)) ضمانت مطمئنی برای این حفاظت محسوب می شده, از آزادی سیاسی به آزادی قانونی تعبیر می شده است. برداشت دیگر از آزادی سیاسی در مرحله دوم, متضمن نگرش معرفتی شناختی است که در نتیجه آن آزادی در فهم ضرورت تاریخ تعبیر شده است. این برداشت در واقع محصول تلاش فکری است که از روسو آغاز شده و به هگل و مارکس ختم شده است. دغدغه اصلی طرفداران این برداشت (( رابطه فرد و جامعه)) و یا ((فرد و دولت)) بوده است. روسو آغازگر راهی است که به جمع این رابطه و حل این مشکل با طرح مقوله اساسی ((اراده عمومی)) خود می پردازد و هگل ختم کننده این راه است که با جمع عین و ذهن و از بین بردن ثنویت مذکور براساس روش دیالکتیک فرد, آزادی را در قالب دولت و در درون آن معنا می کند. بنابراین از آزادی سیاسی در این دوران برداشتی دیگر شکل می گیرد, و در نهایت برداشت سومی از آزادی سیاسی شکل می گیرد که در آن اراده انسانی و نقش آن در شکل گیری آزادی سیاسی برجسته می گردد. این برداشت از آزادی سیاسی در عکس العمل به دیدگاه دوم و در نقد آن که به رغم طرفداران برداشت سوم, دیدگاه دوم به توتالیتریسم ختم شده, شکل گرفته است.

بنابراین آنچه که این دیدگاه بیان می کند, در واقع تعدد برداشت هایی است که از آزادی سیاسی دوره های مختلف صورت گرفته است; اما این که این آزادی سیاسی دارای چه مفهومی است و مولفه ها و عناصر سازنده آن چیست, از این دیدگاه به دست نمیآید. در نتیجه می توان گفت که سه رکن ذکر شده در واقع در اثر توجه خاصی است که هر یک از این سه برداشت به آن رکن داشته اند.

اکنون با توجه به تعاریف ذکر شده و نارسایی آنها در تبیین عناصر و مولفه های تشکیل دهنده آزادی سیاسی و نیز عنایت به ناکافی بودن تحلیل مفهومی فرانتس نویمان, در ادامه به ارأه تحلیل مختصری از مولفه های آزادی سیاسی می پردازیم.

عناصر و مولفه های آزادی سیاسی

آزادی سیاسی نیز همچون آزادی, دارای مفهوم واحدی بوده که در برگیرنده عناصر و مولفه هایی است و تإکید بر این مولفه ها باعث شکل گیری برداشت های مختلفی از آن شده است. از این دیدگاه, همان گونه که آزادی دارای سه مولفه فاعل (عامل), مانع (رادع) و هدف (غایت) است, آزادی سیاسی نیز این سه مولفه را داراست. مک کالومMacallum)) در تبیین مفهوم آزادی با ایجاد تمایز میان ((مفهومConcept)(() و ((برداشت)),Conception)) بر این باور است که آزادی دارای فهوم واحد و برداشت های متعدد است و این گونه بیان می کند:

is free from Y to do or be Z . * ((رهایی و آزادی چیزی و یا کسی از چیزی یا مانعی بر انجام دادن چیزی و یا برخورداری از آن چیز)).(۱۵) بر اساس این دیدگاه, برداشت های متفاوت از آزادی در واقع نتیجه تفاوت و تعدد برداشت ها از سه متغیرX (فاعل, عامل),Y (مانع, رادع) وZ (هدف, غایت) در این مدل است.

جان رالز نیز به تبع مک کالوم در این باره می نویسد:

آزادی را می توان همواره با ارجاع به سه مولفه توضیح داد: فاعلین (عاملین), که آزاد هستند, موانع یا محدودیت هایی که آن فاعلین نسبت به آنها آزادند و آنچه که آن فاعلین در انجام دادن یا ندادن آنها آزاد هستند. تبیین های کامل از آزادی اطلاعات متناسبی را درباره این سه مولفه ارأه می کنند. (۱۶)

وی با بسط الگوی مک کالوم و توضیح آن, معتقد است توصیف کلی آزادی, شکل زیر را دارا خواهد بود:

