روسو به لحاظ شخصیتی چگونه بود؟


«من روی زمین تنهایم، بیگانه، بدون پدر و مادر، نه برادری، نه دوستی، نه آشنایی، نه جامعه‌ای مثل خودم.» (تخیلات یک پرسه‌زن تنها)

«تنهایی» یکی از مهم‌ترین مضامین آثار و یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های شخصیتی ژان ژاک روسو است. این نویسنده نه تنهاگوشه‌گیری را در آثارش توصیه می‌کند، بلکه از منزوی‌ترین نویسندگان عصر خود نیز به شمار می‌رود.

مرگ مادر، در لحظه تولد روسو، در روز 28 ژوئن 1712، تأثیر مهمی بر روحیه او گذاشت و همواره در زندگی شخصی و آثارش، نوعی از احساس گناه دیده می‌شود: «زندگی من به قیمت زندگی مادرم تمام شد، و تولدم اولین بدبختی من را رقم زد.» (اعترافات)

روسو بی‌مادر به دنیا آمد و در 2 ژوئیه 1778 هم در تنهایی درگذشت. او در حالی که پیشتر فرزندانش را به یتیم‌خانه سپرده بود، روزهای پایانی عمر خود را نزد مارکی دو ژیراردن یکی از ثروتمندان فرانسوی ایتالیایی‌‌تبار، در ارمنونویل، یکی از حومه‌های پاریس گذراند.

در پارک ارمنونویل بود که روسو توانست در خلوتی که داشت سه کتاب نیمه‌تمام خود را به اتمام برساند: «اعترافات»، «مکالمات؛ روسو ژان ژاک را داوری می‌کند» و «تخیلات یک پرسه‌زن تنها».

در هر سه این کتاب‌ها که پس از مرگ روسو انتشار یافت، مضمون «تنهایی»، نسبت به باقی آثار این نویسنده، بیشتر مشهود است.

تنهایی روسو، گاهی او را تا مرز دنیای عرفانی می‌کشاند. او در کتاب «اعترافات»، که شرح زندگی‌اش از تولد تا تبعید در انگلستان است، با جدا شدن از جامعه و غیرمتعارف جلوه دادن خود، سعی در تصفیه و تزکیه نفس دارد.

در واقع روسو از نوشتن به عنوان چاره درد تنهایی استفاده می‌کرده است، گرچه به عقیده برخی، نوشتن کتاب «اعترافات» علاج تنهایی روسو نبود و برای رسیدن به آرامش، کتاب «مکالمات» را نوشت.

کتاب «مکالمات» گفت‌وگوی سه‌جانبه «مرد فرانسوی»، «روسو» و «ژان ژاک» است. روسو در این کتاب در جست‌وجوی گنجینه‌های وجود خویش است.

میشل فوکو در مقدمه‌ای بر «مکالمات» نوشته که روسو در این کتاب در نهایت به یک چیز می‌رسد که از نظر او لایق ایمان قطعی است و آن «وجدان بشری» است.

اما آرامش روسو در آخرین کتابش یعنی «تخیلات» بیشتر است. این کتاب، تک‌گویی‌های یک انسان آرام است که در سکوت و خلوتِ پارک زیبای ارمنونویل نوشته شده است: «ژان ژاک هرگاه به خلوت خویش باز می‌گردد، از بیگناهی و معصومیت خود لذت می‌برد.»

روسو در کتاب «تخیلات» زنجیره زمان را می‌گسلد و گذشته و حال را در هم می‌آمیزد، و همه آثار و اندیشه‌هایش را مرور می‌کند؛ اینجاست که او خود را بیش از همیشه در مقابل «من» واقعی‌اش تنها می‌یابد.

تنهایی طبیعی

وجود واقعا خوشبخت، وجود تنهاست. خدای تنها از خوشبختی مطلق لذت می‌برد. (امیل، کتاب پنجم)

«تنهایی» در مرکز تفکر مذهبی روسو قرار دارد. به اعتقاد روسو، خداوند انسان را با «تنهایی خدای‌گونه» خود آفریده است. از همین روست که روسو همواره با نوستالژی عمیق تنهایی، آن گونه تنهایی‌ای که انسان بدوی داشته، زندگی کرده است.

از نظر روسو، انسان طبیعتا تنها آفریده شده، اما همین طبیعت است که او را به سمت زندگی اجتماعی سوق می‌دهد. اینجاست که تضادی شکل می‌گیرد.

بر خلاف نظر برخی از متفکران که ساده می‌گویند اجتماعی بودن انسان ذاتی است و فقط با وجود «دیگری» به اثبات می‌رسد، دیدگاه اجتماعی روسو ظاهرا کمی پیچیده و مبهم است.

از نظر روسو اگر انسان در زندگی و تاریخ، اجتماعی می‌شود و سیاست می‌ورزد، به این دلیل است که او «تنها» زاده شده است.

روسو در کتاب «گفتاری درباره نابرابری» می‌نویسد که انسان آرمانی، «این گونه است که باید از دستان طبیعت رهایی یابد»، آن گاه خود را در «طبیعت درخور» خویش می‌یابد و «به طور طبیعی» در یک تنهایی مطلق زندگی می‌کند.
در واقع، به اعتقاد روسو، دنیای متمدن نظم احساسات و عواطف طبیعی را بر هم زده است و جامعه آرمانی روسو، جامعه‌ای است که در آن طبیعت و تمدن با یکدیگر آشتی کرده‌اند.

همچنین از نظر روسو، برابری یعنی نظم طبیعی. و اساسا اندیشه سیاسی روسو بر مبنای همین دو کلیدواژه استوار است: طبیعت و مساوات.

طبیعت و یا جزئی‌تر، تنهایی، سرشار از پاکی و معصومیت است، اما با پا گذاشتن انسان به جامعه، تاریخ دیگری رقم می‌خورد: «ای انسان، من سرگذشت تو را نه در کتاب‌های تاریخ که نوشتۀ هم‌نوعان دروغ‌گوی توست، بلکه در طبیعت خوانده‌ام؛ طبیعتی که هرگز دروغ نمی‌گوید.»

از نظر روسو، غرور و خودبینی در اجتماعی شکل می‌گیرد که هر کس تلاش می‌کند خود را «بنمایاند». این میل به نمود و دیده شدن در اجتماع است که تضادی بین «وجود» و «نمود» را پدید می‌آورد و در نهایت نظم اولیه انسانی را بر هم می‌زند و موجب عدم مساوات می‌شود.

روسو در کتاب «امیل» نیز گریزی به تنهایی می‌زند. آنجایی که «رابینسون کروزوئه»، مشهورترین رمان دانیل دِفو نویسنده انگلیسی را تحسین، وتوصیه می‌کند که همه جوانان آن رابخوانند.

تنهایی اجتماعی

روسو در کتاب «قرارداد اجتماعی» نیز به نوعی از تنهایی انسان ستایش می‌کند. در این کتاب، انسان به طور تنها، نیک است. شر و بدی را نه در انسانِ تنها، بلکه باید در تجمع انسان‌ها و به عبارت دیگر «جامعه» جست‌وجو کرد.

شاید همین نیک بودن انسان تنهاست که باعث می‌شود روسو در نظراتش در باره دولت، بر آزادی‌های فردی و تحمل عقاید مخالف تأکید کند. همچنین نتیجه بگیرد که انسان موجودی است اخلاقی و نیازمند یک نظام اخلاقی.

در همین کتاب است که روسو، راه‌حلی را برای انسان اجتماعی امروز پیش می‌کشد؛ انسانی که حالت اولیه خود را از دست داده، چاره‌ای ندارد که تبدیل به یک «شهروند» شود در یک «قرارداد اجتماعی».

تمامی مفاهیم وابسته به انسان اولیه در نظریه شهروند هم بازیافت شده است؛ آزادی، مالکیت، استقلال، برابری و در نهایت اخلاق. انسان تنهای آزادِ مستقلِ اخلاقی، تبدیل می‌شود به شهروند آزادِ مستقلِ اخلاقی.

یعنی روسو در کتاب «قرارداد اجتماعی»، به کمک سیاست، خصوصیات تنهایی از دست رفته انسان را احیا و در واقع «تنهایی اجتماعی» را بنیان می‌کند.

تنهایی منتشر

از تنهایی نوشتن کار تازه‌ای نیست. نویسندگان بسیاری چه پیش و چه پس از روسو درباره خود و تنهایی‌شان نوشته‌اند.

اما در مورد روسو، یک چیز تازه است؛ او تلاش می‌کند همه تجارب ادبی‌اش را با شرح تنهایی خود بیامیزد. از این نظر، روسو یک الگو برای نویسندگی است.

همچنین بی‌اساس نیست اگر بگوییم که تنهایی، محور نظام فلسفی روسو است. درک تنهایی روسو، ما را به درک تازه‌ای از آثار او می‌رساند.

برعکس این گزاره نیز صادق است؛ یعنی با فهم آثار روسو، تنهایی معنای تازه‌تری می‌یابد؛ یک تنهایی وجودی که در همه چیز و همه جا منتشر است.

افكار جان لاك، منتسكيو و ژان ژاك روسو

800x600

جان لاک

جان لاک در سالهای  1632-1704 میلادی در حومه بریستیول فرانسه به دنیا آمد. او از بزرگترین فلاسفه قرن هفدهم میلادی به شمار می رود. پدرش وکیل دعاوی در یک روستا بود. جان لاک در مکتب وست منستر درس خواند و تحصیلات عالی را در دانشگاه آکسفورد انگلستان به پایان رساند. او مدت در همان دانشگاه به تدریس پرداخت. او بیشتر عمر خود را به عنوان پزشک مشاور در یکی از خانواده های اشراف گذراند و همانند هابز همراه این خانواده به بعضی از کشورهای اروپائی سفر کرد. لاک در سال 1675 میلادی به پاریس سفر کرد و در آنجا به تحقیق پرداخت. لاک تبعه ی کشور فرانسه است و طرفدار جیمز دوم می باشد. او مدتی به حیث وزیر تجارت کار کرده است.

انسان از دیدگاه لاک

جان لاک می گوید انسان موجودی است دارای عقل، فکر و خرد. او معتقد است که ذهن انسان مانند صفحه ی پاک است که قابلیت دارد فهم خود را نسبت به دنیا و هستی بیشتر بسازد و اداره امور را به دست گیرد. جان لاک در جامعه غرب طرفداران زیاد دارد. اندیشه ی او در استقلال آمریکا تاثیر داشته است. غربیها او را پیامبر انقلاب یا آزادی آمریکا دانسته اند.

عقاید سیاسی لاک

لاک نسبت به ذات انسان دید خوب دارد. او بر خلاف هابز باور دارد که انسان در وضع طبیعی خود به دنبال صلح، آرامش و امنیت است. لاک به اصالت فرد توجه داشت و فردگرا بود. لاک مخالف نظریه سلطنت اللهی است او به طور کلی حاکمیت اللهی را متروک می داند.

لاک، حکومت را وسیله ی برای خدمت به مردم می داند و حاکمان را خادمان مردم می پندارد. او حاکمان را خادمان مردم دانسته و می گوید حکومت باید در خدمت شهروندان باشد و زمینه ی رفاه و آسایش را برای مردم فراهم سازد. فراهم نمودن زمینه آرامش و رفاه از اصلی ترین وظیفه دولت است.

لاک حقوق مردم را ذاتی و طبیعی می داند. این حقوق عطیه ی شاه به مردم نیست و مردم دارای آزادی سیاسی هستند. مردم حق دارند که زمام حکومت را به شخص دلخواه شان بسپارند و نیز قدرت را از شخصی که به او واگذار کرده پس بگیرند. مردم دارای آزادی سیاسی هستند.

به نظر لاک، قانون وسیله و ابزاری است برای تامین نظم و امنیت در جامعه. او می گوید قانون باید محدود به منافع مردم باشد و عدالت را در میان مردم برقرار کند. عدالت از نظر جان لاک، مساوات در فرصت ها است. فرصت ها باید به گونه ی مساویانه در خدمت همه مردم قرار گیرد.

به باور لاک، شهروندان قانون می سازند. به این معنی که با آراء شان نهاد قانونگذاری ایجاد می کنند که عبارت هستند از قوه مقننه، و گروهی را برای اصدار حکم بر می گزینند و بدینسان قوه قضائیه را تشکیل می دهند، در نتیجه گروهی را برای اجرای عدالت بر می گزینند که همان قوه مجریه باشد.

جان لاک، طرفدار اصل تفکیک قوا می باشد. به نظر او قدرت تمایل به فساد دارد و اگر کنترول نشود به فساد می گراید. از اینرو لازم است که از قدرت نظارت شود تا بدینوسیله از فساد قدرت جلوگیری به عمل آید.

لاک، بر جدائی دین از سیاست نیز تاکید می ورزد و معتقد است که حکومت ها صلاحیت ندارند تا بر افکار انسانها تسلط داشته باشد.

تفاوت میان نظرات هابز و لاک

میان نظرات هابز و جان لاک تفاوتهایی وجود دارد که به گونه ی اختصار به این تفاوت ها اشاره می کنیم:

1-      هابز می گوید محرک انسان، غریزه ی راحت طلبی است. انسان خود پرست است، همیشه به دنبال منافع فردی می باشد و همین غریزه سبب تلاش انسان شده است. انسان حیوان اجتماعی است به دنبال نفع شخصی بوده، سودجو و مخلوق طبیعت می باشد.

اما لاک، معتقد است که انسان موجودی اخلاقی است. نوعدوست بوده و منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح می دهد.

2-      این هر دو دانشمند و فلاسفه سیاسی، دولت را وسیله امن و نظم در جامعه دانسته و معتقد هستند که دولت باید رفاه، آسایش و سهولت افراد را در جامعه تامین کند. هابز می گوید زندگی بدون دولت، رقت بار، بی معنی و عبث است. دولت هر چه باشد چه خوب چه بد باز هم ضرور است. زمامدار نیاز ندارد که مشروعیت خود را با مقبولیت مردم همآهنگ سازد.

اما جان لاک، بر این باور است که انسان دولت را به وجود می آورد تا وضعیت شان بهبود یابد و نفع بیشتر ببرد نه اینکه زندگی انسان بدون دولت عبث است.  دیگر اینکه دولت در صورت مطلوب است که اسباب پیشرفت را فراهم کند در غیر آن نیاز به دولت نیست. زیرا بدون دولت هم زندگی ممکن است. لاک تاکید می کند که تشکیل دولت به رضایت مردم جایز است.

3-      هابز طرفدار قدرت مطلقه است. اما جان لاک، طرفدار قدرت مشروطه می باشد. قدرت باید بر مبنای رضایت مردم استوار باشد.

4-      هابز می گوید زمامدار را کسی برطرف کرده نمی تواند. او قدرت مطلقه دارد و کسی را توان برکناری او نیست. اما لاک بر این باور است که مردم می توانند زمامدار را بر طرف کند.

5-      هابز می گوید مشروعیت خود را از قدرت اش می گیرد. اما لاک مشروعیت دولت را بر رضایت مردم می داند.

6-      هابز عقیده دارد که مردم طی قرارداد اجتماعی خود را تسلیم دولت کرده که هر چه خواست انجام دهد. اما لاک می گوید که مردم هر گز چنین تعهد را نکرده و به گونه ی مشروط دولت را پذیرفته اند.

7-      هابز وجود دولت را به عنوان گیاه نجات بخش می داند که برای درد انسان درمان است اما لاک می گوید انسان در وضعیت بدون دولت هم می تواند خوب زندگی کند.

8-      هابز فلسفه وجودی دولت را تحقق صلح و امنیت می داند. او می گوید انسان همیشه دغدغه فکری دارد و در تلاش است تا از مرگ رهائی پیدا کند. اما لاک تصریح می کند که انسان چنین تشویشی ندارد، مقصد اصلی از صلح و امنیت صرفا تضمین حیات نیست بلکه رفاه انسان است. انسان از نظر لاک، دارای چهار نوع حقوق می باشد. حق صلح و امنیت، حق امال و مالکیت، حق انحلال حکومت و حق روابط با سایر ملل.

منتسکیو

منتسکیو در سال 1689 میلادی در یک خانواده اشراف در یک قلعه فئودالی به دنیا آمد. در یازده سالگی شامل مکتب شد. او علم خطابه را آموخت. او بعد از دوره مقدماتی به پاریس رفت و تحصیلات دانشگاهی را در آنجا گذراند. منتسکیو چون از خانواده اشراف بود به پارلمان راه یافت و تجارب سیاسی را در آنجا آموخت. بهترین اثر او روح القوانین می باشد که گفته می شود این کتاب را در مدت بیست سال نوشته کرده است. مسائل که در دیدگاه های منتسکیو قابل توجه است قرار ذیل است:

الف: روش تازه تحقیق در علوم سیاسی و اجتماعی پدید آورد.

ب: واضع نظریه اجتماعی حکومت، او نظریه ژئوپولتیک یا جغرافیای سیاسی را برای نخستین بار مطرح کرد. مونتسکیو رئالیست و واقعگرا بود. اندیشمندان سیاسی به دو گروه آرمانگرا و واقع گرا تقسیم می شوند. واقعگرایان کسانی هستند که با در نظر داشت واقعیت های موجود آینده را بررسی می کنند. منتسکیو مورالیست یا اخلاقگرا بود. مسائل اخلاقی را در امور سیاسی در نظر داشت. پلورالیست یا کثرت گرا بود. او بر هم پذیری و دیگرپذیری تاکید داشت. تک اندیشی در افکار او راه نداشت. او معتقد بود که باید با هم از باب مدارا رفتار شود. نسبت به تعدد افکار و اندیشه احترام قائل بود. منتسکیو بر اعتدال گرائی تاکید می کرد. مخالف افراط و تفریط بود. او اصرار داشت که نباید در امور زیاده روی کرد. منتسکیو فردگرا بود. او معتقد بود که باید قدرت زمامداران حد و مرز داشته و محدود باشد. او حکومت مطلقه را به مراتب بدتر از حکومت استبدادی می دانست زیرا حکومت مطلقه به استبداد جمعی منجر می شود. همچنان نظریه تفکیک قوا را مطرح کرد. تاکید داشت که برخوردها باید حقوقی باشد نه سیاسی. به نظر منتسکیو نهادهای سیاسی – اجتماعی بر اساس طبیعی شکل گرفته در حقیقت رشد و نمو زندگی انسان به شکل گیری این نهادها منجر شده است نه قرارداد اجتماعی.

انواع حکومت

از نظر منتسکیو سه نوع حکومت وجود دارد: یک: حکومت جمهوری، این حکومت به حکومتی اطلاق می شود که همه مردم در آن سهم گرفته در واقع روح مردم حکومت می کند. دو، حکومت شاهی: حکومتی شاهی، حکومتی است که یک نفر قدرت را در دست گرفته و بر مردم حکم می راند. سه، حکومت استبدادی، این حکومت بر پایه ترس و وحشت استوار است.

حقیقت

در مورد حقیقت دو نظر وجود دارد یکی اینکه حقیقت هم شکل واحد، همآهنگ وجود دارد. نظم، توالی و ترتیب در همه چیز وجود دارد. مثال نظم که در طبیعت و هستی است. نظر دوم در اختلاف است. بر بنیاد این نظریه، هستی مشحون از تضادها و ناهمگونی است.

سه اصل

منتسکیو می گوید انسان به دلیل اینکه صاحب عقل و اراده است بر سایر موجودات عالم خلقت برتری دارد. این خصوصیت ها سبب شده تا زندگی انسان بر مبنای سه اصل استوار باشد. این سه اصل عبارتند از اخلاق، مذهب و سیاست. اخلاق به خاطر این ایجاد شده که انسان از خودش غفلت نکند، اخلاق رابطه ی انسان با خویشتن است. مذهب برای ایجاد رابطه میان انسان و خالق اش است. تا انسان رابطه با خالق هستی را فراموش نکند. و سیاست برای تنظیم روابط انسان با همنوعانش می باشد.

ژان ژاک روسو

ژان ژاک روسو در سال 1712 میلادی در شهر ژنو سوئیس چشم به جهان گشود. کوتاه مدتی بعد از تولدش مادر خود را از دست داد. پدر او شغل ساعت سازی داشت. روسو از تحصیلات رسمی بهره ی نبرده است. پدرش او را کتابخوان ماهر ببار آورد. روسو در ابتدا کتابهای داستانی مطالعه می کرد. روسو در سال 1729 از حمایت یک زن خیرخواه بهره مند شد. سیزده سال نزد این زن ماند. آنگاه این زن را ترک گفت و به پاریس رفت. انجا با یک مستخدم هوتل آشنا گردید. با او زندگی مشترک را شروع کرد. کودکانی هم از این زندگی مشترک به دنیا آمد که روسو به دلیل فقر اقتصادی نتوانست از آنها سرپرستی کند لذا آنان را به یتیم خانه سپرد. در سال 1749 با شرکت در یک مسابقه مقاله نویسی نخستین موفقیت خود را در نویسندگی کسب کرد. در این مقاله که گفتار در باره علوم و هنرها نام گرفت روسو نیکی انسان را در مقابل فساد ناشی از تمدن قرار می دهد. مهمترین اثر روسو قرارداد اجتماعی است.

تحول در روسو

روسو در اول عمر از لحاظ اخلاقی، شخصی پسندیده و با ثبات نبوده است. اما یک اتفاق سبب ایجاد تحول درونی در روسو می گردد. روزی از برابر غرفه روزنامه فروشی می گذرد، روزنامه را خریداری می کند با خواندن یک مقاله در این روزنامه متحول و دگرگون می شود. عنوان مقاله این بوده " آیا پیشرفت علم و صنعت به ترویج اخلاق عالی منجر شده یا نه؟ " خواندن این مقاله انقلاب درونی در روسو ایجاد می کند.

با اینهمه روسو در میان شماری از غربی ها اهمیت به سزائی دارد چنانچه برخی ها او را پیامبر انقلاب فرانسه می خوانند. اما روسو ثبات اخلاقی نداشته، گاهی در مقابل پول مذهب کاتولیک را انتخاب می کرده و گاهی هم این مذهب را ترک می گفته است. به همین دلیل دوستانش او را فاصله بین بهشت و دوزخ می دانستند.

اصول عقاید روسو

روسو، حس خوشبینی نسبت به ذات انسان دارد. انسان ها را ذاتا موجود معقول می داند. معتقد به استعدادهای ارزشمند انسانی است که انسان را به تکامل می رساند. انسان موجودی دارای لیاقت و شایستگی است. روسو تاکید بر حقوق فردی انسان دارد. او برای اراده عمومی اهمیت فوق العاده قائل است. مبنای قدرت حاکم را اراده عمومی می داند. روسو تاکید می کند که حاکم باید از اراده عمومی پیروی کند. او واضع قرارداد اجتماعی بود. روسو، جسد سیاسی دولت را تشبیه به بدن انسان می کند و می گوید همانطوری که همکاری تمام اعضاء بدن برای قوام بدن لازم و ضروری است به همین گونه تمام افراد مملکت باید با دولت همکاری کند. روسو، طرفدار دمکراسی مستقیم است. به باور او مردم مستقیما باید در سرنوشت سیاسی خود سهم گیرد. دمکراسی غیر مستقیم اینست که مردم در سرنوشت سیاسی شان به گونه مستقیم سهم نمی گیرند بلکه از طریق انتخابات نماینده گان را بر می گزینند تا در امور سیاسی مملکت سهم داشته باشند. اما روسو می گوید که باید مردم به گونه ی مستقیم در سرنوشت سیاسی شان شرکت کند. روسو معتقد به تاثیر آب و هوا و یا جغرافیا بود که این عوامل بالای سیاست و پدیده های سیاسی اثر گذار است. او می گفت زمامداران باید از طریق اصلاح حکومت، عمر دولت ها و ملل را طولانی بسازد.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

ماكياولي و هابز

800x600

نیکلا ماکیاولی

نیکلا ماکیاولی در سالهای 1469 -1527 میلادی زندگی می کرد. وی در شهر فلورانس ایتالیا دیده به جهان گشود. او از نویسندگان، شاعران، سیاستمداران و نظریه پردازان عصر رنسانس به شمار می رفت. ماکیاولی در خانواده سرشناس سیاسی و از خاندانهای قدیمی متولد شده پدرش شغل وکالت حقوقی و سردفتر داری را داشت. خانواده اش از زمینداران متوسط آن دوره بود.

 آثار ماکیاولی

شهریار، گفتارها، تاریخ فلورانس، فن جنگ از جمله کتابهای او در نظریه سیاسی و نظامی است. ماندراگولا ویلناکور از آثار ادبی او در زمینه داستان و طنز می باشد.

طرح کلی نظریه سیاسی ماکیاولی

نظریه سیاسی ماکیاولی در دو کتاب مشهور وی گفتارها و شهریار مطرح شده است. در گفتارها، ماکیاولی از جمهوری و ارزشهای آزادی دفاع می کند. و در شهریار از چگونگی کسب و حفظ قدرت و ارزش بنیادی امنیت سخن می زند. ماکیاولی یک جمهوری خواه است. ماکیاولی کتاب شهریار را برای جامعه ی دستخوش فساد نوشته است جامعه ای که مردم و سیاست آن به فساد گرائیده است. و شهریار نوین باید آنرا اصلاح کند. اما گفتارها را برای جامعه ای که ماده اجتماعی آن سالم است و مردم از فضیلت سیاسی برخورداراند. لذا برای چنین جامعه ای بهترین حکومت، حکومت جمهوری است.

انسان از دیدگاه ماکیاولی

ماکیاولی، نسبت به انسان و جهان نظر بدبینانه دارد. او معتقد است که انسان حریص، و آرزوهای سیری ناپذیر و جاه طلبی دارد. نخستین خواستهایش حفظ خود است. او می گوید هر جامعه اصولا از دو نوع مردم درست شده: یکی گروه کوچک متنفذان و دیگر گروه کثیری توده های مردم. این دو گروه همیشه در منازعه هستند. گروه متنفذان در تلاش هستند تا همیشه بر مردم سلطه داشته باشند و گروه کثیری از مردم می خواهند که از زیر سلطه رهائی یابند. گروه کوچک از هوش قویتر برخورداراند. این تقسیم بندی جامعه را به فساد می کشاند و چنین جامعه ی برای اصلاح به شهریار ( حاکم یا حکومت) نیاز دارند.

اخلاق سیاسی در نظر ماکیاولی

ماکیاولی، برای زمامدار توصیه می کند که زمامدار باید طبیعت اگوئیسم یا خود پرستی داشته باشد. خود را بالاتر و برتر از رعیت و مردم نشان دهد. فن زمامداری اش باید ظالمانه باشد. با ظلم و اجحاف حکومت کند تا مردم را مهار و تابع خود قرار دهد. ماکیاولی به فرمانروا توصیه می کند که در کاربرد فریب، پیمان شکنی و خشونت هر گاه که لازم باشد، تردید به خود راه ندهد.

نقش مردم در اندیشه ماکیاولی

ماکیاولی نقش مردم را در ساختن یک جامعه خوب نادیده نمی گیرد. او برای قضاوت مردم اهمیت قائل است. اما همواره تاکید می کند که مردم تحت رهبری رهبران خوب می توانند نقش سازنده داشته باشند و در طریق عقلانی حرکت کنند.

انواع حکومت

ماکیاولی حکومت ها را بر مبنای دو معیار طبقه بندی می کند. یکی بر مبنای تعداد زمامداران که در این طبقه دو دسته حکومت را تفکیک می کند. یکی جمهوری و دیگر پادشاهی. پادشاهی نیز به پادشاهی محدود ( فرانسه) پادشاهی استبدادی و خود کامگی قابل تقسیم است.

جمهوری نیز ممکن است جمهوری توده ای باشد، مثل آتن. یا جمهوری متعادل مانند روم که جمهوری متعادل نیز به نوبه ی خود تقسیم می شود به جمهوری اشرافی یا دمکراتیک مثل جمهوری روم.

ملاک دیگر ماکیاولی در طبقه بندی حکومت شیوه کسب و حفظ قدرت است. که ممکن است مبتنی بر توسعه طلبی باشد مثل امپراتوری روم. یا فساد مثل ونیز، یا قابلیت مانند ویرتو یا جمهوری روم.

قانون

ماکیاولی در مورد حقوق و قانون می گوید قانون چیزی جز اراده زمامدار نیست. حکومت نیز بر اساس ضعف افراد به میان آمده است. در مورد ارتش خاطر نشان می سازد که یک دولت باید نیروی مجهز و ملی داشته باشد و مخالف ارتش روزمردی و قراردادی است. او می گوید از بین 17 تا 40 سالگی باید برای پیوستن به صفوف ارتش انتخاب شود.

دیدگاه های ژان بدن

ژان بدن یکی از دانشمندان معروف فرانسوی است. او از سیاست مداران مشهور جامعه غرب است. نظریات او در باب سیاست، طرفداران بی شمار دارد. با این همه او شخص خرافاتی و اوهام پرست بود. مثلا معتقد بود که ستاره گان بر سرنوشت جامعه بشری نقش دارد. ژان بدن در عین حال شخص راسیونالیست یا عقل گرا بود. وی بیشتر دیدگاه ایده آلیستی یا آرمانگرایانه داشت. طرفدار جامعه ی آرمانی بود. او معتقد بود که انسان موجودی است مختار و صاحب اختیار. بدین خاطر طرفدار فلسفه اختیار بود. جبر و تحکم را نمی پذیرفت. در عین حال او طرفدار سودجوئی بود.

عقاید سیاسی

ژان بدن معتقد است که قدرت باید در راستای تحقق صلح و تامین نظم در جامعه بکار گرفته شود. ژان بدن طرفدار اصل تمرکز است و باورمند می باشد که برای اداره هر چه بهتر کشور باید قدرت مرکزی وجود داشته باشد. موصوف تعداد احزاب را نمی پذیرفت و آنرا باعث اختلاف و کشمکش جامعه می دانست. ژان بدن اعتقاد داشت که زمامدار باید از مدارا و اغماض کار بگیرد. او میان دولت و حکومت تفاوت قائل بود. و نیز فرق میان دولت و کشور می دانست. او می گفت کشور به سرزمین اطلاق می شود در حالی که دولت هم سرزمین را شامل می شود و هم جمعیت، قدرت سیاسی و حاکمیت را شامل می شود.

هابز

 تامس هابز در سالهای 1588 -1679 میلادی می زیست. او یکی از بزرگترین فلاسفه سیاسی غرب بود. او در شهر وست انگلستان دیده به جهان گشود. پدرش کشیش یک محله بود. خانواده هابز در وضعیت ناگوار اقتصادی قرار داشت. او از عهده تامین مخارج عیالش برآمده نمی توانست به همین خاطر هابز را به برادرش سپرد تا از او سرپرستی کند. هابز تحصیلات اش را در یک مکتب خصوصی آغاز کرد. سرانجام در دانشگاه آکسفورد انگلستان به پایان رساند. بعد از ختم تحصیلات، هابز مدت به عنوان معلم خصوصی در خانه ای یکی از اشراف ایفاء وظیفه کرد. او تا پایان عمر رابطه اش را با این خانواده حفظ  کرد. هابز با این خانواده سه بار در کشورهای فرانسه، ایتالیا سفر نمود. در این مسافرت با شماری از دانشمندان از جمله کپرنیک، دکارت ... آشنا شد. که هر یک از اینها در شیوه کار و اندیشه او تاثیر به سزائی گذاشت.

آثار هابز

ترجمه تاریخ توسیدید، عناصر قانون، شهروند و لویاتان از آثار مشهور تامس هابز می باشد. 

طرح فلسفه سیاسی هابز

هابز فلسفه وجودی حکومت را بر مبنای حفظ و صیانت نفس انسان بررسی می کند. او می گوید جامعه سیاسی برای صیانت نفس بوجود می آید. هابز می کوشید تا علل وجودی جامعه سیاسی را بر مبنای عقلی توجیه نماید. و منشاء جامعه سیاسی را بدون اتکاء به ما وراء الطبیعه جستجو کند. هابز معتقد بود که عقل در خدمت میل انسان قرار دارد. و بزرگترین میل انسان صیانت نفس می باشد. عقل قدرت سیاسی را نیز برای همین می خواهد.

انسان از دیده گاه هابز

هابز انسان را موجود خودخواه، مغرور و خویشتن خواه می داند. هابز می گوید انسان ها در وضع طبیعی موجودات خود خواه هستند که این روحیه سبب بروز سوء ظن در میان بشر می گردد. از اینرو است که وضعیت امنیتی انسان با مشکل مواجه شده و جامعه انسانی دچار نا امنی، هرج و مرج، و وحشت می شود. پس انسانها نیاز دارد که از وضع طبیعی خارج شده و شامل وضع مدنی گردد. قدرت سیاسی به وجود آرد تا جلو خودخواهی ها گرفته شود. از اینجاست که بحث قراردادهای اجتماعی مطرح می شود. هابز می گوید انسان ها در قرارداد اجتماعی با همدیگر تعهد می سپارند که در وضع مدنی زندگی کنند و از تجاوز بر یکدیگر خوداری ورزند تا جامعه سالم، امن و آرام را به ارمغان آورند.

آزادی از نظر هابز

هابز می گوید انسان در گزینش مذهب، آموزش و پرورش، انتخاب شغل، فعالیت های اقتصادی، گزینش مسکن آزاد می باشد. دولت نمی تواند در این موارد دخالت کند بلکه دولت در حقیقت پاسبان این موارد است. بنا بر این در نظریه هابز حاکم تمامت خواه وجود ندارد.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

ايدئولوژي چيست

800x600

ایدنولوژی

ایدئولوژی برگرفته شده از زبان فرانسوی است که ترکیب یافته از دو کلمه است:ایدئو به معنای تصور و اندیشه، لوژی به معنا شناخت است. ایدئولوژی عبارت از سیستم فکری و اندیشه یی است که جهان، انسان و جامعه را توضیح می دهد و دگرگون می سازد. یا هر ایدئولوژی طرحی از جامعه دارد و از پیروان خود می خواهد که آنرا عملی و پیاده کند. واژه انگلیسی نخستین بار توسط یک متفکر فرانسوی به نام دستوت دی تراسی در دوران انقلاب فرانسه در سال 1754 تا 1836 پدید آمد. ایدئولوژی پنج ویژگی دارد: یک، نظریه کمابیش جامع در مورد انسان، جامعه و هستی. دو، نظریه و برنامه در باره سازمان سیاسی، اجتماعی دارد. سه، رسیدن به این برنامه نیازمند مبارزه است. چهار، نه تنها در تلاش انگیزش برای مردم بل به دنبال یافتن هواداران با وفا است. پنج، خطاب آن به عامه مردم است.

شناخت ایدئولوژی

برای شناخت ایدئولوژی دو چیز مهم است یکی نظر و دیگری عمل. در مورد ایدئولوژی نظریات گوناگون وجود دارد. کارل مارکس بر این باور است که ایدئولوژی بنیاد علمی ندارد. آنچه که علمی است سوسیالیستی است. او می گوید کسانی که بر ابزار تولید حاکم است بر افکار هم حاکم است. ایدئولوژی یک پدیده موقت است مربوط به طبقه حاکم می باشد که در تلاش توجیه فاصله ی طبقاتی بوده و می کوشد تا بالای تخطی های طبقه ی حاکم سرپوش بگذارد. لنین می گوید هر طبقه برای خود یک ایدئولوژی دارد. به همین خاطر برای اصلاحات در جامعه نیاز به مبارزه فکری و سیاسی وجود دارد. در قرن نزده و بیست نظریات دانشمندان در قالب یک مکتب به میان آمد.

ژئو پلتیک یا جغرافیای سیاسی

بررسی تاثیر عوامل جغرافیائی بر سیاست ملل را ژئوپولتیک گویند. سیاست مداران بر این باور هستند که جغرافیا تاثیر به سزا در سیاست کشور دارند. در عرصه فعلی شخصی به نام مکندر این بحث را به گونه ی گسترده مطرح کرده است. او زمین را به دو قسمت آبی و خشکه تقسیم می کند. بعد می گوید که سه حصه ی زمین را آب گرفته و یک بخش آن را خاک تشکیل می دهد. آنگاه همین یک قسمت خاک را به سه بخش تقسیم کرده و می گوید که دو بخش آنرا جزیره ی جهانی می نامند. مکندر بر اراضی تکیه داشت اما اسپایکن تاکید بالای دریاها داشته است.

خردگرایی علمی

خرد گرایی علمی دو وجه دارد: سلبی و ایجابی. وجه ایجابی آن است که هر آن معرفتی که بنیاد علمی و پشتوانه عقلی داشته باشد معتبر است. وجه سلبی به این معنی که هر آنچه به طرق علمی مورد فهم و شناخت نباشد مدار اعتبار نیست و نمی شود به آن اعتبار کرد. با رویکرد خردگرایی علمی به تفسیر انسان گرایی هستی می رسیم. به این معنا که هستی را بر اساس انسان بررسی می کنیم. محور این بررسی انسان است. که بر بنیاد این بررسی تمام تلاش ها برای برآوردن خواستهای انسان می باشد.

ویژگیهای خردگرایی

خردگرایی علمی دارای ویژگیهای ذیل می باشد: الف : انسان مداری، هر چیز بر اساس نیازمندی های انسان سنجیده می شود. ب: اصالت ریاضی، اعتبار قائل شدن برای چیزهای که مورد تائید علم باشد. ج: نفی فرجام باوری. د: جدایی دین از سیاست. سکولاریسم. ذ: تحول در الهیات، در این تحول جائی خدا را انسان می گیرد. ل : فردگرایی، هر انسان را به خود خودش مورد بررسی قرار می دهد. م: قراردادگرایی، در خردگرایی علمی تشکیل دولت را ناشی از قرارداد اجتماعی می دانند. از میان دانشمندان هابز، لاک، و روسو هر کدام قرارداد اجتماعی را مطرح کرده اند. هابز می گوید انسان ذاتا گرگ منش است. او نسبت به طبیعت انسان بد بین است. او اظهار می دارد که انسان در طبیعت اولیه ی خود وحشی صفت است و جنگ همه بر همه مطرح است. آنگاه انسان برای رهائی از این وضعیت از بعضی آزادی های خود صرف نظر می کند و تن به قرارداد اجتماعی می دهد و دولت را تشکیل می دهد. اما جان لاک، نظریه هابز را رد می کند و می گوید که انسان ها در وضع طبیعی خود بد نمی باشد. بلکه طبیعت مطلوب و قابل ستایش دارند. اما گروه هایی هستند که در تلاش می باشند تا ثبات وضع موجود را بر هم زنند. به این خاطر است که انسان ها به قرارداد اجتماعی رو می آورند و دولت را تشکیل می دهند تا به مرحله ی بهتر و مطلوبتر از آنچه که هست برسند. روسو می گوید انسان ها در حالت طبیعی به قرارداد اجتماعی و تشکیل دولت رو آورده و قرارداد اجتماعی را در چهارچوب قانون اساسی به وجود آورده اند.

رنسانس

رنسانس در لغت به معنا تولد، نوزایش، حیات دوباره به زندگی اطلاق می شود. اما در اصطلاح به دوره ی از تاریخ اروپا اطلاق می شود که طی آن اروپا از یک عصر تاریک بیرون آمده و پا به یک دوره طلائی می گذارند. دوره ی که در آن علم و تکنولوژی از پیشرفت قابل ملاحظه برخوردار می شود. عوامل که سبب به وجود آمدن این دوره شده است قرار ذیل است:

1-      ظهور دانشمندان و متفکران، 2- کم شدن نقش کلیسا، 3- نوع نگرش انسان 4- تغییرات اقتصادی 5- تحول در عرصه های هنر، ادبیات، ارزشها و آموزه های دوره پیش از سده های میانه در عصر رنسانس. 6- نهادهای دوره قرون وسطایی از بین رفت. 7- نظام سرمایه داری جانشین نظام فئودالی شد. در نتیجه ی این تحول، بازرگانی رشد  توسعه یافت. رابطه ی مردم با کلیسا متزلزل شد. از قدرت کلیسا به گونه ی چشمگیر کاسته شد. نسبت به انسان نگاه تازه به وجود آمد. اصلاحات دینی شکل گرفت و انقلاب علمی نیز صورت گرفت.

اومانیسم

اومانیسم واژه آلمانی بوده و در قرن نزدهم ابداع شده است. این واژه به جنبش فرهنگی دوران رنسانس اطلاق می شود که با هدف شکوفائی نیروی درون انسان و رهائی علم و اخلاق و زندگی انسان ها با قیمومیت کلیسا فعالیت می کرد. در برخورد با اومانیسم، مکتب های گوناگون قرائت های دوگانه داشته اند. یکی قرائت فردگرایانه است که اصالت را نه تنها به انسان بلکه به تک تک انسانها می دهد. دیگر قرائت جمع گرایانه که اصالت را به هویت جمعی انسان می دهد نه به تک تک انسانها. اومانیسم ابتدا به صورت یک نهضت و جنبش فکری مطرح شد. اما بعدها به صورت مفاهیم فلسفی مطرح گردید. مهمترین و اساسی ترین مساله ی اومانیسم اینست که سامان یافتن زندگی انسان بر مبنای عقل است نه کشف اراده خدا.

پروتستانتیسم

پروتستانتیسم به معنا اعتراض است. مذهب پروتستان شاخه ی از مسیحیت است. مبانی پروتستان نخستین بار توسط مارتین لوتر مطرح شد. پیروان این مذهب امروزه در شمال اروپا و آمریکای شمالی سکونت دارند. پیروان پروتستان در مقابل شماری از قوانین کلیسای کاتولیک روم ایستادند. پیروان پروتستان در برابر این باور رهبران مسیحی شوریدند که می گفتند کلید بهشت به دست پاپ های کلیسا می باشند و هر کسی که خواهان ورود به بهشت هستند باید از تائید پاپ گذشته و کلید بهشت را از او خریداری کنند. آنها با شدت تمام در برابر این باور که آمرزش گناهان را باید خرید، مبارزه کردند.