این یا آن شخص (یااشخاص) آزاد هست (یا آزاد نیست) از این یا آن مانع (یا مجموعه ای از موانع) برای انجام دادن (یا انجام ندادن) چنین و چنان.(۱۷)

البته همان طوری که ملاحظه می شود, جان رالز به بخشی از الگوی مک کالوم توجه نکرده است که عبارتto be Z)) )) است. در عنصرz علاوه بر انجام دادن عمل, برخورداری از یک چیز نیز وجود دارد; بنابر این شخص آزاد است از مانع در انجام دادن یا برخوردار بودن از چیزی. در این مقاله در تحلیل مفهوم آزادی سیاسی از این الگو بهره خواهیم گرفت. بر اساس این الگو برآنیم با تعمیم آن از بحث مفهوم آزادی به بحث مفهوم آزادی سیاسی, به تحلیل مفهوم آزادی سیاسی بپردازیم. گمان نگارنده بر آن است که می توان به چنین تعمیمی خطر کرد. بر این اسeس, مولفه ها و عناصر مفهوم آزادی سیاسی عبارتند از:

الف) فاعل (عاملAgant)()

اولین عنصر و مولفه اساسی آزادی سیاسی, فاعل یا عاملی است که در عرصه سیاست و اجتماع زندگی می کند. تا این عنصر وجود نداشته باشد نمی توان آزادی سیاسی را تصور کرد. این متغیر همان عاملX در الگوی مک کالوم است که دارنده وصف آزادی یا فاقد آن است. آزادی سیاسی نیز وصف و حالتی است که وجود یا عدم آن را می توان به این عامل (فاعل) نسبت داد. این عنصر خود می تواند در زندگی سیاسی به سه دسته تقسیم شود: ۱. اشخاص یا شخصperson(s));) ۲. موسسات و تشکل های سیاسیPolitical institutions or Associations); ) ۳. دولت هاStates).)

گاهی اوقات شخص یا اشخاص در صدد انجام عمل و رفتار سیاسی در جامعه سیاسی بر میآیند که در این صورت فاعل و عنصرX, اشخاص می باشند. گاهی اوقات موسسات و تشکل ها به دنبال انجام عمل یا رفتار سیاسی در آن جامعه اند که در این صورت فاعل و عنصرX را باید این موسسات دانست و بالاخره گاهی اوقات دولت ها هستند که به انجام عمل و رفتار سیاسی می پردازند که در این صورت فاعل و عنصرX را باید دولت ها تلقی کرد.

حال سوالی که مطرح می شود این است که آیا آزادی سیاسی وصف و حالتی است که در مورد تمامی این سه دسته فاعل (عامل) به کار می رود؟ به عبارت دیگر, آیا می توان گفت که دولت ها و موسسات سیاسی نیز همانند اشخاص می توانند از, آزادی سیاسی برخوردار باشند؟ به نظر می رسد که نتوان چنین تعمیمی را در مفهوم آزادی سیاسی پذیرفت. آزادی سیاسی در یک جامعه در نسبت فرد با دولت و جامعه سیاسی شکل می گیرد و دارنده یا فاقد این وصف در هر صورت فرد است نه دولت. توان انجام دادن عمل و رفتار سیاسی برای دولت نشإت گرفته از قدرت و اقتدار بر آمده از مشروعیت سیاسی اوست نه آزادی سیاسی ; اما در مورد موسسات و تشکل های سیاسی واقعیت به گونه ای دیگر است. آزادی سیاسی را می توان به نوعی برای موسسات و تشکل های سیاسی به کار برد. موسسات و تشکل ها در یک جامعه سیاسی ممکن است از آزادی سیاسی در انجام دادن فعالیت های سیاسی خود برخوردار باشند و ممکن است دارای آزادی سیاسی نباشند; به عبارت دیگر, در واقع تشکل ها نیز تشکیل شده از گروهی از افراد هستند که با تشکل خود به شخصیتی حقوقی تبدیل شده اند ; بنابراین می توان گفت که فاعل در این الگو, در برگیرنده اشخاص و تشکل ها, شخصیت های حقیقی و شخصیت های حقوقی است. در نتیجه از سه دسته مذکور, دو دسته را می توان به عنوان عامل(فاعل) در جای عنصرX قرار داد.