انقلاب علمی

در دوران انقلاب علمی در اروپا بحث خردگرایی مطرح شد. در این دوره بر توانائی انسان تاکید صورت گرفت. انسان دیگر مقهور طبیعت دانسته نمی شد. بلکه به عنوان موجود دانا و آگاه می توانستند بر طبیعت غالب باشد.

ریشه های انتقال

ریشه های انتقال از دوره ی وسطا به دوره ی جدید قرار ذیل تشریح می گردد:

1-      مهاجرت: اروپائی ها در نتیجه ی جنگ های صلیبی به مشرق زمین مهاجرت کردند که در اثر این کوچ و سکونت در مشرق زمین، تغییرات چشمگیر در زندگی آنها رو نما گردید.

2-      تغییر جهان بینی، در دوره ی وسطا جهان بینی غربیها تغییر چشمگیر یافت. بر مبنای این تغییر، غربی ها از آخرت گرائی به جهان گرائی رو آوردند و توجه بیشتر به جهان گرائی یافتند.

3-      تزلزل رابطه میان مردم و کلیسا، روابط میان مردم و کلیسا متزلزل شد. در اثر این تزلزل شخصیت و روحانیت کلیسا در میان مردم سقوط کرد.

4-      ورد بینش سیاسی نوین از اسلام به غرب.

5-      فرو ریختن نظام فئودالی و جانشین شدن نظام سرمایه داری در مغرب زمین.

6-      آشنائی با صنعت هنر و علوم جدید.

7-      رواج بازار تجارت جهانی.

8-      اخذ متود تحقیق از مسلمانان و گرایش به علوم طبیعی

9-      جانشین شدن اقیانوس نوردی و سفرهای بین المللی و جهانی.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

مفهوم سياست و روابط آن با ساير علوم اجتماعي

800x600

مفهوم سیاست

هر چند از سیاست تعریف واحد ارائه نشده است اما ما در اینجا چند تعریف را از سویی شماری از عالمان علم سیاست بیان می کنیم. سیاست در معنا یونانی اداره شهر است. سی لی یکی از دانشمندان عرصه سیاست، سیاست را علم شهرها نامیده است. نیکلا ماکیاولی، دانشمند ایتالیائی در کتاب شهریار و گفتارها سیاست را اینگونه تعریف کرده است. سیاست به معنی هر نوع تلاش، تدبیر، حیله، فن، نیرنگ و فریب برای کسب قدرت سیاسی در جامعه است. هارولد لاسکی می گوید سیاست یعنی اینکه چه کسی می برد؟ چه می برد؟ چه موقع می برد؟ چگونه می برد؟ و چرا می برد؟ نولی می گوید سیاست هنر استفاده از امکانات است. ایستون می گوید سیاست توزیع آمرانه ارزشها است. یا سیاست تخصیص اقتدارگرایانه ارزشها در جامعه می باشد. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد سیاست به معنی علم و هنر حکومت کردن آمده است. برخی ها هم گفته اند که سیاست مبارزه با قدرت و نفوذ به اعمال آن در جامعه می باشد. سیاست حساسترین حوزه فعالیت انسان در جامعه است. سیاست علم تجزیه، تحلیل و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی است. موضوع علم سیاست شناخت دولت، تجزیه و تحلیل دولت، قدرت سیاسی به معنای خاص و قدرت به معنی عام کلمه که شامل قدرت مذهبی، اقتصادی و علمی می شود، است.

عناصر سیاست

چهار عنصر اصلی در سیاست وجود دارد: یکی لزوم تلاش، تعمق و تدبیر، دوم لزوم اجتماع، واضح است که اگر اجتماع نباشد علم سیاسی به دور از اجتماع تحقق نمی یابد. در متن اجتماع است که سیاست شکل می گیرد.عنصر سومی سیاست حاکمیت است. هدف رسیدن به قدرت سیاسی همان حاکمیت است. چهارمین عنصر سیاست بهره گیری از قدرت است. به این معنی که قدرت را باید حفظ کرد و آنرا تداوم بخشید. علم رسیدن به قدرت، حفظ قدرت، بهره گیری از قدرت، اعمال قدرت و جلوگیری از اعمال قدرت از عناصر سیاست است.

سیاست علم است یا هنر

در نخست باید تعریفی از علم نشان دهیم که علم چیست؟ علم عبارت از دانش و آگاهی است که مبتنی بر عقل و آزمون باشد. علم واقعیت هایی را جمع آوری می کند و با توجه به رابطه علیت و معلول میان آنها پیوند می دهد. علم دارای چند ویژگی می باشد که قرار ذیل توضیح داده می شود: یک، توانائی ارائه ی فرمول را داشته باشد که دقیق، دائمی و مرتبط باشد. دو، توانائی تصمیم و پیش بینی را داشته باشد. سه، اصول و نتایج آن مورد قبول عموم باشد. چهار، رشد و تحول آن تداوم دارد. با توجه به این ویژگی ها شماری از دانشمندان از جمله اوگوست کنت معتقد است که سیاست علم نیست زیرا ویژگی های علم را که در بالا بیان شده، ندارد. این دانشمندان علمی بودن مطالعات سیاسی را مردود دانسته اند. آنها می گویند پدیده های سیاسی متنوع، پیچیده و نا منظم می باشند که روشهای علمی از بررسی آنها ناتوان هستند. دیگر اینکه علت های که بر پدیده های سیاسی اثر گذار است از یک طرف نا معین است و از طرف دیگر ثابت کردن و مهار آنها دشوار می باشد. علاوه بر این عوامل تاثیر گذار بر پدیده های سیاسی پیش بینی و استنتاج را غیر ممکن می سازد. بخصوص اینکه شخصیت و جهان بینی بررسی  کننده بر واقعیت ها و نتایجی که به دست می آورد تاثیر می گذارد. در حالیکه یک پژوهشگر علمی باید بی طرف باشد. بنا بر این به علت فقدان ابزار دقیق اندازه گیری و نیز تعصب در تعیین نتایج بسیار افزایش می یابد. بدین جهت است که بعضی از دانشمندان نسبت به علمی بودن مطالعات سیاسی تردید کرده اند. اما رد کردن علمی بودن مطالعات سیاسی به طور مطلق یک نوع غلو و زیاده روی و به دور از صواب است. زیرا آنچه به یک مطالعه ویژگی علمی می بخشد دو چیز است یکی دقت در نتیجه گیری و دیگری توانایی در پیش بینی. اما این درک درست از ماهیت علم نیست زیرا برخی از علوم طبیعی وجود دارد که قادر به پیش بینی دقیق نیست مانند مطالعات ستاره شناسی. پس آیا می توانیم از علمی بودن آن انکار کنیم. پدیده های اجتماعی اکثرا چنین است. پس نمی توانیم علمی بودن آنها را انکار کنیم. بنا بر این بخاطر داشته باشیم اینکه هر گاه روشهای یک مطالعه علمی باشد پژوهشگران صلاحیتداری اهم آنها را بکار برد. بررسی موضوع صورت علمی می یابد.

اقسام علت ها

هر پدیده اعم از پدیده های طبیعی یا اجتماعی احتیاج به علت یا علت هایی دارد. تا زمانی که علت آنها به وجود نیامده و جمع نشده باشد پدیده نیز شکل نمی گیرد. علت ها چند قسم است. علت خطی، علت دوری، علت عینی، علت زهنی، علت دور، علت نزدیک، علت لازم و علت کافی. علت خطی آن است که یک بار اتفاق می افتد اما علت دوری ممکن است چندین بار اتفاق بیفتد. مثلا گذار از یک جامعه سنتی به یک جامعه مدرن نیازمند علت های فوق می باشد. که هر گاه علت های لازم موجود شد جامعه از حالت سنتی به حالت مدرن تبدیل می شود.

انواع علوم

ما دو نوع علوم داریم: علوم طبیعی و علوم اجتماعی. علوم طبیعی آن است که از پدیده های طبیعی بحث می کند اما علوم اجتماعی با پدیده های اجتماعی سر و کار دارد.

رابطه سیاست با تاریخ

تاریخ مواد اولیه بشر می باشد. به میزان که سیاست مدار فهم تاریخی داشته باشد مبنای سیاست خود را می تواند بالا ببرد. سیاست امروز بخش از تاریخ فردا است. تاریخ ثبت رویدادهای گذشته است و به ما می گوید که این رویدادها چگونه چنین رخ داده است. تاریخ از این نظر گنجینهی تجربه گذشته بشر است. تاریخ داستان تمدن بشر است. سخن از علم سیاست به نحوی سخن از علم تاریخ بشر است.

رابطه سیاست با جامعه شناسی

جامعه شناسی علمی است که چگونگی عادات، رفتار، آداب، رسوم و طرز تفکر مردم را بررسی می کند. از اینرو سیاست نیاز به جامعه شناسی دارد. حکومت کردن بر یک جامعه و اداره یک جامعه نیازمند فهم آداب و رسوم یک جامعه است. سیاست مدار باید افکار مردم، باورها، آداب و رسوم مردم را درک کند. به همین خاطر رشته های جامعه شناسی به وجود آمده است. علم سیاست و جامعه شناسی دو رشته مستقل اما با هم وابسته و جدایی ناپذیر می باشند. پیوندهای علم جامعه شناسی با سیاست قرار ذیل است: الف: جامعه شناسی علم عام و فراگیر جامعه است. و دولت مهمترین نهاد است که از بطن جامعه بیرون آمده است. ب: جامعه شناسی به تمام جنبه های سیاسی و غیر سیاسی زندگی اجتماعی انسان توجه دارد. و سیاست، یافته های جامعه شناسی را می پذیرد.

رابطه سیاست با جغرافیا

اقلیم سرد مستعد نظام وحشی منش و اقلیم گرم مستعد نظام استبدادی است. اقلیم معتدل مستعد نظام دمکراتیک. عوامل جغرافیایی یکی از عوامل وحدت مردم است. اگر کوه ها در مرکز باشد و دریاها در اطراف وحدت به مشکل به وجود می آید. اما اگر کوه ها در اطراف باشد و دریاها در مرکز وحدت نزدیک می شود. وسعت زمین و کشور قدرت می آورد.

رابطه سیاست با اقتصاد

اقتصاد علمی اجتماعی است که فعالیت های انسان در مورد ثروت، یا رفاه مادی را مطالعه می کند. رابطه علم سیاست و اقتصاد با هم بسیار نزدیک است. اقتصاد علمی است که به تولید، توزیع و ثروت می پردازد. دولت به عنوان یک نهاد سیاسی و قدرتمند که می خواهد امور مملکت را اداره کند برای اداره کشور نیاز به امکانات و منابع اقتصادی و پول دارد. اقتصاد جوابگوی این نیازمندی ها است. در گذشته دور دولت ها زیاد نیاز به اقتصاد نداشتند. به راحتی از طریق بودجه نیازمندی های خود را مرفوع می ساختند. اما اکنون به مخارج بیشتر نیاز دارد. اقتصاد همین نیازمندیهای مادی را بررسی می کند. با پیشرفت جوامع بشری و به وجود آمدن رشته های علمی و تخصصی شدن این رشته ها، علم سیاست و اقتصاد پا به عرصه وجود نهاده است. نقش اقتصاد در سیاست قوی و چشمگیر می باشد خواه نظام سیاسی پادشاهی باشد یا جمهوری و یا هم استبدادی. همچنان نقش اقتصاد در سیاست قوی است خواه نظام اقتصادی بر مبنای مالکیت خصوصی استوار باشد یا نظام سرمایه داری. نظام مالکیت اشتراکی، نظام کمونیسم یا سوسیالیستی فرق نمی کند. اقتصاد باعث موفقیت سرمایه داران برای ورود به صحنه ی سیاست و بر عکس آن در راستای موفقیت سیاست مداران نیز اثر گذار است. چنانچه هوگوچاوز رئیس جمهور ونزوئلا برای چهارمین بار با کسب آراء بیش از 54 درصد رئیس جمهور شد. از سویی هم تفاوت در امکانات اقتصادی بحران اقتصادی، نابرابری در توزیع امکانات مادی سبب برهم زدن ثبات سیاسی در کشور می شود. به همین خاطر کارل مارکس نظریه تحول مارکسیستی را مطرح کرد. او تحولات جوامع انسانی را بر پایه تحول اقتصادی به شمار آورد. وی می گوید در زمانی که جوامع انسانی شکل گرفت در جوامع اولیه نظام ارباب و برده داری حکمفرما بود. با گذشت زمان این نظام جای خود را به نظام فئودالی سپرد. تحول اقتصادی سبب فرو ریختن این نظام گردید و نظام سرمایه داری بوجود آمد. سپس جامعه بار دیگر متحول شد و نظام سوسیالیستی بوجود آمد که راه را برای کمونیسم باز کرد. در نظام اقتصادی کمونیسم ثروت به گونه ی برابر برای همگان توزیع می شود.

لیبرالیسم

این مکتب بر عدالت به معنای مساوات در فرصت ها تاکید می ورزد.  این مکتب معتقد است که اگر شرایط اجتماعی یکسان باشد و در چنین شرایط فرصت ها به گونه ی مساوی میان انسان ها توزیع گردد بدون شک جوامع انسانی به رفاه، آسایش و راحتی خواهد رسید.

رابطه سیاست و حقوق

این واضح است که نظام سیاسی کشورها را تنها از طریق قانون اساسی آن می توان شناخت. مدیریت امور عمومی به بررسی حقوق اداری نیازمند است. از طرفی هم ایجاد روابط بین المللی نیازمند شناخت حقوق بین المللی است. از اینرو می توان گفت که سیاست و حقوق با هم رابطه ی نزدیک دارند زیرا موضوع های سیاست و حقوق با هم مرتبط اند. در حال حاضر حقوق و سیاست از هم جدایی ناپذیرهستند. به دلیل اینکه نهادهای اجتماعی هم جنبه حقوقی دارند و هم جنبه سیاسی. علاوه بر این سیاست مداران برای اقتدار سیاست نیاز به مشروعیت دارند که این مشروعیت را از قانون می گیرند. با این بیان می توان به رابطه حقوق با سیاست پی برد.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

نظري گذرا بر زندگينامه فارابي و بوعلي سينا


800x600

فارابی

ابونصر فارابی در سالهای 873 تا 950 میلادی می زیست. او یکی از فیلسوفان دوره ی اسلامی به شمار می رود. ابونصر فارابی در شهر فاریاب چشم به جهان گشود. پدر او از فرماندهان سپاه مرز نشین بود. فارابی در جوانی به دنبال علم و دانش به بغداد رفت و آنجا منطق و فلسفه را آموخت. فارابی به زبانهای فارسی، ترکی، عربی، سریانی و یونانی تسلط داشت. او بر فلسفه یونان نیز تسلط داشت. از این خاطر او را معلم دوم می خوانند. فارابی در شرایط سخت و دشوار زندگی می کرد. شب ها در نور چراغ پاسبانان مطالعه می کرد. او زندگی محقر و غریبانه داشت. دوران زندگی فارابی با فروپاشی حکومت عباسی همراه بود. خاندانهای علم دوست در آن زمان یا از قدرت افتادند و یا از میان رفتند. این تحول فارابی را در شرایط دشوار قرار داد. او از ناچاری به مهاجرت از بغداد به دمشق شد. هر چند فارابی فیلسوف بود اما او در همه علوم معاصر خود مانند پزشکی، موسیقی، زبان شناسی، ادبیات، ستاره شناسی دست بالایی داشت. او کتابی در باب مدینه فاضله یا شهر آرمانی نوشته که از کتابهای معتبر به شمار می رود. فارابی در موسیقی نیز استاد بی نظیر بوده است. او از نوازنده های ماهر بود. نوشته اند که روزی فارابی در حضور سیف الدوله همدانی در نخست از بعضی نوازندگان او انتقاد کرد. آنگاه از کیسه ی که در کمر داشت چند چوب درآورد و آنها را با هم وست و بنواخت. همه را خنده گرفت. سپس چوب ها را درهم ریخت و ترکیبی تازه یی ساخت و به نواختن شروع کرد که همه را به گریه انداخت. بار دیگر ترکیب تازه­یی از چوب ها به وجود آورد و بنواخت، همه حتا دربان ها به خواب رفتند او همه را خفته رها کرد و برفت.

کسب دانش

فارابی معتقد بود تنها کسی باید به فلسفه و علم رو بیاورد که از جهت اخلاقی پاک و بی نیاز باشد. او در زندگی شخصی به دنبال شهرت، جا و مقام نبود. فارابی اجتماعات انسانی را به دو دسته تقسیم می کند: کمی و کیفی. به نظر فارابی اجتماعات انسانی از نظر کمی به کامله و غیر کامله تقسیم می شود. جامعه کامله آنست که به مدنیت و شهر نشینی رسیده است. در مجموع سه نوع اجتماع در جامعه کامله مشاهده می شود. اجتماع کوچک، اجتماع متوسط و اجتماع کلان و پیچیده. اجتماع غیر کامله اجتماع است که محدود به جغرافیای خانواده می شود. اجتماع از نظر کیفی به چهار دسته تقسیم می شود: یک مدینه فاضله، این اجتماعی است که در آن عدالت تامین است. انسان ها در رفاه و آسایش زندگی می کنند. ارزشهای انسانی توسعه یافته زمینه رشد و تعالی را فراهم می باشد. اجتماع ضاله، اجتماعی است که دچار ضلالت و گمراهی بوده هرج و مرج در آن حکمروا می باشد. اجتماع جاهله، اجتماعی است که عقاید خرافی در آن حاکم می باشند. اجساد بزرگان را پرستش می کند. با سنت ها و روشهای جاهلانه زندگی می گذرانند. اجتماع فاسقه، اجتماعی است که در آن عقاید و باورها درست می باشد اما عملکرد ها نادرست است. نهایت زندگی انسان ها اینست که به مدینه فاضله برسد. جائیکه عمل و باور هر دو درست و یکسان و همآهنگ می باشد.

آثار فارابی

از فارابی یکصد و دو مقاله، رساله و کتاب باقی مانده است. که هر یک در نوع خود بی نظیر است. چنانچه شیخ الرئیس بو علی سینا می گوید که تنها از طریق مطالعه­ی رساله های فارابی توانسته است منظور ارسطو را از متافیزیک درک کند. فارابی در هشتاد سالگی در دمشق در گذشت.

بوعلی سینا

بوعلی حسین در سال 359 هجری در روستایی در حوالی بخارا چشم به جهان گشود. پدر او عبدالله نام داشت و اهل بلخ بود. ابو علی سینا زمانی که پنج ساله بود نزد پدر حساب، ریاضیات، روخوانی قرآن، صرف و نحو زبان عربی را یاد گرفت. او در ده سالگی حافظ قرآن شد. حساب، هندسه، ریاضیات، و ادبیات صرف و نحو را نیز می دانست. بوعلی سینا در ایام کودکی شخص با هوش و لایق بود. او به طبیعت علاقه­ی فراوان داشت. و در ایام فراغت به دشت و صحرا می رفت و در کسب جستجوی خواص گیاهان می پرداخت. بوعلی سینا فقه را از نزد شخصی به نام اسماعیل آموخت. او در دوران شاگردی از میزان هوش بالایی برخوردار بود. گاهی در مطالب علمی وجوهی تازه می یافت. و باعث تعجب استاد خود می گشت. بوعلی سینا طبیعیات و اللهیات را نزد خود خوانده و علم پزشکی را نیز در اثر مطالعه ی کتابی بزرگان و تجربیات علمی به دست آورد. وی در جوانی حکمت ماورء الطبیعه را نیز یاد گرفت. او هر کتابی را در این زمینه به دست می آورد مطالعه می کرد. در سال 375 زمانی که زمانی که بوعلی هجده سال داشت نوح دوم بر بخارا حکومت می کرد. روزی خادمان امیر نزد وی آمد و از او خواست تا برای معالجه امیر به بالین اش برود. بوعلی سینا بیماری امیر را تشخیص داده در قبال معالجه امیر از او خواست تا اجازه ی ورود و استفاده آزادانه از کتابخانه سلطنتی بخارا را به او بدهد. در آنزمان تنها شاهزاده گان و بزرگان حق استفاده از آنرا داشتند. امیر با این درخواست بوعلی سینا، موافقت کرد. بدینترتیب فصل تازه در علم اندوزی و کسب دانش برای وی گشوده شد. سه سال بوعلی سینا از این کتابخانه استفاده کرد. این مدت دوره ی طلائی برای تکامل وی محسوب می گردد. بوعلی سینا در بیست سالگی شروع به نوشتن نمود. و مجموعه در ده جلد به نام حاصل و محصول را به رشته ی تحریر درآورد. بعد کتابی در باب اخلاق با عنوان بیگناهی و گناه نوشت. همچنان در فلسفه کتابی به نام حکمت عروضی در بیست و یک جلد نوشت. ابن سینا بیست و یک سال داشت که واقعه ی دردناکی برای او به وقوع پیوست. روزی در کتابخانه بود که متوجه آتش در بخشی از کتابخانه شد. تلاش بوعلی سینا و نگهبانان برای خاموش کردن آتش نتیجه ی نداشت. و کتابخانه طعمه ی حریق شد. این آتش سوزی عمدی و توسط دشمنان بوعلی سینا صورت گرفته بود. اما شایع شد که بوعلی سینا کتابخانه را آتش زده است. این موضوع در امیر اثر کرد و سبب شد تا از ورود بوعلی سینا به بیمارستان و درمانگاه جلوگیری کند. در همین زمان پدر بوعلی سینا نیز درگذشت. بوعلی سینا با یکی از دوستان خود ترک دیار کرد و راهی مقصد نا معلوم شد. در این سفر بوعلی سینا با مردی برخورد می کند که از نجیب زاده گان و اندیشه مندان دربار خوارزم بود. این مرد بوعلی را به نزد خوارزم برد در آنزمان دربار خوارزم تمامی اندیشمندان را به دربار خود دعوت می کرد. دربار خوارزم در شهر گرکامج در ساحل رود جیحون بود. بوعلی سینا مورد استقبال گرم خوارزم قرار گرفت. او برای مدت سیزده سال در گرکامج ماند. در این مدت به تدریس، تحریر و معالجه بیماران پرداخت. روزی سلطان محمود غزنوی قاصدی نزد خوارزم شاه فرستاد و از او خواست تا تمامی دانشمندان را نزد او بفرستد. بوعلی سینا حاضر به رفتن نزد سلطان محمود غزنوی نشد. سلطان از نیامدن او ناراحت شده برای دستگیری بوعلی سینا جایزه یی را تعیین می کند. بوعلی سینا برای دیدن مادر خود راهی خراسان می شود. اما به زودی ماموران از برگشتن وی خبر دار می شوند و او دوباره فرار می کند. با دوست خود ابو سهیل روانه­ی گرگان می شوند. دوستش در بین راه جان می دهد. او خود را به گرگان می رساند و مورد احترام زرین گیس دختر سلطان قابوس قرار میگیرد. در سال 394 شمس الدوله به بیماری قلنج مصاب می شود. هیچ یک از اطباء نتوانستند که بیماری او را تشخیص و علاج نماید. اما بوعلی سینا او را مداوا کرد. به همین خاطر سمت مخصوص امیر را گرفت و بعد از چند ماه به سمت وزارت شمس الدوله منصوب شد. نوشتن کتاب قانون در سال 398 به پایان رسید. در چهارمین سال وزارت قانون را برای کم کردن جیره غلامان و سپاهان تدوین کرد که موجب خشم سپاهیان شد. سپاهیان بر خانه ی او حمله کردند اما شمس الدوله او را به خانه یکی از رجال معروف تبعید کرد. و برای راضی کردن سپاهیان فرمان او را جلو چشم سپاهیان به آتش کشید. بوعلی در دوره ی تبعید کتاب شفا را در باب فلسفه نوشت. در سال 403 او وارد اصفهان شد و به عنوان نزدیکان یکی از علاء الدین الدوله درآمد. بوعلی سیا در اثر بیماری قلنج در سال 415 در شهر همدان چشم از جهان بست و او را در همان شهر به خاک سپردند.

آثار بوعلی سینا

آثار بوعلی سینا در موضوعات مختلف فلسفه، طبابت، ریاضیات و موسیقی باقی مانده است. بهترین آثار بوعلی سینا کتاب شفا در هجده جلد، کتاب قانون در طب در هچده جلد که اولی در باب فلسفه و دومی در باب پزشکی است.

مروري كوتاه بر زندگي كنفوسيوس و بودا


800x600

کنفوسیوس در 551 قبل از میلاد در ایالات کوچک لو که امروزه بخشی از شهرستان جدید شاندونگ است، متولد شد. در سال 479 پیش از میلاد در گذشت. والدینش در زمان کودکی او زندگی را بدرود گفتند. او را کونگ کوی نامیدند. کنفوسیوس از کلمه کونگ فوزی به معنی استاد بزرگ گرفته شده است. نام اصلی کنفوسیوس "کونگ چیو" بود. و کنفوسیوس نامی است که مردم به صورت احترام برای او برگزیدند. پدر کنفوسیوس شولیانگ هو افسر باز نشسته بود. او سه همسر داشت. که هیچ کدام از آنها نتوانسته بودند برایش بچه بزایند از این زنان 9 دختر داشت. که همه ی آنها ازدواج کرده و به خانواده های دیگر پیوستند. به همین خاطر در سال 555 پیش از میلاد در سن شصت و چهار سالگی دختر پانزده ساله به نام یال چنگ تسای را به همسری اختیار کرد. او مدتی نتوانست باردار شود. روزی از تپه نی چی کو بالا رفت. بر فراز آن به دعا و نماز مشغول شد. سرانجام به کنفوسیوس حامله شد. کنفوسیوس در سه سالگی پدرش را از دست داد. از آنجائیکه مادر کنفوسیوس زن رسمی شولیانگ به حساب نمی آمد از میراث شولیانگ چیزی به او نرسید. همسران شولیانگ او و فرزندش را از خانه بیرون کردند. آنها با فقر روزگار سپری می کردند. اما کنفوسیوس از کودکی به مطالعه علاقه داشت. او در سن 13 یا 16 سالگی مادرش را از دست داد. مادرش به اثر بیماری از دنیا رفت. زمانی که کنفوسیوس هفده سال داشت که یکی از اشراف به دنبال شخصی می گشت که با آداب قربانی آشنائی داشته باشد. به همین دلیل همه عالمان شهر را به مجلسی دعوت کرد که کنفوسیوس نیز در بین آنها بود. کنفوسیوس در بیست سالگی ازدواج کرد. بعد از دو سال پدری فرزندی شد که نامش را کونگ لی گذاشت.

کار دولتی

کنفوسیوس رسیدن به مقام حکومتی را بهترین راه اصلاحات اجتماعی می دانست. او مدتی مقام وزارت عدلیه را به عهده داشت. مدتی هم به صفت وزیر امور داخله فعالیت کرده است. سرانجام کنفوسیوس به وزارت اعظم ایالت لو شد. اما عدالت او سبب بر انگیخته شدن مخالفت ها و عزل او از مقامش شد. وقتی در روز عید از گوشت قربانی برایش نفرستادند او این اقدام را بهانه قرار داد و وطنش را ترک کرد. سخنان او در مورد شیوه ی حکومت و اخلاق حاکمان مورد پذیرش همروزگارانش واقع نشد و حتا به زندان نیز افتاد. کنفوسیوس در سال 479 قبل از میلاد در حالی که خود را نا موفق می دانست از دنیا رفت. اما یکی از مهمترین کارهای که او در زمان حیات خود انجام داد این بود که در چین باستان آموزش و پرورش که از حقوق ویژه اشراف بود اما کنفوسیوس با شیوه خود این حق را از آنان گرفت و خود شاگردان زیادی را جذب کرد و به آنها آموزش داد. گفته می شود که وی سه هزار شاگرد داشت. در میان آنها چندین تن جزء دانشمندان آینده بودند.

اعتقادات

کنفوسیوس باور مند بود که از هستی مطلق، نخست موجودی یگانه که کنفوسیوس آن را قطب بزرگ می خواند به وجود آمده و همرای آن قطب دیگری که قسمت پذیر است به وجود می آید. این دو قطب با هم روبرو و پیچیده می شوند. از اینجا جهان کون و فساد مانند دو نیروی قوی و ضعیف یا روشنائی و تاریکی پا به عرصه ی هستی می گذارد و تغییر یافتن این دو قطب احساس به وجود آمدن خوبی یا بدی و یا خیر و شر است.

"بودا"

بودا که نام اصلی او سیدهارتها می باشد 563 سال پیش از میلاد به دنیا آمد. او هفت روز بیشتر نداشت که مادرش را از دست داد. خاله اش او را مانند مادر دلسوز پرورش داد. در دوران آموزش او آموزشهای اولیه لازم و جنگاوری را فرا گرفت. در سن چهارده سالگی با دختری بسیار زیبا که دختری پادشاه بود ازدواج کرد. بیست و نه ساله بود که صاحب فرزند شد. او قصر پدر و مادر و نیز همسر و فرزندش را رها کرد و به جستجوی یافتن راهی برای نجات بشریت از چرخه ی رنج و عذاب شد. بودا بر این حقیقت دست یافت و باور دارد که آرامش و رهائی و آگاهی ابتدا در کنترول ذهن انسان نهفته است. نه هیچ شرط بیرونی دیگر و رهائی و آرامش کامل در اینجا و اکنون یافتنی است نه در قلمرو دور دست و یا وضعیت آسمانی و اللهی فراتر از موجودیت فعلی او که از سرزمین مرد خیز است.

اولین خطاب به بودا بعد از روشن بینی

بودا بعد از آنکه به این حقیقت دست یافت خواست آنرا با دوستانش شریک سازد. به همین خاطر اولین خطابه خود را در پارک آهو ایزیپاتانا ایراد کرد که به نام خطابه بر بنیاد آگاهی نام گرفت. برخی ها از آن به نام چرخ حقیقت نیز یاد می کنند. او ثروت و قدرت زیاد خود را به عنوان یک شاهزاده و ریاضت کشیدن و شکنجه دادن خود با محروم کردن بدن از نیازهای اساسی را رها کرد و در عوض راه میانی را انتخاب کرد. او به نیازهای بدنی بجای خواسته های ذهنی اش توجه نمود. این راه میانه او را از رنج و عذاب رهانید. این راه میانه در هشت نکته ارائه شده است. یک درک صحیح، دو تفکر صحیح، صحبت صحیح، فعالیت صحیح، امرار معاش صحیح، تلاش صحیح، اندیشه صحیح و تمرکز صحیح.

پیروی از این هشت نکته به درک چهار حقیقت می انجامد که سبب خروج انسان از چرخه ی مرگ و زندگی و رسیدن به نیروانا می گردد.

آیا بودا پیامبر بود؟

بودا ادعای پیامبر نکرده، بیشتر علمای اسلامی و نیز علمای یهودی و مسیحی او را پیامبر نمی دانند. اما شماری او را از ردیف پیامبران شمرده اند. و عده ی از علمای اسلامی ساکن آسیای شرقی می گویند بودا همان ذوالکفل است که در قرآن شریف از او یاد شده است.

آشنایی با سازمان ناتو(NATO)

سازمان ناتو

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو (به انگلیسی: North Atlantic Treaty Organization با مخفف NATO) در ۴ آوریل ۱۹۴۹ میلادی (۱۵ قوس / فروردین ۱۳۲۸) با هدف دفاع جمعی در واشنگتن پایه‌گذاری شد

ناتو سازماني است كه در دوران پس از جنگ جهاني دوم براي اجراي پيمان آتلانتيك شمالي در

 سال ۱۹۴۹ تشكيل شد. در سال هاي اوليه بعد از جنگ جهاني دوم و در واكنش به توسعه طلبي

هاي شوروي سابق در كشورهاي اروپاي شرقي و مركزي در ماه مارس سال ۱۹۴۸ پنج كشور

انگليس، فرانسه، بلژيك، هلند و لوكزامبورگ با امضاي معاهده بروكسل اتحاديه دفاع جمعي را

تشكيل دادند. سپس آنها از كشورهاي دانمارك، ايسلند، ايتاليا، نروژ و پرتغال دعوت به پيوستن به

اين فرايند كردند. دو ماه بعد با پيوستن كانادا و آمريكا به اين جمع در چهارم آوريل سال ۱۹۴۹

پيمان آتلانتيك شمالي در واشنگتن به امضا رسيد و سازمان ناتو تشكيل شد وبه طرز گسترده‌اى

جهت خنثى كردن هر گونه حمله‌اى از سوى شوروى سابق به كشورهاى غيركمونيستى اروپايى

غربي، سازماندهى شد. ناتو نه تنها براى خنثى كردن حملات كشورهاى كمونيستي، بلكه همچنين

جهت حفظ صلح ميان دشمنان پيشين در اروپاى غربى بنا شده بود.

از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ میلادی، ده کشور کمونیستی سابق به عضویت ناتو در آمدند و شمار

اعضای ناتو به بیست و شش کشور افزایش یافت.  در سال ۲۰۰۸ تلاش هایی برای گسترش

ناتو به حوزه بالتیک وپیشروی مرزهای ناتو به نزدیکی مرزهای روسیه انجام گرفت که در این

بین با شروع مذاکرات برای عضویت سه کشور آلبانی، کرواسی و مقدونیه در ناتو موافقت شد

ولی درابتدا مخالفت هایی با عضویت گرجستان و اکراین که هم‏مرز با روسیه می باشند صورت

گرفت در نهایت پس از شروع جنگ اوستیای جنوبی ۲۰۰۸ حمایت ها برای عضویت گرجستان

افزایش یافت

 

اعضاي ناتو (NATO) عبارتند از: اسپانیا، استونی، اسلوواکی، اسلوونی، انگليس، ایتالیا، 

ايسلند، آلمان، آمريكا،  بلژیک، بلغارستان، پرتغال، تركيه، جمهوری چک، دانمارک، رومانی،

فرانسه، كانادا، لتوني، لوكزامبورگ، لهستان، لیتوانی، مجارستان، نروژ، هلند و یونان عضو آن

هستند.

نامزدهای عضویت: آلبانی – کرواسی- جمهوری مقدونیه یوگوسلاوی سابق

مقر ناتو: ابتدا در فرانسه قرار داشت اما پس از آن كه ژنرال دوگل سال ۱۹۶۶ در اعتراض به

سيطره آمريكا بر اين سازمان از فرماندهي نظامي ناتو خارج شد مقر سازمان  به بروكسل بلژیک منتقل شد.

زبان رسمی سازمان: انگلیسی و فرانسوی است مطابق ماده 14:

این پیمان که متون انگلیسی و فرانسه آن هر دو معتبر می باشند، نزد دولت ایالات متحده سپرده می شود. حسب وظیفه، دولت ایالات متحده نیز نسخه های مورد تایید آن را برای دولت های امضا کننده پیمان می فرستد. 

 

اهداف ناتو:

اهداف ناتو در دوران جنگ سرد

ناتو در فضاي پر تنش پس از جنگ جهاني دوم كه سرشار از رقابت هاي تسليحاتي و عرض اندام دو ابرقدرت بود توانست به اهداف خود دست يابد.

اين اهداف خلاصه مي شد در دفاع سرزميني از اروپاي غربي و بازدارندگي بلوك شرقي، شوروي.

علاوه بر اين هدف اصلي كه ناتو به آنها دست پيدا كرد اهداف جانبي مهم ديگري نيز وجود دارد كه ناتو آنها را دنبال و به دست آورد.

از جمله اينها مي توان به توجيه حضور آمريكا در اروپا براي افكار عمومي خود اروپاييان و آمريكايي ها اشاره كرد.

هدف ديگر ناتو به عنوان يك پيمان دفاعي- امنيتي نه تنها از تجاوز خارجي جلوگيري بلكه براي اعضاي خود محدوديتهايي را ايجاد كرد كه علي رغم اختلافات اساسي، اعضا بتوانند همديگر را تحمل كنند. همچنين ناتو باعث پذيرش نظامي آلمان خلع سلاح شده در اروپا گرديد. به طوري كه آلمان را به عنوان يك متحد در خط مقدم مطرح كرد و خط سركشي دوباره آنها كه باني دو جنگ جهاني بودند را از بين برد.

مطابق اساسنامه ناتو كه منطبق با ماده 51منشور ملل متحده در جهت تحقق امنيت جمعي و مقابله با تجاوز و حفظ صلح بين المللي شكل گرفته است، دغدغه اصلي پيمان، دفاع از كشورهاي عضو و امنيت منطقه اي است

ماده 2 پیمان مقرر میدارد:

دولت ها در راستای توسعه روابط بین الملل صلح آمیز و دوستانه، از طریق تقویت نهادهای آزاد خود، فراهم آوردن فهم بهتر از اصولی که این نهادها بر اساس آن ها ایجاد شده اند و ایجاد شرایط ثبات و رفاه، همکاری خواهند کرد. آن ها به سمت حذف تعارضات در سیاست های اقتصادی بین المللی خود حرکت کرده و زمینه های همکاری را در میان خود فراهم خواهند نمود.

ماده 5

دولت ها توافق دارند که حمله ای مسلحانه علیه یک یا چندی از آن ها در اروپا و امریکای شمالی، به معنای حمله ای علیه تمامی آن ها تلقی خواهد شد و در نتیجه آن ها موافقت می نمایند در صورتی که اینچنین حمله ای اتفاق افتد، هر یک از آن ها، در راستای عمل به حق دفاع انفرادی یا دسته جمعی از خود بر اساس ماده 51 منشور سازمان ملل، دولت یا دولت های مورد حمله قرار گرفته را از طریق اقدامات آنی، هرآنچه که ضروری می نماید، به صورت انفرادی یا به اتفاق دیگر دولت ها، مساعدت نمایند تا امنیت را در منطقه آتلانتیک شمالی بازگردانده و برقرار نمایند که می تواند شامل استفاده از نیروهای مسلح نیز باشد.

 

هر گونه حمله مسلحانه و اقدامات اتخاذ شده در نتیجه آن فورا به شورای امنیت گزارش خواهد شد. این اقدامات زمانی که شورای امنیت اقدامات لازم را جهت بازگرداندن و برقراری صلح و امنیت بین المللی اتخاذ نماید، متوقف می شود.

ماده 6

در راستای ماده 5، یک حمله مسلحانه به یکی از دولت ها، این موارد را در بر می گیرد:

در قلمرو هر یک از دولت ها در اروپا یا امریکای شمالی، در قلمرو الجزایر تحت حکومت فرانسه(2)، در قلمرو یا در جزایری که تحت صلاحیت قانونی هر یک از دولت ها در منطقه آتلانتیک شمالی در شمال مدار راس السرطان قرار می گیرند.

 علیه نیروها، کشتی ها و یا هواپیماهای هر یک از دولت ها، زمانی که در این مناطق یا هر منطقه دیگری در اروپا که نیروهای تصرف کننده هر یک از این دولت ها در تاریخ لازم الاجرا شدن این پیمان مستقر هستند یا در دریای مدیترانه و یا منطقه آتلانتیک شمالی در شمال مدار راس السرطان.

 

ماده 2

دولت ها در راستای توسعه روابط بین الملل صلح آمیز و دوستانه، از طریق تقویت نهادهای آزاد خود، فراهم آوردن فهم بهتر از اصولی که این نهادها بر اساس آن ها ایجاد شده اند و ایجاد شرایط ثبات و رفاه، همکاری خواهند کرد. آن ها به سمت حذف تعارضات در سیاست های اقتصادی بین المللی خود حرکت کرده و زمینه های همکاری را در میان خود فراهم خواهند نمود.

 

ماده 3    مقرر میدارد

دولت ها به منظور دستیابی هرچه بیشتر به اهداف این پیمان، به صورت انفرادی یا مشترکاً، بوسیله خودیاری و کمک های متقابل به صورت مداوم و مؤثر، ظرفیت های فردی یا جمعی خود را حفظ کرده و توسعه می دهند تا در مقابل حملات مسلحانه مقاومت نمایند.  

همان‌طور كه ملاحظه كرديد مواد 3 و 5  پيمان آتلانتيك شمالي، اساس همبستگي سياسي، ادغام نظامي و دفاع دسته جمعي را تشكيل مي‌دهند و ماده دوم اين منشور نيز به سياست‌هاي اقتصادي كشورهاي عضو پرداخته است بنابراين پيمان آتلانتيك شمالي داراي دوجنبه است. ازيك سو اهميت پيشرفت اقتصادي و اجتماعي را موردتأكيد قرارمي‌دهد و ازسوي ديگر براتخاذ يك سياست امنيتي مبتني برحق دفاع جمعي تأكيد مي‌كند.

 

تشكيلات و اركان ناتو

 

تشكيلات سازمان پيمان آتلانتيك ‌شمالي را مي‌توان به سه ‌بخش اصلي تقسيم نمود:
1- شوراي آتلانتيك ‌شمالي
2- دبيرخانه
3- كميته نظامي

دراين ساختار، شورا، دبيرخانه و ارگان‌هاي زيرمجموعه‌ي آن‌ها بخش غيرنظامي، و كميته نظامي و نهادهاي زيرمجموعه آن بخش نظامي ناتو را تشكيل مي‌دهند.


شوراي آتلانتيك‌شمالي

شوراي آتلانتيك‌شمالي ركن اصلي ناتو است. همه كشورهاي عضو درآن نماينده دارند و داراي حق رأي مساوي هستند. يك دبيركل، شوراى ياد شده را هدايت مى‌كند که همواره يك اروپايى براى تصدى اين پست انتخاب شده است.  تصميم‌گيري در شوراي ناتو بر اساس اتفاق آراء انجام مي‌گيرد و هر كشور تنها حق يك رأي دارد. اين شورا در دوسطح تشكيل جلسه مي‌دهد:

1-شوراي وزيران
2- شوراي نمايندگان دائم

 

اجلاس شوراي وزيران: 

اجلاس شوراي وزيران، سالانه دو تا سه بار تشكيل مي‌شود و بسته به موضوع كار شورا، يك يا چند وزير به نمايندگي از هر كشور عضو درآن شركت مي‌كنند. رياست اين شورا در هر اجلاس برعهده‌ي وزيرخارجه يكي از كشورهاي عضو است.
شوراي وزيران مسووليت تعيين خط مشي‌هاي كلي سازمان، رسيدگي و اخذ تصميم درمورد مسائل سياسي و اموراساسي، اداري و مالي پيمان، همچنين برقراري ارتباط ميان مقامات نظامي

و غيرنظامي را عهده دار است.