ب) مانع (رادعConstraint)( )

عنصر دوم مفهوم آزادی سیاسی, مانع و رادعی است که ممکن است عنصر اول (فاعل, عامل) را از انجام دادن یک عمل سیاسی منع کند. بی شک این عنصر نیز که همان عنصر Y در الگوی مک کالوم است, از مهم ترین عناصر مفهوم آزادی سیاسی محسوب می شود; به عبارت دیگر, رکن دیگر مفهوم آزادی سیاسی در کنار رکن اول آن, تکمیل کننده ((رابطه فرد و دولت)) به عنوان مهم ترین مولفه آزادی سیاسی است. بر این اساس, مانع و رادع نیز باید در تحلیل مفهوم آزادی سیاسی مورد توجه قرار گیرد.

عنصر مانع و رادع را نیز می توان به سه دسته تقسیم کرد:

۱) اشخاص یا شخص;

۲) موسسات و تشکل های سیاسی;

۳) دولت ها.

در این جا نیز پرسش مذکور مطرح می شود: آیا قرار گرفتن هر یک از این سه دسته در جایگاه عنصرY (مانع, رادع), قوام بخش مفهوم آزادی سیاسی خواهد بود؟ به عبارت دیگر, آیا می توان عنصر دوم مفهوم آزادی سیاسی را هر یک از این سه دسته دانست؟ به عبارت سوم, آیا رابطه اشخاص یا موسسات به عنوان عنصر اول, با هر یک از این سه دسته عنصر دوم باعث شکل گیری مفهوم آزادی سیاسی می گردد؟

پی نوشت ها

حجه الاسلام و المسلمین آقای منصور میراحمدی عضو هیإت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران.

۱. کارل کوهن, دموکراسی, ترجمه فریبرز مجیدی (تهران: انتشارات خوارزمی) ص ۱۸۴.

۲. سید محمد هاشمی, حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران (تهران: دانشگاه شهید بهشتی, ۱۳۷۴) ج۱, ص ۱۶۹.

۳. محمد جعفر جعفری لنگرودی, ترمینولوژی حقوق (تهران: بنیاد راستاد, ۱۳۶۳) ص ۳۱.

۴. منوچهر طباطبایی موتمنی, آزادیهای عمومی و حقوق بشر (تهران: دانشگاه تهران, ۱۳۷۰) ص ۹۶.

۵. مهدی منتظر قأم, ((آزادی سیاسی)), فصلنامه حکومت اسلامی, سال دوم, شماره اول, ص ۱۰۰.

۶. فرانتس نویمان, آزادی و قدرت و قانون, ترجمه عزت الله فولادوند, ص ۶۸ ـ ۶۹. ۷. همان, ص ۶۹.

۸. همان, ص ۷۵.

۹. همان, ص ۹۸.

۱۰. همان, ص ۱۰۰ ـ ۱۰۲.

۱۱. همان.

۱۲. همان.

۱۳. همان.

۱۴. همان.

۱۵. Mac Callum, G.C, Negative and positive Freedom (in Philosophical Review, ۱۹۶۷)Vol. ۷۶.

نیز:

Tim Gray, Freedom, Humanities Press International In C. Atlantic. Highlands N.J.۱۱-۱۹۹۱.P.P.

نگارنده به طور مفصل الگوی نظری وی و نیز دیدگاه های دیگر را در این باره بررسی کرده است. برای توضیح بیشتر در این باره بنگرید به: منصور میر احمدی, آزادی در فلسفه سیاسی اسلام, پژوهشکده اندیشه سیاسی مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی (پژوهشگاه), در دست نشر.

۱۶. JOHN RAWLS, A theory of Justice (Oxford University Press, ۱۹۲۲) P.۲۰۲.

۱۷. This or that person (or persons) is Free (or not Free) From this or that constaint or set of constraints) to do (or not to do) so and so (Ibid).)

۱۸. این مقاله, فصل مجزایی از پژوهشی است با عنوان ((آزادی در فلسفه سیاسی اسلام)) که نگارنده در پژوهشکده اندیشه سیاسی مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی (پژوهشگاه) به انجام رسانده است.