 

 

اجلاس شوراي نمايندگان دائم :

اجلاس شوراي نمايندگان دائم نيزدرسطح نمايندگان دائم كشورها كه همواره در بروكسل حضور دارند، برگزار مي‌شود. اين اجلاس هر هفته يك تا دوجلسه خواهد داشت. وظايف شوراي نمايندگان دائم، مطالعه مقدماتي و ارائه‌ي پيشنهاد درباره‌ي اموري است كه اتخاذ تصميم در مورد آن‌ها بايد از سوي شوراي وزيران به عمل آيد، همچنين شوراي نمايندگان دائم مسوليت تعقيب سياست‌ها و تصميم‌هايي كه درسطح شوراي وزيران اتخاذ شده است را برعهده دارند.


گروه‌ها، كميته‌ها و مؤسسات تخصصي شوراي آتلانتيك شمالي :

شوراي آتلانتيك‌شمالي‌ (ناتو) علاوه‌براين دو شورا، تعدادي گروه و كميته تشكيل داده است تا مسائل مختلف سياسي، اجتماعي ، فرهنگي و غيره را كه به اين گروه‌ها يا كميته‌ها ارجاع مي‌شود، مورد مطالعه قراردهند. مهمترين اين كميته‌ها عبارتنداز: كميته مشاوران سياسي، كميته مشاوران اقتصادي، كميته بررسي سالانه، كميته تسليحات، كميته بودجه نظامي و...

اين كميته‌ها نظارت خود را درغالب توصيه يا پيشنهاد، در اختيار شوراي ناتو قرارمي‌دهند. علاوه ‌براين كميته‌ها، شوراي ناتو داراي موسسات تخصصي‌اي نظير «كالج دفاعي ناتو»، گروه «مشاوره براي توسعه»، «گروه تحقيقات فضايي»، «مركز تحقيقات زيردريايي» و «موسسه ارتباطات» است.


دبيرخانه:

ركن ديگر سازمان آتلانتيك‌شمالي، دبيرخانه اين سازمان است كه در رأس آن دبيركل قراردارد. دبيركل توسط شورا انتخاب و به كارگمارده مي‌شود. دبيركل رئيس شوراي نمايندگان دائم است و رياست جلسات شوراي نمايندگان و مسئوليت اداره دبيرخانه و امورمختلف شورا را برعهده دارد. دبيركل هم‌چنين مسائل گوناگون را براي تبادل نظر به شورا پيشنهاد مي‌كند. وي به هنگام بروز اختلاف ميان كشورهاي عضو پيشنهادهايي براي حل اختلافات ارائه مي‌كند و اقدامات لازم را انجام مي‌دهد.


كميته نظامي

از ديگر نهادهاي پيمان ناتو، كميته‌ي نظامي است كه عالي‌ترين ركن نظامي ناتو محسوب مي‌شود. كميته نظامي را شوراي وزيران تعيين‌كرده و اختياراتي خاص را به آن تفويض مي‌كند. اين كميته متشكل از رؤساي ستاد ارتش كليه كشورهاي عضو است و دربرابر شورا مسئول و پاسخگوست.

جلسات كميته نظامي دائمي نيست، اما حداقل دوبار در سال و يا زماني كه ضرورتي ايجاب نمايد تشكيل مي‌شود. وظيفه كميته‌ي نظامي ارائه راه‌حل‌هاي مناسب براي مسائل نظامي به شوراي آتلانتيك‌شمالي است. رياست كميته هربار بر عهده يكي از اعضاست. برنامه‌ريزي و استمرار كار اين كميته را تشكيلاتي اجرائي كه نظامي است و «گروه دائم» نام دارد بر عهده دارد.

درسال 1952 در كنفرانس ليسبون كميته‌اي به نام «كميته نمايندگان نظامي» تأسيس كرد كه نهادي دائمي است. اين نهاد متشكل از گروه دائم و نمايندگان ساير كشورهاي عضو است و مقرّ آن در واشنگتن قرار دارد. ‌«كميته‌ي نمايندگان نظامي» با دادن اطلاعات و اخبار لازم با كميته‌ي نظامي همكاري دارد.

زير نظر اين كميته نظامي، سازمان‌هايي فعاليت دارند كه ازجمله آن‌ها مي‌توان به «آژانس استانداردهاي نظامي»، «گروه مشاوران تحقيقات و توسعه فضايي» و «كالج دفاعي پيمان آتلانتيك‌شمالي» اشاره كرد.

امـّا فرماندهي عالي نظامي از مهم‌ترين سازمان‌هايي ست كه زير نظر كميته‌ي نظامي فعاليت دارند.


فرماندهي عالي نظامي ناتو

نيروهاي نظامي عضو پيمان ناتو را مي‌توان به سه دسته زير طبقه‌بندي كرد:

1-نيروهايي كه تحت فرماندهي مستقيم ناتو قراردارند
2- نيروهايي كه دوّل عضو پذيرفته‌اند درصورت وقوع جنگ با بسيج عمومي دراختيار ناتو قراردهند.
3- نيروهايي كه تحت فرماندهي ملي كشورهاي عضو پيمان ناتو قراردارند.

فرماندهي سازمان آتلانتيك‌شمالي ازنظر جغرافيايي و سياسي به سه فرماندهي نظامي و يك گروه طرح‌ريزي ناحيه‌اي تقسيم شده است. حدود اختيارات هريك از فرماندهي‌ها با توجـّه به عوامل مختلف ازجمله جنگ و صلح فرق مي‌كند.

الف: فرماندهي عالي اروپا (SACEUR)

قلمرو اين فرماندهي از دماغه شمال تا درياي مديترانه و از اقيانوس اطلس تا شرق تركيه است. اين فرماندهي خود داراي فرماندهي‌هاي تابعه ذيل است:

1-فرماندهي شمال اروپا
2-فرماندهي مركز اروپا
3- فرماندهي جنوب اروپا

ب: فرماندهي منطقه اقيانوس اطلس (SACLAND) حوزه آتلانتيك

قلمرو اين فرماندهي از قطب شمال تا مدار رأس السرطان و از آب‌هاي ساحلي آمريكاي‌شمالي تا آب‌هاي ساحلي اروپا و آفريقا و پرتقال امتداد دارد. اين فرماندهي خود داراي فرماندهي‌هاي تابعه به شرح ذيل است:

1- فرماندهي غرب اقيانوس اطلس
2- فرماندهي شرق اقيانوس اطلس
3- فرماندهي ناوگان تخريبي اقيانوس اطلس

ج: فرماندهي كانال مانش:

قلمرو اين فرماندهي كانال مانش و جنوب آب‌هاي درياي شمال است.

د: گروه طرح‌ريزي ناحيه‌اي كانادا و ايالات متحده آمريكا:

اين گروه كه حوزه مسئوليت آن منحصربه آمريكاي شمالي است، طرح‌هاي دفاعي براي منطقه كانادا و ايالات متحده آمريكا را تدوين و به‌ كميته نظامي ارائه مي‌دهد. در دهه 1990 درپي فروپاشي اتحاد شوروي و انحلال پيمان ورشو، تغييراتي در ساختار ناتو به وجودآمد كه بيشترين اين تغييرات دربخش فرماندهي عالي نظامي بود. در پي اين تغييرات:

1-   فرماندهي عالي مانش حذف شد.
-2 تعداد فرماندهي اروپا از چهار فرماندهي به سه فرماندهي كاهش يافت به گونه‌اي كه فرماندهي اروپاي شمالي و منطقه انگلستان در يكديگر ادغام و تبديل به يك فرماندهي به نام فرماندهي شمال غرب شدند كه مسئوليت سرزمين‌هاي نروژ، انگليس، درياي بالتيك، مانش و درياي شمال را عهده‌دار شد. پايگاه اين فرماندهي در انگليس قرارداده شد.
همچنين تغييرات ديگري نيز درحوزه‌هاي امنيتي ساير فرماندهي‌هاي اروپا به پديد آمد.

 

 

 

از لحاظ ساختاري سه ساختار كلي در ناتو موجود مي باشد كه به اختصار نشان داده مي شود.

1- ساختار سياسي         2- ساختار نظامي            3- سازمان ها و نهادها

 

ساختار سياسي ناتو        

                  

1- بخش ديپلماسي عمومي

2- واحد امور آكادميك

3- كتابخانه – آرشيو

4- بخش مطبوعات

5- استوديوهاي راديو- تلويزيون

 6- خدمات اطلاعات همگرا

7- بخش اسناد و اطلاعات ناتو

8- مراكز تماس متحدين در كشورهاي همكار

9- امنيت از طريق علم

10- كميته چالش جوامع مدرن

 

-11دفتر امنيت ناتو

12- مديريت اجرايي

13- بخش استخدام نيرو

14 -برنامه آموزشي ناتو

15- بخش امور سياسي و سياست امنيتي

16- بخش عمليات

17- بخش طراحي و سياست دفاعي

18- بخش سرمايه گذاري دفاعي

19- سرفرماندهي مشورت فرماندهي و كنترل

20 - دفتر كنترل مالي

21- دفتر كميته بودجه

22 - سازمان پشتيباني و توليد

 

سازمان ها و نهادهاي ناتو

1- پشتيباني

2- توليد پشتيباني

3- استانداردسازي

4- طراحي اضطراري

5- مديريت ترافيك هوايي، دفاع هوايي

6- هشدار اوليه هواپايه

7- سيستم اطلاعات و ارتباطات

8- جنگ الكترونيك

9 -هواشناسي

10- اقيانوس شناسي نظامي

11- تحقيق و فناوري

14- آموزش و تربيت

15- دانشكده دفاعي

16- آموزشگاه

17- سيستم اطلاعات و ارتباطات

18- گروه آموزشي

 

شرایط عضویت در سازمان:

مطلبق ماده10 پیمان:  دولت ها ممکن است، به اتفاق آراء، از دیگر دولت های اروپایی دعوت کنند تا به منظور تقویت اصول این پیمان و همکاری در امنیت منطقه آتلانتیک شمالی به این پیمان ملحق شوند. هر دولتی که بدین نحو دعوت می شود می تواند با تسلیم اسناد الحاق به دولت ایالات متحده امریکا به عضویت این پیمان در آید. دولت ایالات متحده امریکا دریافت اینچنین سند الحاقی را به اطلاع تمامی دولت های عضو می رساند.

نحوه تجدید نظر در پیمان:

 بموجب ماده 12

با گذشت ده سال از اجرای این پیمان، یا بعد از آن، در صورت درخواست هر یک از دولت ها، دولت ها به منظور تجدید نظر در پیمان با یکدیگر مشورت می نمایند و در این راستا به فاکتورهایی که صلح و امنیت را در منطقه آتلانتیک شمالی تحت تاثیر قرار می دهند، شامل گسترش ترتیبات جهانی و منطقه ای به منظور برقراری صلح و امنیت بین المللی بر اساس منشور سازمان ملل، توجه می کنند.

نحوه جدایی از سازمان:

 مطابق ماده 13

با گذشت بیست سال از اجرای این پیمان، هر یک از دولت های عضو می تواند پس از ارائه اعلامیه ای به دولت ایالات متحده امریکا از عضویت کناره گیری نماید که دولت ایالات متحده نیز دریافت این اعلامیه را به اطلاع همه دولت های عضو می رساند.

توسعه ناتو و اقدامات خارج ازقلمرو :

نكته مهم اين‌جاست كه سازمان پيمان آتلانتيك ‌شمالي (ناتو)، بدون هياهو و جلب توجه زياد در حال تبديل شدن به سازماني تقريبـاً جهاني‌ ست. اين اتحاديه كه براي محافظت از اروپاي پس از جنگ دربرابر اتحاد جماهيرشوروي تأسيس شده بود اكنون اهداف خود را در اقصي نقاط جهان دنبال مي‌كند. ناتو دراين فرآيند هم گستره جغرافيايي و هم تنوع مأموريت‌هاي خود را بسط داده است و به اين منظور از طرح‌هايي، همچون «مشاركت آتلانتيك اروپا»، «مشاركت براي صلح» و «گفتگوي مديترانه» استفاده كرده است.

ضرورت اقدام در مناطق خارج از اروپا كه در ادبيات ناتو "خارج از قلمرو" خوانده مي‌شود، به طور روزافزوني مورد تأكيداين سازمان درحال گسترش است و بدين منظور، كميته‌ها و گروه‌هاي جديدي براي ارتباط با مناطق جديدي كه در حوزه فعاليت ناتو قرارمي‌گيرند تشكيل شده و يا در حال تشكيل است. همان‌طور كه به دنبال طرح مشاركت براي صلح، كميته‌اي براي ارتباط ميان ناتو و كشورهاي اروپايي با قفقاز و آسياي مركزي ايجاد شد، كميته‌ي ديگري نيز براي ارتباط هفت كشور طرح گفت‌وگوي مديترانه و ناتو ايجاد شد و اخيراً هم پيشنهاد تأسيس كميته‌اي براي همكاري ميان كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس و ناتو طرح شده است كه مقدمات همكاري و عضويت اين كشورها را در سازمان ناتو سازماندهي كند. اين پيشنهاد به دليل توجه خاص سازمان ناتو درسال جديد ميلادي به منطقه خليج فارس طرح شده است، دراين راستا نمايندگان ناتو گفت‌ وگوها و جلسات زيادي را با كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس انجام داده‌اند. همچنين بازديد‌هاي متعددي نيز از اين كشورها براي فراهم آوردن زمينه‌هاي همكاري آن‌ها با سازمان پيمان آتلانتيك‌شمالي به عمل آورد‌ه‌اند.

همچنین پس از آغاز جنگ افغانستان و جنگ عراق نیروهای ناتو حوزه فعالیت های خود را به داخل مرزهای این دوکشور نیز گسترش دادند.فعالیت ناتو در عراق منحصر به آموزش نظامی می شود. در افغانستان و در سال ۲۰۰۶ پس از درخواست هلند و آلمان نیروهای ناتو جایگزین نیروهای ایساف متعلق به سازمان ملل شدند.ناتو در سال ۲۰۰۸ رهبری ۴۷ هزار نیرو از ۴۰ کشور جهان را در افغانستان بر عهده داشت.

احزاب و نقش آن در انتخابات

درآمد

براي ورود به اصل بحث كه عبارت از احزاب و نقش آن در انتخابات مي باشد، نياز است به عنوان مقدمه به اين مطلب بپردازيم كه حزب يكي از مظاهر  اجتماعي و متضمن آزادي هاي اساسي براي انسانها است. بعد از آنكه اختيارات فرمانروايان مطلقه، به نماينده گان مردم توزيع شد به تبع آن مساله ي انتخابات و رژيم هاي انتخابي در جامعه مطرح گرديد. از اينرو بحث احزاب سياسي و نقش آن در انتخابات نيز فزوني يافت. زيرا احزاب سياسي مردم را متشكل و منسجم مي سازد و زمينه را براي راه اندازي مبارزات انتخاباتي فراهم مي كند. امتيازي كه اين روند به دنبال دارد اينست كه مبارزات فردي و رقابت هاي شخصي در پيكارهاي انتخاباتي از ميان برداشته مي شود و مسايل از شكل فردي و انحصاري بيرون آمده و به شكل سازمان يافته و برنامه ريزي شده براي مردم ارائه مي گردد. از اينجا مي توان به يكي از مهمترين نقش احزاب سياسي در انتخابات پي برد كه احزاب مردم را به دور يك ايدئولوژي و انديشه ي مشترك گرد مي آورد كه اين امر مي تواند در ايجاد همآهنگي و اتحاد ميان طرفداران وهواداران ايده و عقيده سياسي موثر باشد. درست است كه احزاب از يك سو موجب تفرقه و تقسيم جوامع انساني مي شود، جامعه را به شاخه ها و تشكل ها منقسم مي سازد اما از سوي ديگر زمينه ي اتحاد و همآهنگي را نيز ميان هواداران خود فراهم مي كند. شناختن دقيق حزب مستلزم، شناخت تعريف حزب است پس چه بهتر كه تعريفي از حزب ارائه دهيم تا بدانيم كه حزب چيست؟

تعريف حزب

حزب عبارت است از يك سازمان سياسي كه اعضاي آن تلاش مي كنند تا در چوكات يك برنامه و فكر سياسي مشترك و عملي ساختن يك مرام مشترك و بدست آوردن هدف و نصب العين كه براي خود اختيار نموده اند متحدانه حركت نمايند. از تعريف فوق چنين نتيجه ي به دست مي آيد كه هر حزب سياسي براي رسيدن به اهداف و عملي ساختن برنامه و فكري سياسي خود به قدرت سياسي و مشروع احتياج دارد. واضح است كه اگر حزب داراي اقتداري نباشد و قدرت سياسي و مشروع نداشته باشد در راستاي عملي ساختن برنامه هاي خود ناكام خواهد ماند. از اينرو مي توان گفت كه هر حزب سياسي براي پياده كردن برنامه خود به قدرت مشروع نياز دارد بنا بر اين هر حزب به دنبال قدرت سياسي است. اما از طرفي اين قدرت سياسي به دست نمي آيد مگر از رهگذر پارلمان يا نماينده گان انتخابي مردم. بدين ملحوظ است كه هر حزب سياسي در تلاش اين هستند تا به پارلمان راه يابند و زمينه ي ورود اعضاي خود به پارلمان را فراهم سازد. حزب در فرهنگ اصطلاحات چنين تعريف شده است: (( حزب يك سازمان سياسي است كه در آن همفكران و طرفداران يك آرمان، داوطلبانه گرد هم مي آيند و علي القاعده آگاه ترين عناصر يك طبقه يا اقشار اجتماعي متحد المنافع را گرد مي آورد كه بيانگر طبقه يا قشر بوده و آن را در مبارزات اجتماعي رهبري مي نمايد.))

انواع نظام هاي حزبي و تاثير آن در انتخابات

حال كه تا جائي با مفهوم حزب آشنا شديم اين بحث را پي مي گيريم كه احزاب از نظر ساختاري و تشكيلاتي بر چند نوع تقسيم شده و كدام ها هستند. احزاب از نظر ساختاري و تشكيلاتي به دو دوسته دمكراتيك و غير دمكراتيك تقسيم شده است و همچنان گفته شده كه احزاب منضبط داريم و احزاب غير منضبط. احزاب دمكراتيك، احزابي هستند كه كادرهاي رهبري آن در مركز و محلات بر بنياد اصل انتخابات با راي اكثريت اعضاي حزب برگزيده مي شوند. اين رهبران به برنامه هاي حزب احترام قائل هستند و در برابر اعضاي حزب پاسخگو مي باشند. هر گاه مرتكب خطا و خلاف ورزي شوند مطابق به احكام اساسنامه حزب مورد بازخواست قرار ميگيرند. بنا بر اين ويژگيهاي احزاب دمكراتيك عبارتند از اصل انتخابات، مسئوول بودن كادرها و رهبر حزب در برابر اعضاء و جوابگو بودن حزب، چيزي كه در احزاب غير دمكراتيك وجود ندارد.

حزب منضبط نيز آنست كه اعضاي آن مطابق دساتير و هدايات كميته ها عمل مي كنند. بنا بر اين مي توان گفت كه انضباط نيز يكي از ويژگيهاي حزب دمكراتيك است. اين حزب نيز به نوبه ي خود به سيستم يك حزبي، دو حزبي و چند حزبي تقسيم مي شود.

سيستم يك حزبي

اين سيستم كه در قرن بيست شكل يافته است براي نخستين بار توسط لينين و موسيليني پايه گذاري شد. آنها با تاسيس احزاب كمونيست و فاشيست احزابي را به وجود آوردند كه طرفدار انحصار قدرت و ضمنا ايدئولوژيك بودند. با توجه به اين اصل كه انتخاب نمودن از حقوق مسلم شهروندان مي باشد، آنها مي توانند در انتخابات به گونه ي گسترده شركت كند و به هر يك از كانديدان كه بخواهند راي بدهند و آنها را انتخاب كنند اما در سيستم يك حزبي اين اصل محدود و مقيد شده است. در اين سيستم تمام كانديدان از جمله اعضاي حزب واحد بوده و مردم مجبورند به همين كانديداها راي دهند. دو نقيصه ي كلان در اين سيستم وجود دارد يكي اينكه نامزدان در انتخابات محدود مي شود و تنها كساني شركت مي كنند كه از افراد سرشناس حزب باشند و ديگر اينكه رقابت لازم كه بايد ميان نامزدان انتخابات وجود داشته باشد، احساس نمي شود. در حالي كه اين رقابت يك اصل مهم است و هر يك از كانديدان با داشتن برنامه هاي مفيد و با رقابت سالم بايد پيروز انتخابات شود. از اينجا مي توان گفت كه انتخابات در سيستم هاي يك حزبي در واقع نمايشي هست و براي اينكه مردم را قانع كرده باشند كه دمكراتيك است و اصل آزادي شهروندان مراعات مي شود، اين انتخابات نمايشي را راه اندازي مي كنند. اگر اين حزب ظاهرا به ديگر احزاب نيز اجازه مي دهد تا كانديداتوران شان را معرفي كنند باز هم جنبه ي واقعي وعملي نداشته بلكه نوعي جلوه دادن مشروعيت به قدرت حزبي خود شان است.

سيستم دو حزبي

سيستم دو حزبي در كشورهاي چون آمريكا، بريتانيا و غيره از سالها به اينسو تجربه شده است. حزب آزاديخواهان و ليبرال ها در آمريكا نمونه ي اين سيستم مي باشند. ويژگي اين سيستم اينست كه در اين نظام سليقه هاي شخصي، گرايشهاي فكري، منطقوي، فرهنگي و نژادي مد نظر گرفته نمي شود بلكه به جاي آن به اعضاي حزب دور هم جمع شده و به برنامه هاي حزبي توجه مي كند تا باور و اعتقاد مردم را نسبت به حزب شان به دست آورند. فراموش نكنيم كه در اين سيستم ساير احزاب نيز مي توانند شركت كنند و يا افراد به گونه ي انحصاري در انتخابات سهيم شوند و به گونه ي مستقل خود را نامزد كنند اما نقش اساسي را دو حزب عمده و قدرتمند به عهده دارد. موجوديت دو حزب بزرگ در برگزاري و تدوير انتخابات و اداره كشور هم مفاد دارد و هم ضرر. مفاد اينست كه اولا راي دهندگان به سر درگمي قرار نمي گيرند. ثانيا راي دهندگان مي توانند تصميم خود را از قبل اتخاذ و به كانديدان يكي از اين دو حزب بزرگ كه برنامه هاي شان را به نفع مردم و خود مي بينند، راي بدهند. اما ضرر اين سيستم اينست كه انتخاب كننده گان حق تنوع در انتخاب شان را از دست مي دهند و مجبور مي شوند كه بايد به يكي از اين دو نامزدها راي دهد. در اين سيستم حزبي كه در انتخابات موفق نشده، اپوزيسيون قوي را تشكيل داده و حكومت سياسي را مي سازد. اين حزب با ابراز نظريات نيك و سازنده و انتقاد از كارهاي نادرست حزب اكثريت را در دولت رهنمائي  مي كند.

سيستم چند حزبي

سيستم چند حزبي در كشورهاي وجود دارد كه احزاب سياسي در آن نتوانسته اند يك همگرائي سياسي را به وجود آورند. گرايشات فكري متعدد در جامعه وجود دارد. اين نظام عمدتا در كشورهاي آلمان و فرانسه و ايتاليا وجود دارد. اين احزاب  هر كدام به گونه ي مستقل در تلاش هستند تا قدرت سياسي را به دست آورند. اما به دليل اينكه احزاب متعدد و گوناگون وجود دارد در برخي از موارد چند حزب براي برنده شدن در مبارزات انتخاباتي با هم ائتلاف مي كنند تا بتوانند حكومت را تشكيل دهند و قدرت سياسي را به دست آورند. اما چنين ائتلاف ها غالبا زودگذر بوده و آسيب پذير مي باشند. اين نوع ائتلاف ها بي ثبات بوده و دوام نمي يابد.                                                                                                                                                                                                                                                           

احزاب خاص و عام

مطابق يك تقسيم بندي ديگر، احزاب به خاص و عام نيز تقسيم مي شود. احزاب خاص آن است كه عمدتا از سوي افراد و اشخاص سرشناس و مشهور يا يك بخش خاص مردم اعم از ثروتمندان يا روشنفكران تشكيل مي شود. وجوه مالي اينگونه احزاب از طريق اشخاص تمويل مي شود كه آن حزب را به وجود آورده است. در اين نوع احزاب، چندان به حق العضويت توجه نمي شود. نياز به جمع آوري اعانه و كمك ندارند. بيشتر اشخاصي كه اين حزب را به وجود آورده كمك مالي مي كند. بنا بر اين اين نوع حزب، متكي به شخص متمول است و اهداف و آرمانهاي او را عملي مي سازد. حزب بيشتر تابع آرزوهاي اشخاص هستند كه حزب را تمويل مي كند. تشكيلات اين نوع احزاب بيشتر منضبط و منسجم نيستند.

احزاب عام آنست كه متشكل از آحاد مردم مي باشد. داراي اعضاي زياد هست. اين حزب از سوي اشخاص مشهور و سرشناس تمويل نمي شود، وجوه مالي اين حزب از طريق حق العضويت و اعانه تامين مي شود. اين احزاب داراي تشكيلات منسجم بوده و حزب در خدمت شخص يا اشخاص معين نمي باشد. دساتير و هدايات مقامات عالي حزب، از سوي اعضا عملي مي گردد و اعضاي در برابر حزب احساس تكليف مي كنند. اين حزب در انتخابات نيز به شكل منسجم و منظم شركت مي ورزند.

ارتباط ميان احزاب و انتخابات

كارشناسان سياسي بر اين باور هستند كه ميان احزاب و انتخابات ارتباط بسيار نزديكي وجود دارد و حتا احزاب مولود انتخابات مي باشد. اگر نظام هاي انتخاباتي وجود نمي داشت و اختيارات از فرمانروايان مطلقه به نماينده گان مردم توزيع نمي شد، احزاب نيز به وجود نمي آمد. احزاب سياسي مي توانند با طرح برنامه هاي منسجم و مشخص كه در آن منافع مردم و خود شان مد نظر گرفته شده باشد در انتخابات شركت كنند و حتا ايجاد انگيزه كنند براي مردم جهت اشتراك در انتخابات. از اينرو مي توان گفت كه ميان احزاب و انتخابات ارتباط تنگاتنگ وجود دارد. از سويي هم وجود احزاب سياسي در انتخابات بيانگر يك دمكراسي واقعي در كشور است. زيرا با وجود احزاب متعدد و گوناگون در انتخابات، مردم اين فرصت را مي يابند تا به عوض كانديدان دو حزب، به يك عده افرادي كه متعلق به احزاب ديگر مي باشند، راي دهند و به جاي قبول برنامه هاي ارائه شده ي تكراري دو حزب مقتدر، برنامه ها و پروگرام هاي مختلف سياسي ديگر را شاهد باشند و حق انتخاب آنها براي شان محفوظ و ميسر باشند.

  

افت هاي حكومت در راستاي عملي كردن عدالت


نظام‌های حکومتی با توجه به ارکان و آرمان‌های خود برنامه‌هایی را  تدوین می‌کنند و به اجرای آنها  می‌پردازند. حکومت اسلامی نیز چنین است و یکی از اهداف خود را اجرای قوانین اسلام قرار داده و هدف خاص خودش را برقراری عدالت در همه ابعاد می‌داند. حکومت هم مثل موجودات زنده، دچار آفت و مانع و «آسیب» می‌شود که شناسایی این آفت ها و درمان آنها، یکی از وظایف اصلی حکومت‌هاست. ما در سه بخش به بررسی این آفات و آسیب‌ها می‌پردازیم: الف) مانع سیاسی؛ ب) مانع اقتصادی؛ ج) مانع فرهنگی و اجتماعی. موانع سیاسی برقراری عدالت عبارت است از «ظلم، استبداد، ترک مشورت، نقض حقوق مردم، ضعف مدیریت، تقدیم اراذل». موانع اقتصادی آن عبارت از «عدم نظارت بر فعالیت‌های اقتصادی و عدم توجه به نیازهای ضروری مردم» است. موانع فرهنگی ـ  اجتماعی هم در قالب«غفلت از فرهنگ اسلام و بستن باب انتقاد» بررسی و برای هر کدام راهکاری ارائه می‌شود. یکی از مباحث مربوط به نظام‌های حکومتی، بررسی موضوع عدالت در ابعاد گوناگون آن است. آیا اسلام درباره این موضوع که عدالت و گسترش آن در جامعه به عنوان یک ارزش، دیدگاه خاص و یا برنامه‌ای برای گسترش آن ارائه می‌دهد یا نه؟   اسلام به عنوان یک جهان‌بینی و مکتب«دارای سیستم و نظام اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است که برای تمام ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی دارد و جز آن را برای سعادت جامعه نمی‌پذیرد».[1] سه عنصر بینش، روش و ارزش، ارکان  اصلی هر نظام هستند.[2] حکومت‌ها هر کدام با توجه به این ارکان اهدافی را دنبال می‌کنند. برخی هدف‌ها عام و برخی دیگر خاص هستند. آیا برقراری عدالت جزء اهداف خاص حکومت به حساب می‌آید یا اهداف عام آن؟ اسلام یکی از اهداف خاص خود را اجرای قوانین اسلام قرار داده است. امام علی(ع) فرموده است: « لَیْسَ عَلَی الامامِ اِلّا ما حُمِّلَ مِنْ  اَمْرِ رَبَّه ... وَ اِلاحیاءُ لِلسّنَّةِ وَ اِقامَة الحُدودِ عَلی مَسْتَحقیها وَ اصدارُ السّهْمانِ عَلَی اَهْلِها».[3] از این کلام امام علی(ع) چند نکته را به عنوان اهداف خاص حکومت اسلامی می‌توان استخراج کرد: احیای سنت که جهت‌گیری حکومت اسلامی را نشان می‌دهد؛ اقامه حدود و توزیع ثروت (اصدار السهمان) به ابزار خاص (حکومت) نیاز دارد؛[4] اصدار السهمان همان « وَضْعُ الاُمُورِ فِی مَواضِعِها وَ تَوْفیرُ الحُقُوقِ عَلی اَهِلها»[5] است. همه این امور نشان از اهمیت اجرای عدالت و گسترش آن است که به عنوان هدف خاص حکومت اسلامی بیان می‌شود. اساسی ترین برنامه حکومت اسلام، اجرای عدالت است: )وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمْ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسْطِ ...([6]. امام علی(ع) که مصداق کامل مجری حکومت اسلامی است، اساسی‌ترین برنامه‌های حکومتی خود را برقراری عدالت و ظلم ستیزی معرفی می‌کند و نمی‌تواند در برابر «کظّة ظالم و سغب مظلوم» سکوت کند.[7] بنابراین «آنچه که حکومت علوی را از دیگر حکومت‌ها متمایز می‌کند، آرمان عملی بودن عدالت است».[8]   برای برقراری عدالت مقدمه‌ای لازم است. و آن برقراری نظم و امنیت عمومی است. «تقدم نظم و امنیت بر آرمان‌های دیگر از نوع تقدم مقدمه، بر ذی المقدمه است و ارزش نظم به آن است که زمینه را برای عدالت محقق می‌سازد: «اِنَّ اَفْضَل قُرَّةِ عَیْنِ الوُلاةِ اِسْتِقامَةُ العَدلِ فِی البِلادِ » [9]  و هدف حکومت اسلامی و همچنین حکومت علوی «توزیع عادلانه امکانات مادی و عدالت اجتماعی و جلوگیری از ظلم و تبعیض است، اما غایة القصوای حکومت اسلامی به حساب نمی‌آید، بلکه هدف اعلا، ارتقای معنوی انسان‌هاست: «لِنَرِدَّ المَعالِمَ مِنْ دینِکَ.»[10] و «اگر نظم و امنیت شرط لازم و مقدمه واجب برای رسیدن به عدالت است، عدالت اجتماعی نیز شرط لازم و مقدمه واجب برای گسترش امور معنوی در جامعه است».[11]   اینک جای این پرسش است که در برابر اجرای عدالت، چه موانعی به وجود می‌آید و عدالت چگونه آفت‌زده می‌شود و آسیب می‌بیند. بین هدف و آرمان حکومت (برقراری عدالت) و آفت‌ها و آسیب‌های آن رابطه مستقیمی وجود دارد. اصطلاح آسیب‌شناسی از علوم پزشکی به علوم اجتماعی وارد شده و شهید مطهری (ره) این واژه را در مبحث حکومت اسلامی به کار برده.  ایشان می‌گوید: « آسیب‌شناسی دینی، یعنی شناخت آسیب‌ها و اشکالاتی که در دین و معرفت دینی و ... وارد شده یا ممکن است وارد شود».[12]   آسیب‌ها می‌توانند خارجی باشند که به عنوان موانع از آنها یاد می‌کنیم و ممکن است داخلی باشند که آفت نامیده می‌شود و منظور ما از آسیب شناسی، «شناخت مجموعه آفات و موانعی است که ممکن است به شکل بالفعل و یا بالقوه پدیده‌ای مانند حکومت اسلامی و اهداف خاص آن یعنی برقراری عدالت را تهدید کند».[13]   «حکومت، همچون موجودات، زنده متولد می‌شود ... و موجود زنده به تغذیه و درمان بیماری‌های خود نیاز دارد. حکومت باید عوامل مقوّم و تقویت کننده خود را از یک سو و عوامل تهدید کننده را از سوی دیگر بازشناسد».[14] موانع عدالت موانع و آفات برقراری عدالت، از چند نگاه قابل بررسی است. الف) موانع سیاسی  ظلم: می‌دانیم که حکومت با عدالت اداره می‌شود: «مَلاکَ السّیاسَهِ اِلعَدْلُ»[15] و عدل در امور اجتماعی یعنی رعایت حقوق افراد و دادن حق به صاحب آن و در مقابلش ظلم قرار می‌گیرد. ظلم هم مانند عدالت ابعاد گوناگون دارد. اگر برای عدالت ابعادی را در  نظر بگیریم، در برابر  هر بعد آن، یکی از ابعاد  ظلم قرار می‌گیرد. ابعاد عدالت عدالت در قانون گذاری عدالت در حکم و داوری عدالت در کیفر و پاداش عدالت در امکانات و حقوق و مزایا عدالت در اخذ مالیات ابعاد ظلم ظلم در قانون‌گذاری ظلم در حکم و داوری ظلم در کیفر و پاداش ظلم در امکانات حقوق و مزایا ظلم در اخذ مالیات بنابراین هر بعد از ظلم، مانع و آفت عدالت است: «اَلظُّلْمُ بَوارُ الرَّعیّهِ والظّلُمُ یُدَمَّرَ الدّیارَ».[16] وقتی که ظلم مایه نابودی مردم (الرَّعیّهِ) و کشور(الدّیارَ) باشد، دیگر حکومت باقی نمی‌ماند؛ چون وجود حکومت به وجود مردم و کشور وابسته است و قدرت از ظالم سلب  می‌شود: «مَنِ استَطالَ علیَ النّاسِ بِقُدَرته، سُلِبَتْ القُدْرَةُ». عدالت و ظلم ممکن است در ابعاد گوناگون تجلی یابد و حق و باطل، چهره‌ای  دیگر از عدل و ظلم است. امام علی(ع) علت نابودی اقوام پیشین را «منع مردم از حق و سوق دادنشان به سوی باطل می داند».[17] استبداد و ترک مشورت یکی دیگر از موانع برقراری عدالت، خودرأیی و عدم مشورت کارگزاران حکومتی است که برقراری عدالت یکی از وظایف اصلی آنهاست. صاحبان قدرت (کارگزاران) در صورت نبود «نظارت‌های لازم درونی (تقوا و عدالت) و بیرونی (مردم و نهاد‌ها)»[18]، ممکن است به استبداد و خودرأیی روی آورند. استبداد و خودرأیی کارگزاران زمینه‌هایی دارد که به سه مورد آن اشاره می‌کنیم: الف) صفات ناپسند کارگزاران؛ ب) ستایش‌های نابجای مردم؛ ج) جهل کارگزاران و مردم. در واقع همین سه مورد زمینه نابودی کارگزاران و مردم کشور را فراهم می‌کنم؛ زیرا اگر کارگزار نابود شود، بر اثر پدید آمدن، هرج و مرج  مردم و کشور رو به نابودی می‌روند و این با عدالت که زمینه ساز ارتقای مادی و معنوی انسان است، در تضاد است؛ چون «مَنْ اسَتَبَدَّ بِرأیهِ هَلَکَ».[19]   امام علی بقای خود و حکومتش را در عدم ستایش نابجای مردم می داند[20] و امام صادق در  این باره می‌فرماید:«شاوِرْ فی اَموُرِکَ مِمّا یَقتْضی الدینُ مَنْ فیه خَمْسُ خِصالٍ : عَقْلٍ وَ حِلْمٍ و تَجربةٍ و نُصْحٍ و تَقوی».[21] نقض حقوق مردم آزادی و حقوق وحیانی و طبیعی «حق حیات، معاش و ...»، جزء حقوق فطری انسان است و هیچ کس حق محدود کردن آن را ندارد و «اوامر و نواهی خداوند نیز بر اساس مصالح و مفاسدی است که با توجه به حکمت الهی انشا می شود».[22] اسلام برای ارزیابی کارکرد کارگزاران، ملاک‌هایی را در نظر گرفته که عبارت‌اند از: الف) حق و حق مداری؛ ب) عدالت فراگیر؛ ج) رضایت عمومی مردم. این سه ملاک برگرفته از این عبارت امام علی(ع) است که فرمود:« وَلْیکَنْ اَحَبُّ الاُمورِ اِلیکَ اَوْسَطَها فی الحَقِّ وَ اَعَمَّها فی العَدْلِ وَ اَجْمَعَها لِرِضَی الرَّعیَّةِ».[23] اگر کارگزاران رفتاری غیر حق مدارانه داشته باشند، موانعی را در برقراری عدالت به وجود آورده‌اند و اگر فقط به فکر به دست آوردن رضایت عده‌ای خاص در باند و حزب و نزدیکان خودشان باشند، خشم توده‌های مردم را به وجود می‌آورند و رضایت عمومی را از بین می‌برند و آن گاه این خشم عمومی، حاکم و کشور را به نابودی می‌کشاند. امام علی(ع) در دوران حکومتشان هیچ‌گاه آزادی مردم را محدود نکرد و کسی را به جرم اعتقاد یا بیان مطلبی مجازات نفرمود. در جنگ صفین گروهی از قاریان قرآن برای شرکت در جنگ شک داشتند و به امام گفتند که ما پس از بررسی، در جنگ به نفع یا ضرر شما شرکت می‌کنیم. امام فرمود:«هذا هُوَ الفِقْهُ فِی الدِّینِ و العِلْمُ بِالسُّنَّهِ ، مَنْ لَمْ یَرْضَ بِهذا فَهُوَ خائِنٌ جَبّارٌ».[24] ضعف مدیریت سوء تدبیر و ضعف مدیریت، یکی از آفات اساسی حکومت‌هاست. به تعبیر دقیق‌تر، عاملی شتاب‌زا، در  زوال حکومت‌ها تلقی می‌شود»[25]: «مَنْ ساءَ تَدبیرهُ تَعَجَّلَ تَدْمیرُهُ».[26] ضعف مدیریت عامل مهمی در از بین بردن حاکم و حکومت، و مانعی در برابر عدالت به شمار می‌رود. عادت کارگزاران حکومتی به دریافت هدیه و رشوه، یکی از عوامل ضعف مدیریت و بی‌عدالتی است؛ چون هدیه و رشوه کارگزاران را از انجام کار مناسب با ملاک‌های  مطرح شده ( حق مداری ، عدالت محوری، رضایت عمومی) باز می‌دارد و به ستمگری و جلب رضایت خواص سوق می‌دهد. امام علی(ع) در این باره می‌فرماید:«اَیُّما وَالٍ اِحْتَجَبَ عَنْ حوائِجِ النّاسِ، اِحْتَجَبَ اللهُ عَنْه یَوْمَ القِیامَهِ وَ اِنْ اَخَذَ هَدَیَّةًً کانَ غَلُولاً وَ اِنْ اَخَذَ رِشْوَهً فَهُوَ مُشْرِکٌ».[27] امام خمینی (ره) در این باره می‌فرماید:«و هان ای متصدیان و دولتمردان ...، اگر به واسطه سوء مدیریت و ضعف فکر و عمل شما، به اسلام و مسلمین ضرری واقع شود...، عذاب بزرگ دامنگیرتان خواهد شد».[28] برتری طلبی همدلی کارگزاران و مردم، فاصله بین این دو را کم می‌کند و کارگزاران با انتقاد‌های مردم آشنا  می‌شوند و به رفع اشکالات اقدام می‌کنند. اما اگر کارگزاران خود را از مردم دور نگه‌دارند و خود را بالاتر و والاتر از مردم بدانند و برتری‌طلبی و استکبار پیشه کنند، زمینه ستمگری را فراهم می‌کنند و در این صورت مانع برقراری عدالت می‌شوند؛ زیرا تعالی معنوی و مادی مردم در این است که  کارگزاران حکومت «برای نیازمندان وقت خاصی را اختصاص دهند و جلسات عمومی برگزار کنند و نگهبان‌ها و  دربان‌ها را دور سازند تا مردم بتوانند به راحتی سخن بگویند و حق خود را بستانند».[29] کارگزاران حکومت اسلامی، معمولاً خویشاوندان، دوستان، همفکران و باندهایی سیاسی دارند که بر رأی و نظر آنان تأثیر می‌گذارند، مجاری قدرت و ثروت را به دست می‌گیرند، بین کارگزاران نظام و مردم بغض و کینه پدید می‌آورند و در نهایت با ایجاد تفرقه، یکی از اسباب زوال حکومت را فراهم می‌سازند».[30] امام علی(ع) در این مورد می‌فرماید:«اختصاص دادن چیز‌های نیکو به خود، موجب حسد، و حسد موجب دشمنی، و دشمنی، موجب اختلاف، و اختلاف، موجب تفرقه و تفرقه، موجب ضعف و زبونی دولت و نعمت می‌شود».[31] بنابراین کارگزاران که مجری و برقرارکننده عدالت به شمار می‌روند، بایستی از رفتارهایی که زمینه‌ساز ستمگری است، بپرهیزند که به چند نمونه از آنها اشاره می‌شود: الف) باید دست نزدیکان و هم‌باندها از  مجاری قدرت و ثروت کوتاه شود؛ ب) اموال عمومی مرغوب و موقعیت‌های برتر، به همه اختصاص دارد و کارگزاران نباید آنها را به خود و نزدیکانشان اختصاص دهند؛ ج) از فزون‌خواهی بپرهیزند؛ د) برتری طلبی نکنند؛ ﻫ) خود را از مردم جدا نسازند؛ زیرا این کار باعث نفوذ افراد خائن به ارکان حکومت می‌شود و زمینه‌ساز ستمگری و زوال حکومت و نابودی مردم است. مقدم داشتن اراذل بر افاضل یکی از  مصادیق برقراری عدالت، انتخاب و انتصاب افراد لایق و شایسته برای موقعیت‌های حکومتی است. در حکومت صالح و پویا، قدرت بر اساس منطق و بر حسب لیاقت‌ها و شایستگی‌ها توزیع می‌شود و بهره‌مند شدن از افراد لایق ، زمینه برقراری عدالت را فراهم می‌کند و بر عکس، عدم بهره‌مندی از آنان نوعی ستمگری به آن افراد و جامعه به حساب می‌آید و مانع مهمی در برقراری عدالت است. امام علی(ع) یکی از ویژگی‌های جامعه جاهلی را چنین می‌داند:«عالِمُها مُلْجَمٌ و جاهِلُها مُکْرَمٌ».[32] اگر زبان آگاهان جامعه بسته باشد و نادان‌ها مورد اکرام قرار گیرند، مردم از وضعیت نابسامان آگاه نمی‌شوند و جهل هم زمینه ستمگری را فراهم می‌کند. برای تحقق اهداف عالی حکومت به سه ابزار مهم نیاز داریم: الف) کارگزاران شایسته؛ ب) برنامه مناسب؛ ج) مشارکت مردم. وقتی می‌توان به افق روشنی چشم دوخت که فرمانروایان و فرماندهان از میان شایسته‌ترین مردم و  کارآمد‌ترین آنها انتخاب شوند که در خیرخواهی برای دین و رهبری، صفای باطن، خردورزی، ضعیف نوازی و دیگر کمالات، از همه برتر و به ضعفا نزدیک باشند».[33]  از آموزه‌های علوی چنین بر می‌آید که اگر قدرت و مدیریت در دست انسان‌های نالایق افتد، جامعه به انحطاط می‌گراید و بر اثر ستمگری، مردم به پریشان خاطری مبتلا شده، با قدرت‌های شیطانی کنار می‌آیند، رشوه‌گیری حقوق مردم را پایمال می‌کند و بالأخره با تعطیل سنت، امت به تباهی رو می‌نهد».[34] امام علی (ع) در این زمینه می‌فرماید:«یُسْتَدَلُّ عَلی اِدْبارِ الدُّوَلِ بِاَرْبَعٍ : تَضیعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بالفُروُعِ و تقدیم الاراذلِ و تأخیرُ الأفاضِلِ».[35] مانع دیگر عدالت، پیمان‌شکنی و خدعه است. امام علی(ع) فرمود:«به خدا قسم معاویه از من زیرک‌تر نیست، ولی اهل پیمان‌شکنی و گناهکاری است. اگر پیمان‌شکنی ناخوشایند نبود، زیرک‌تر از من کسی نبود».[36] ب) مانع اقتصادی یکی از وظایف حکومت، تبیین و اجرای قوانین اقتصادی بر اساس دین مبین اسلام است و «انتظار اجرای احکام و مقررات، بدون دخالت یا نظارت دولت غیر ممکن است و شرایط تحقق عدالت اقتصادی را می‌توان در قوانین عادلانه مجریان عادل و عدالت گستر و ضمانت اجرایی دانست».[37] اگر دو عامل مهم «قوانین عادلانه، مجریان عادل» را زمینه عدالت اقتصادی بدانیم، پس باید بپذیریم که قوانین ظالمانه و وجود مجریان ظالم هم زمینه ساز ظلم اقتصادی است. با توجه به این نکته، چند مانع در این بعد مطرح است: یک: عدم نظارت بر فعالیت‌های اقتصادی: فعالان بخش اقتصاد به دلیل اینکه سرمایه و  حتی جان خودشان را در این راه گذاشته‌اند و زحمات زیادی را  تحمل کرده‌اند و به سبب خصوصیت ناپسند بخل و طمع که در وجود  بعضی از آنها وجود  دارد، زمینه سوء استفاده را فراهم می‌کنند و به فعالیت‌های اقتصادی ناصحیح دست می‌زنند؛ مانند«احتکار، ربا، گران‌فروشی، کم‌فروشی» که مانع برقراری عدالت در بعد اقتصادی هستند. امام علی(ع) هر روز به بازار کوفه سرکشی می‌کرد و به بازاریان می‌فرمود:«ای گروه بازرگانان! از خدا بترسید ، پیشاپیش از خدا طلب خیر کنید و با آسان گرفتن بر مشتریان، از خداوند برکت بخواهید ...، از ظلم دست بکشید، با مظلومان به انصاف  برخورد کنید، به ربا نزدیک نشوید، کم‌فروشی نکنید، حقوق مردم را کم ندهید و در زمین به فساد سربرندارید».[38] دو: بی‌توجهی به نیاز‌های ضروری مردم: یکی از وظایف کارگزاران، مطالعه و تدوین برنامه‌ای متناسب با اهداف عالی حکومت همچون برقراری عدالت اقتصادی است. بخشی از این برنامه که به شکل قانون جلوه می‌کند، مطالعه و شناخت نیازهای ضروری مردم  و اقدام برای رفع آنهاست و اگر به این موضوع توجه نشود، قطعاً زمینه ستمگری را فراهم می‌آورد و در برابر عدالت مانع ایجاد می‌کند.   برای جلوگیری از تکاثر ثروت در بخشی از افراد جامعه، اسلام راهکارهایی را پیشنهاد و اجرا کرده و یکی از آنها، «خمس و زکات» است که موارد مصرف آن مشخص شده است. عدم پرداخت و جمع آوری و نیز عدم رواج در بین مردم آثار زیانباری را به وجود می‌آورد که هم مردم و هم حاکمان دچار ضرر و زیان می‌شوند و مصرف کنندگان و مستحقان خمس و زکات، مورد ستم قرار می‌گیرند. امام علی(ع) در این باره می‌فرماید:«إنَّ اللهَ سُبْحانَه، فَرَضَ فی اَمْوالِ الاَغنیاءِ، اَقْواتَ الفُقَراءِ فَما جاعَ فَقیرٌ إلابِما مُتِّعَ بِه غَنیٌّ و اللهُ تَعالی سَائِلُهُمْ عَنْ ذالِکَ».[39] یکی دیگر از ابزارهای تعدیل ثروت «گرفتن مالیات» و هزینه کردن آن در جایگاه خاص خودش است؛ زیرا مالیات، هم تعدیل ثروت و هم زمینه آبادانی و عمران کشور را فراهم می‌سازد: «در کار خراج چنان دقت کن که صلاح خراج دهندگان در آن است؛ چه صلاح خراج؛ و خراج دهندگان در صلاح دیگران است و کار دیگران سامان نمی‌یابد، جز به مؤدیان خراج، چرا که همه مردم در هزنیه خود، به خراج و خراج دهندگان متکی‌اند».[40] با اینکه «مالیات» ابزاری است برای تعدیل و توزیع ثروت، اما اگر به شکل صحیح برای آبادانی استفاده نشود، به یک مانع بزرگ در برقراری عدالت تبدیل می‌شود:«مَنْ طَلَبَ الخَراجَ بِغَیْرِ عِمارَةِ البَلادِ، أَخْرَبَ البِلادَ و أَهْلَکَ الِعِبادَ وَ لَمْ یَسْتَقِمْ اَمْرُهُ اِلا قَلیلاً».[41] مالیات باید بعد از آبادانی کشور اخد شود، والا ویرانی کشور و نابودی حکومت را در پی‌خواهد داشت و هر آنچه به ویرانی و نابودی ختم شود، آفت و آسیب حکومت است. ج) مانع فرهنگی و اجتماعی یکی از وظایف حکومت اسلامی، آموزش حدود اسلام و زمینه سازی برای رشد ایمان در جامعه اسلامی است: «عَلیَ الامامِ اَنْ یُعَلِّمَ اَهْلَ ولایَتِه حُدُودَ الاسْلامِ و الاِیمانِ».[42] این کار مردم را آگاه می‌سازد و در برابر هجمه‌های فرهنگی بیمه می‌کند و بیمه شدن مردم در این زمینه، نوعی برقراری عدالت در جامعه است. اما اگر کارگزاران، وظیفه خودشان را به درستی انجام ندهند، مردم به جهل می‌گرایند و جهل مانع بزرگی در برابر عدالت است. برخی از موانع فرهنگی، اجتماعی چنین است:  غفلت از اهداف فرهنگی و تربیتی: آموزش و پرورش صحیح و اسلامی، جزء وظایف کارگزاران حکومت اسلامی، است که غفلت از آن، زمینه روی آوری مردم به آموزش‌های غیر صحیح  را فراهم می‌کند. توجه نداشتن به آموزش مردم، باعث می شود که آنان  در جاهلیت اولیه خودشان باقی بمانند و باقی ماندن در جهل، خود ستمی بر مردم، و عامل مهمی در از بین بردن عدالت است. امام علی(ع) در این مورد می فرماید:«اَمّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصیحَةُ لَکُمْ و ... و تَعْلیمُکُمْ کَیْلا تَجْهَلُوا وَ تَأدیبُکُمْ کَیْما تَعْلَمُوا»[43] و همچنین برای اینکه کارگزاران از اهداف فرهنگی غافل نشوند، بایستی با دانشمندان و حکمای مردم مرتبط باشند و از دیدگاه‌های آنها بهره گیرند. بستن باب انتقاد: نقد منصفانه، محاسن و معایب کار کارگزاران را مشخص می‌سازد. نقد و انتقاد اگر در مسیر صحیح خودش قرار گیرد، همچون سنگ محک زرگران، عیار رفتار کارگزاران را تعیین می‌کند و اگر از مسیر صحیح خودش خارج شود، به عامل مخرب و ویرانگری تبدیل می‌شود. هر گاه رفتار کارگزاران حکومتی با اهداف عالی حکومت همگام نباشد، دو راه را می‌توانند در پیش گیرند: یا با عذر خواهی از مردم، از کار کنار روند، و یا به سبب استبداد رأی ، به بستن باب انتقاد روی آورند.   بستن باب انتقاد، خاموش کردن میزان الحرارة جامعه است و مانند کشتن سلول‌های نگهبان در برابر ورود میکروب‌هاست و به تعبیری باید گفت: بستن باب انتقاد، همانند کشتن سربازان نگهبان مرزهاست و این کار زمینه‌ساز ورود آرام دشمن و تسلیم کشور به اوست. امام علی(ع) می‌فرماید:«لایُقیمُ اَمْرَ اللهِ سُبْحانَهُ اِلاّ مَنْ لایُصانِعَ وَ لایُضارِعَ و لایَتَّبِعَ المَطامِعَ»[44] و همچنین فرمود:« لا اُداهِنُ فی دینی وَ لا اُعْطی الدّنیةُ فی اَمْری».[45] در این دو عبارت، امام به چند نکته اشاره می‌کند: یک. اقامه امر خدا (برقراری عدالت)، با سازشکاری و چاپلوسی میسر نیست. دو. در دین، سستی کردن و توجیه کار نادرست حاکمان، ناپسند است. امام علی(ع) در نامه معروف خود به مالک اشتر، به این موضوع اشاره مؤکد دارد و می‌فرماید:« پس اینان را خاص خلوت خودگیر و در مجلس‌هایت بپذیر و آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو زودتر بگوید.... مردم را چنان پرورش بده که تو را فراوان نستایند و با ستودن کار بیهوده‌ای که نکرده‌ای، خاطرت را شاد نکنند که ستودن فراوان، خودپسندی آرد و به سرکشی وا دارد».[46] در حکومت صالح نباید نزدیکان و مشاوران حاکمان، اهل چاپلوسی و سازشکاری باشند[47] و بستن باب انتقاد و رواج چاپلوسی و ستایش کارگزاران، نوعی ستم به مردم و کارگزاران و سدّی در مقابل برقراری عدالت به حساب می‌آید. امام علی(ع) در یکی از خطبه‌های نهج البلاغه به نکاتی اشاره می‌کند که راه صحیح بهره‌مندی از دیدگاه‌های مردم را بیان می‌کند:« وَ لا تَظُنُّوا بی اسْثِقْالاً فی حَقٍّ قیلَ لی وَ لا التِماسَ إعْظامٍ لِنَفْسی، فَانَّهُ مَنْ اسْْتثَقَل الحَقَّ أَنْ یُقالَ لَهُ وَ العَدْلَ أنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کانَ العَمَلُ بِهِما اَثْقَلَ عَلَیْهِ... فَلا تَکُفُّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ، اَوْ مَشْوَرَهٍ بِعَدْلٍ، فَانّی لَسْتُ فی نَفْسی بِفَوقٍ اَنْ اُخْطِیَ وَ لا آمِنُ ذلِکَ مِنْ فِعلی...».[48] نکات قابل استنباط از این عبارت چنین است: ستایش حاکمان، مخالف شرع و بستن باب انتقاد هم مخالف شرع و عقل است؛ ستایش حاکمان، آنها را از انجام وظیفه باز می‌دارد و عدم انجام وظیفه ستمگری است؛  روحیه چاپلوسی، مشاوره عادلانه را از بین می‌برد؛ همه دچار اشتباه می‌شوند، حتی حاکمان، و انتقاد، بیان اشتباهات و بازگرداندن آنها به مسیر صحیح خدمت است.  

معلومات راجع به ژان بدن

ژان بدن در سال 1530 میلادی در ((آنژه)) فرانسه به دنیا آمد و تحصیلات خود را در تولوز گذراند و مدتی نیز در آنجا درس داد.پیش از تولد او عموما تا مدتها هیچ متفکری در فرانسه جرات نمی کرد که از حق حاکمیت ملی به صراحت دفاع کند زیرا مفهوم آن با عرف مسیحی آشکارا تعارض داشت.سه قرن طول کشید تا نظریه حاکمیت ملی علنی شد.پیشگام این امر ژان بدن است به خصوص در کتاب مشهور خود به نام ((شش کتاب درباره جمهوری)) مفهوم حاکمیت ملی را به نحوی روشن و منظم بیان کرده است.

در دوران زندگی بدن اختلافات مذهبی وحدت فرانسه را به خطر انداخته بود.از سال 1562 ستیزهای مذهبی بین کاتولیک ها و پروتستانها در فرانسه آغاز شد و در سال 1572 به قتل عام پروتستانها در شب ((سن بارتولمه)) به اوج خود رسید.

از سال 1560 به بعد تعدادی از روزنامه نگاران و نویسندگان که خواهان وحدت فرانسه بودند مصمم شدند که از برخوردهای مذهبی جلوگیری کنند.این گروه خود را ((سیاسیون)) می نامیدند و با ریا و تعصب کاتولیک و تقدس و خلوص خشک پروتستان ها به مبارزه برخاستند.ژان بدن یکی از صاحب نظران برجسته همین جمع ((سیاسیون)) بود.او در مقام عضویت اتاژنرو با روشهای افراطی کاتولیک های متعصب که در مجمعی به نام ((لیگ)) گرد آمده بودند و مانع مصالحه دولت با پروتستان ها می شدند مبارزه کرد و در این راه نیز پیروز شد.

اما این کار٬او را نزد شاه هانری سوم مغضوب کرد و او ناگزیر شد که مدتی از سیاست کنارهگیری کند.پس از مدتی روش خود را تغییر داد و این بار خود او نیز به لیگ پیوست و بابت این کار از دوستان خود سرزنش زیادی را تحمل کرد.با این حال در لیگ هم دشمنانی داشت همچنانکه در سال 1590 به ارتداد متهم شد و پس از این امر یک بار دیگر نیز روش سیاسی خود را تغییر داد و این بار پشتیبان شاهزاده هانری چهارم گشت که حامی سیاست مصالحه مذهبی بود.اما زمانه به بدن مهلت نداد و پیش از اینکه هانری چهارم تاجگذاری کند در سال 1596 در گذشت.

ژان بُدن نظریه پرداز و اندیشمند فرانسوی است که جایگاه مهمی در اندیشه های سیاسی فرانسه و اروپا دارد. مهم ترین اثر او رساله «شش کتاب در باب جمهوری» می باشد که به تحلیل و تشریح مفهوم حاکمیت، دولت و مسائل سیاسی می پردازد. شهرت و معروفیت بدن به نظریه حاکمیت او بر می گردد که با مشاهده اوضاع اجتماعی و سیاسی فرانسه برای برقراری ثبات جامعه و رفاه ملت بیان داشته است.

بدن جایگاه بسیار برجسته ای در تاریخ اندیشه سیاسی فرانسه و اروپا دارد. او نظریه سیاسی را به صورت و حالتی برگرداند که از عقاید ارسطو دور شده بود و دیدگاهی را ارائه داد که قابل عملی در کشور بود. بدن اندیشه و رویکرد سیاسی خود را علمی تر نموده و به شیوه های تاریخی و تطبیقی مجهز کرد.

او برای خود رسالت مهمی را تعیین کرده بود. او تلاش نمود تا اصول و قواعدی را برای ثبات اجتماعی کشور فرانسه پیدا کند که در قرون شانزدهم و هفدهم دچار نابسامانی شده بود. بدن یگانه راهکاری که ارائه داد، تامین و بسط قدرت حکمرانی در فرانسه بود تا نظم و امنیت را برقرار کرده و با اتکا به قدرت و حاکمیت داخلی، آرامش و صلح را بازگرداند.

از دید بدن، تنها اقتدار مطلق می تواند از عهده این امر برآید و حاکمیت مرکزی را اعمال نماید که کل کشور را تابع اصول و قوانین ثابت نموده و انضباط و امنیت را تامین کند. او در ابتدای کتاب خود به بیان و تشریح این مسائل پرداخته است. وی حاکمیت را با اصطلاحاتی واضح تعریف می کند، او نمی خواست بهایی را بدهد که تعریف او از حاکمیت می خواست. او خواهان اقتدار بود، تا قانون اساسی فرانسه و نیز آداب وسنت های مردم را نیز حفظ کند، اما نمی توانست هر دو خواست و هدف خود را عملی سازد.

یکی از اصول مهمی که نظر بدن را به خود معطوف داشت، اصل تغییر و دگرگونی جهان بود. او تغییر را نماد پیشرفت و ترقی می دانست و اعتقاد داشت که اجتماع باید هماهنگ با تغییرات جهان، اصلاحاتی را به خود بپذیرد. اصلاحات و تغییرات عاملی است که می تواند برخی از مشکلات جامعه را حل نموده و نهادهای اجتماعی را دچار تحول سازد.

فرقه و طبقات مذهبی جامعه معتقد بودند که بدون وجود وحدت مذهبی، تحقق هیچ وحدت غیردینی امکان پذیر نیست. بدن به این مسئله توجه داشت و فرمانروایی حکمران را نقطه اتکای وحدت تمامی گروه های مذهبی مختلف دانست. بزرگ ترین اهمیت بدن برای زمان خود، آن بود که بنا به خواست نیروهای اقتصادی ـ سیاسی جدید و در مقام روشنفکر طبقه نو پای بورژوازی مفهوم حاکمیت را بر پایه های فراطبیعی مطرح نکرد و وجود آن را ناشی از نیازهای سیاسی انسان دانست.

بدن باعث شد تا مفهوم حاکمیت در عقاید سیاسی آن زمان فرانسه، اهمیت یابد و بسیاری از رویکردهای فلسفی و سیاسی حول این مفهوم طرح شد. در پی جویی مفهوم حاکمیت به دولت عظمت و بزرگی داد و پایه های جدایی ناپذیر فلسفه های سیاسی برآمده از ناسیونالیسم را گذاشت.

می توان بیان داشت که هدف اصلی بدن، رفاه مردم بود و او تلاش نمود تا از طریق تحلیل مفهوم حاکمیت این هدف را محقق سازد. او می خواست با مشاهده اوضاع اجتماعی و سیاسی فرانسه و نابسامانی و هرج و مرج های جامعه راه حلی را برای این مسئله بیابد و از سوی دیگر کشور را در نیل به اهداف پیشرفت و ترقی کمک نماید و سرانجام نظریه حاکمیت خود را بیان ساخت. دیدگاه او نسبت به نظریات دیگر اندیشمندان چون ماکیاولی علمی تر و عینی تر بود.

بعدها اندیشمندان و متفکران متعددی اندیشه و رویکردهای بدن را تحلیل و بسط دادند و نظریات او هواداران زیادی داشت که جایگاه او را در تاریخ اندیشه سیاسی فرانسه برجسته تر می سازد.

مهم ترين اصلي كه فلسفه سياسي مدرن غرب را از انديشه هاي كهن متمايز ساخت، ديدگاه و نظريات مربوط به حاكميت ملي است و ژان بُدن «Jean Bodin» متفكر و فيلسوف فرانسوي از پيشگامان و متفكران حاكميت ملي در انديشه غرب مي باشد. بُدن فيلسوف قرن شانزدهم اروپا در رساله خود با نام شش كتاب درباره جمهوري «Les six livres de la republique» انديشه و نظرات سياسي خود را مطرح ساخته است. بُدن با آنكه در فلسفه سياسي غرب انديشه هاي تازه اي را بيان ساخته است، امروزه نوشته هايش كمتر از ديگر انديشمندان مورد توجه قرار مي گيرد، شايد اين به دليل نثر ملال آور و مطالب مكرر كتاب هاي اوست. با اين حال هيچ نويسنده اي به اندازه او به بورژوازي اروپا خدمت نكرد. بُدن خود را يكي از صاحب نظران برجسته «سياسيون» معرفي مي كند، سياسيون گروهي از حقوقدانان و روزنامه نويسان فرانسوي بودند كه در زمان اوج اختلافات مذهبي و ديني خواهان وحدت فرانسه بودند، اين گروه با آنكه كاتوليك بودند، مصلحت فرانسه را بالاتر از علايق مسيحي خود مي دانستند و با هر عامل و جرياني كه وحدت كشور را تهديد مي كرد، مبارزه مي نمودند. به همين دليل بُدن در كتاب خود سعي نمود تا ضرورت وجود دولت نيرومند و اتحاد و انسجام كشور را حفظ نمايد.

    جامعه سياسي از منظر بُدن    

بُدن كه خود از طبقات متوسط جامعه بود، كتاب خود را به جاي آنكه مانند ديگر نويسندگان و انديشه ورزان به زبان لاتين كه زبان عالمان و اهل دانش بود، بنويسد به زبان عامه مردم نگارش نمود تا همه طبقات اجتماع بتوانند از محتواي اين كتاب بهره ببرند. او خود در كتابش بيان مي دارد كه اين رساله به زبان عوام نوشته شده تا «همه فرانسويان نيك سرشت معناي آن را دريابندبُدن اولين مبحث از كتابش را با تعريف جمهوري و ماهيت آن آغاز مي نمايد، جمهوري در نوشته هاي كهن به انواع حكومت، كشور يا جامعه سياسي اطلاق مي شد و واژه اي در مقابل سلطنت به معناي امروزي نبود. تعريف او از جمهوري به اين صورت است: «جمهوري عبارت است از حكومت قانوني چندين خانواده و آنچه ميانشان مشترك است، به ضميمه قدرت حاكمه.» از اين تعريف مي توان چنين استنباط نمود كه بُدن در ديدگاه سياسي خود، شرايط و معيار ايده آل و مطلوب را در نظر داشته است، از اين رو اعتقاد دارد كه جامعه سياسي بايد حكومت قانوني داشته باشد و قانون از ديدگاه او مجموعه قوانين الهي و طبيعي و موضوعه است كه در ميان آن، قوانين طبيعي از بقيه مهم تر مي باشد، چرا كه اين اصول نسبت به ديگر قوانين بديهي و آشكار هستند و نيازي به ادله و براهين منطقي و فكري ندارند. جامعه سياسي كه او تعريف مي كند، علاوه بر قانون دو خصوصيت مهم ديگر دارد، خانواده و حاكميت. به نظر مي آيد، بُدن اين موضوع را به خوبي دريافته بود كه جامعه سياسي از مجموع خانواده ها و مردم پديد آمده است، او نقش و جايگاه مردم را در نظام سياسي و حكومتي مهم تلقي مي كرد. از نظر او تنظيم روابط خانوادگي و توجه به نيازهاي آن از شروط رستگاري جامعه و انتظام اجتماعي محسوب مي شود، لذا به بررسي نهاد خانواده و اصول حاكم در آن مي پردازد، بُدن چهار ولايت را در خانواده تعيين مي كند: ولايت شوهر بر زن، پدر بر فرزند، كارفرما بر خدمتگزاران و خدايگان بر بنده.
    
    
تعريف حاكميت و ويژگي هاي آن

بدن نخستين كسي است كه اوصاف حاكميت را تعريف مي كند تا از اين طريق بتوان حاكم واقعي كشور را مشخص نمود. او اصطلاح حاكميت را در شمار اجزاء ذاتي مفهوم جامعه سياسي مي داند. حاكميت از ديدگاه او عامل اصلي همبستگي و يگانگي كشور است و جامعه سياسي بدون آن نمي تواند دوام آورد، انسجام و وحدت يك كشور در گرو حاكميت قدرتمند آن است. مظهر حاكميت تناوب فرمانروايي و فرمانبرداري است. با وجود همه اوصافي كه بدن براي حاكميت بيان مي دارد، او با تعريف ساده اي مفهوم حاكميت را ارائه مي دهد: «حاكميت، قدرت مطلقه و دائم كشور است.» حاكميت دو مشخصه اصلي دارد، دائم بودن و مطلق بودن. حاكميت علي رغم تغيير شيوه و روش حكومت پايدار و دائمي است، يعني اگر متناسب با شرايط و اوضاع اجتماعي و سياسي كشور، شيوه حكومتي تغيير يابد، ولي همچنان بايد حاكميت قدرتمند و دائمي بر آن حاكم باشد. از طرف ديگر حاكميت يك جامعه سياسي بايد مطلق باشد و هيچ قدرتي و مقام قانوني نبايد برتر و بزرگتر از حكومت و حاكميت سياسي در آن كشور باشد: «فقط آن كس پس از خدا مطلقاً حاكم است كه هيچ كس را بزرگ تر از خويشتن قبول نداشته باشد.» ا زآنجايي كه پادشاه و شهريار نماينده و مظهر قدرت خداوند در زمين است، حاكميت از آن اوست.
    
    
برتري سلطنت نسبت به ديگر حكومت ها

يكي از مباحثي كه همواره فيلسوفان و انديشمندان در طول تاريخ به آن پرداخته اند، انواع حكومت و تعريف حاكميت سلطنتي مي باشد. بدن نيز حكومت را سه نوع سلطنتي، اشرفي و دموكراسي مي داند كه از ميان اين سه نوع حكومت، سلطنت بر دو نوع ديگر برتري دارد، چرا كه حكومت توسط يك نفر اداره مي شود. سه برهاني كه بدن براي رجحان سلطنت بيان مي سازد اين است كه بيش از انواع ديگر با طبيعت و فطرت انسان مطابقت دارد. حاكميت مطلق با اوصاف خود فقط از طريق حكومت سلطنتي محقق مي گردد. از فضايل و انديشه هاي مردان فرزانه در كشورداري استفاده مي شود. گذشته از انديشه ها و نظرياتي كه بُدن در باب علم سياسي بيان داشته است، علوم اجتماعي نيز از رويكردهاي او بهره برده است، چرا كه او در بسط روش هاي تجربي در اين علوم نقش زيادي داشت. بُدن با بيان اصولي چون تاثير اقليم و آب و هوا بر روي منش افراد و روش زندگي و معيشت اجتماعي، اين مسئله را مطرح ساخت كه هر كدام از اين مناطق با درنظرگيري عوامل محيطي و اجتماعي قوانين مخصوص به خود را مي طلبد و تدوين كنندگان مقررات و قوانين كشوري نبايد احكام و اصول كلي و عام براي مردمان سرزمين و جوامع مختلف وضع كنند. از ديد بُدن انسان موجودي سياسي و اجتماعي است و اخلاقيات و صفات انسان بيش از آنكه فطري و ذاتي باشد، به لحاظ تاثيراتي است كه از شرايط و عوامل محيطي و اجتماعي به دست مي آورد.

 

سیاست چیست و علم سیاست کدام است؟

سیاست چیست و علم سیاست کدام کدامست؟

پیش از وارد شدن به تعریف سیاست و بررسی علم سیاست، به تاریخچه پیدایش تفکر سیاسی و علم سیاست اشاره می کنیم. تفکر سیاسی در عهد باستان از یونان آغاز شد و بیش از دو هزار و پانصد سال قدامت دارد. اما علم سیاست؛ از قدامت تاریخی زیادی برخوردار نیست. علم سیاست به عنوان یک رشته آموزشی عالی، تا حدی نو است و طی صد سال گذشته رشد یافته است. در گذشته مردم به امور عمومی نقشی نداشتند و مانند امروز به سیاست و نظریه پردازی سیاسی نیز چندان نمی پرداختند. سیاست در اختیار شهریاران، سیاستمداران و فیلسوفان قرار داشت. با پیدایش دمکراسی نو و ناسیونالیسم، سیاست از انحصار شهریاران، فیلسوفان بیرون و سیاست به عنوان یک امر همگانی تبدیل شد. از سویی هم گسترش آموزش و پرورش نیز به رشد فزاینده ی آگاهی سیاسی مردم کمک کرد و از این رهگذر مردم روز به روز بیشتر در جریانهای سیاسی شرکت کردند. احزاب و نهادهای سیاسی از نظر کمی، رشد قابل ملاحظه ی یافتند. گروه های سازمان یافته و احزاب سیاسی هر کدام در تلاش افتادند تا بر جریانها و فعالیت های سیاسی در جامعه اثر گذار باشند.

تعریف علم سیاست

از علم سیاست تعریف واحد ارائه نشده است، هر یکی از دانشمندان علوم سیاسی از علم سیاست تعریف خاص کرده اند. بمنظور جلوگیری از اطاله‏ی سخن، به چند تعریف مشهور از علم سیاست می پردازیم.

1-      علم سیاست، علمی است که به تحلیل، ارزیابی و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی می پردازد. علم سیاست هر پدیده‏ی اجتماعی را که به وقوع می پیوندد از نظر سیاسی مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. در جوامع انسانی خواه در سطح کشور، منطقه و جهان همه روز اتفاق ها و رویدادهای گونه گون صورت می گیرد. شماری از این اتفاق ها هر چند با هم بیگانه و غریب معلوم می شوند اما کاملا با هم پیوسته و نزدیک هستند. علم سیاست، روابط این پدیده ها را از منظر سیاسی مورد تحلیل قرار می دهد. این تحلیل و بررسی به ما کمک می کند تا جهانی را که در آن زندگی می کنیم بهتر بشناسیم و از میان شقوق گونه گون پیشروی خویش بهترین را انتخاب کنیم و در نهایت به تغییرات کوچک و بزرگ که در زندگی ما رخ می دهد، تاثیرات بیشتر داشته باشیم.

2-      نیکلا ماکیاولی، یکی از دانشمندان ایتالیائی که در عرصه‏ی علم سیاست صاحب نظر است از سیاست تعریف دیگری ارائه کرده است. او سیاست را به معنی هر نوع تلاش، تدبیر، فن، حیله، نیرنگ و فریب برای کسب قدرت و حفظ آن می داند. ماکیاولی یک دانشمندان واقع گرا است. او بر مبنای واقعیت های موجود در جامعه‏ی خودش از سیاست تعریف ارائه کرده است. این دانشمند ایتالیائی می بیند که سیاستمداران جامعه اش برای رسیدن به قدرت و حفظ آن از هر نوع تلاش کار می گیرد در مواردی هم دست به فریب، نیرنگ و حیله می زند و برای حکومت شونده گان نیز دروغ می گویند به همین خاطر از سیاست اینگونه تعریف کرده است. ماکیاولی دو اثر مشهور دارد به نامهای شهریار و گفتارها. او در رساله‏ی گفتارهای خود به دمکراسی تکیه می کند و آنرا یکی از نیازمندیهای حیاتی جامعه ی انسانی می پندارد.

3-      پل ژانت، محقق و متفکر فرانسوی می گوید علم سیاست آن بخشی از علوم اجتماعی است که درباره بنیادهای دولت و اصول حکومت بحث می کند. بر بنیاد باورهای این متفکر فرانسوی، علم سیاست با حکومت مرتبط است و سر و کار سیاست با حکومت می باشد.

4-      سجویک، یکی دیگر از دانشمندان علوم سیاسی، بر این باور است که علم سیاست، جامعه های دارای حکومت را بررسی می کند. با اینهمه این نکته را فراموش نکنیم و به یاد داشته باشیم که عنصر تعیین و اجرای سیاست، قدرت است و شناخت آن وظیفه ی اصلی و اولیه علم سیاست می باشد. قدرت هسته و مرکز ثقل سیاست را تشکیل می دهد و همه ی کشاکش ها در زندگی سیاسی برای رسیدن به قدرت سیاسی است.

تعریف سیاست

همانطوری که از علم سیاست، تعاریف گونه گون ارائه شده است از سیاست نیز تعاریف زیاد شده که به چند تا آن به عنوان نمونه اشاره می شود:

1-      نولی، یکی از دانشمندان سیاسی می گوید: سیاست هنر استفاده از امکانات است. اغلب برای فعالان سیاسی ممکن نیست که به همه اهداف خود برسند بنا بر این باید بلند پروازی ها را با قدرت خود متناسب کنند. هیچ کس بیش از قدرت و یا امکانات خود نمی توانند در سیاست اعمال نفوذ کنند و تاثیر گذارد.

2-      کایتانوموسکا، اظهار می دارد که سیاست حکومت کردن بر انسانها است.

3-      تعریفی دیگری که از سیاست ارائه شده و مهمترین تعریف سیاست در میان متفکران غربی دانسته شده اینست که سیاست مبارزه برای قدرت است. سیاست یعنی مبارزه برای رسیدن به قدرت و اعمال آن در جامعه.

4-      هارولد لاسکی، می گوید سیاست یعنی دانستن اینکه چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع می برد، چگونه می برد، و کجا می برد؟

5-      دیوید استون، سیاست را عبارت از توزیع و تخصیص اقتدارگرایانه ارزشها در جامعه می داند.

با اینهمه اگر بخواهیم تعریف به نسبت فراگیر از سیاست به دست دهیم و یا در اختیار داشته باشیم، می توانیم سیاست را چنین تعریف کنیم: سیاست رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد، گروه ها، احزاب، و کارهای حکومتی در داخل یک کشور و روابط میان یک دولت با دولت های دیگر در عرصه ی جهانی است.

در این تعریف به مساله کاربرد قدرت نیز توجه شده است. سیاست چه برخاسته از تضاد باشد یا همآهنگی، بهر حال برآمده از قدرت است. با این تفاوت که در تضاد، سیاست برخاسته از یک قدرت غیر صلح آمیز است و در همآهنگی برخاسته از یک قدرت صلح آمیز. فراموش نکنیم که به برنامه ها، روش ها و پلان های که احزاب، گروه ها و نهادهای سیاسی روی دست می گیرد، نیز سیاست گفته می شود.

موضوع سیاست

سیاست از قدرت، دولت، کارکردهای دولت و فعالیت های نهادهای سیاسی در جوامع انسانی بحث می کند. هر چند سیاست با جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد، اخلاق، روانشناسی، حقوق عمومی، مردم شناسی، آمار و جغرافی نیز سر و کار دارد اما موضوع اصلی علم سیاست را همان قدرت، دولت و ساختار دولت تشکیل می دهد. کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، حفظ قدرت دولت، اعمال قدرت دولت و جلوگیری از نفوذ مخالفان در قدرت دولت موضوع سیاست را تشکیل می دهد.

عناصر سیاست

سیاست دارای چهار عنصر می باشد که به آن اشاره می شود:

1-      سیاست پویا و متحرک است. لازمه ی سیاست، تلاش، تعمق و تدبیر است. هر کس که وارد رفتارهای سیاسی و فعالیت های سیاسی می شود باید از خود تحرک داشته باشد. تشکیل اجتماعات و گردهمایی ها، ایجاد حرکت در گروهی از مردم و سخنرانی ها برای گسترش آگاهی مردم از رویدادهای جاری کشور از نمونه های تحرک است که در هر فرد سیاسی به مشاهده می رسد و کسی که این تحرکات در او وجود نداشته باشد از سیاست به دور است.

2-      عنصر دوم سیاست، اجتماع است. سیاست در جامعه تحقق می یابد. بدون اجتماع سیاست و فعالیت های سیاسی معنی و مفهوم ندارد. در اجتماع است که موضوع سیاست مطرح و عملی می گردد. پدیده های اجتماعی اصولا در جامعه ها شکل می گیرد. بنا بر این اجتماع بستر فعالیت های سیاسی است.

3-      احراز حاکمیت، عنصر سوم سیاست را تشکیل می دهد. هدف سیاست اینست که قدرت سیاسی را به دست آورد و حاکمیت در جامعه را عهده دار گردد.

4-      بهره گیری از قدرت، چهارمین عنصر سیاست را شکل می دهد. هر گاه سیاستمدار به قدرت رسید باید از آن به گونه ی مطلوب استفاده کند. علم رسیدن به قدرت، بهره گیری از قدرت، حفظ قدرت، اعمال قدرت و جلوگیری از نفوذ دیگران در قدرت از کارهای اصلی یک سیاستمدار ماهر و تجربه کار است.

سیاست علم است یا هنر؟

برای اینکه بدانیم سیاست علم است یا هنر، نیاز است که این موضوع را کمی گسترده مطرح کنیم. در نخست از علم یک تعریف ارائه می دهیم که علم چیست؟ علم عبارت از تبیین علت و معلول است. به عبارت دیگر علم مجموعه ی از آگاهی، فهم و دانشی است که روابط میان علت و معلول را بیان می کند. در اینجا برای روشن شدن بحث به چهار علت اشاره می کنیم. علت خطی و دوری 2- علت عینی و ذهنی 3- علت دور و نزدیک 4- علت لازم و کافی.

علت خطی آن است که یکبار اتفاق افتاده و دیگر به وقوع نمی پیوندد. اما علت دوری آن است که ممکن است چندین بار اتفاق بیفتد. بحث ادامه دارد.

اساسات اسلام

اساسات اسلام

دین اسلام مجموعه ی از معارف، احکام، عقاید، اخلاق و مجموع از آنچیزی است که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم از جانب خداوند به منظور هدایت و رهنمائی انسان ها آورده است. اسلام هم برای فرد و هم برای اجتماع اصالت و احترام قائل است. اسلام به ماده و معنی هر دو اهمیت داده است. از نظر اسلام فرمانروائی مطلق از آن خداست و حق فرمانروائی در انحصار قدرت بی نهایت او است. در اسلام حق قانونگذاری از آن اسلام است و هیچ کس حتا پیامبر گرامی اسلام حق تغییر و تبدیل قوانین اللهی را ندارد. اسلام در تشکیل سازمانهای اجتماعی بر سه اصل تکیه کرده است: معرفت الله، قوانین و اجتماع.

اسلام دارای دو رکن است: اعتقاد به موجودیت ذات اقدس اللهی و یگانی او. دیگری قوانین و برنامه های عملی جهت چگونه زیستن انسان.

ضرورت به شریعت

ممکن است این پرسش مطرح گردد که با وجود آن انسانها می توانند برای تنظیم روابط اجتماعی خود قوانین اجتماعی را وضع کند و از آن پیروی نماید. با این حساب چه نیازی به شریعت پیدا می شود؟ باید گفت درست است که انسان توانائی وضع قوانین را دارد اما باز هم نیاز به شریعت دیده می شود زیرا شریعت ظاهر و باطن انسان را درک کرده و آنرا پاک می سازد. شریعت جنبه ی روحانی انسان را بر جنبه ی ظاهری و شهوانی ترجیح می دهد. شریعت علاوه بر آنکه نظم اجتماع را تامین می کند، مردم را به اعمال نیک و پرهیز از کارهای بد دعوت می کند. در حقیقت هدف شریعت دو چیز است: یکی تنظیم امور اجتماع و دیگری تامین سعادت و خوشبختی انسان در دنیا و آخرت.

معنای شریعت

شریعت در لغت به دومعنی استعمال شده، یکی به معنی جائی اطلاق می شود که مردم از آن محل آب می گیرند. دومی هم به معنی راه راست و درست آمده است. اما در اصطلاح علم فقه، شریعت عبارت از مجموع احکام خداوندی است که از جانب خداوند توسط پیامبر گرامی اسلام به منظور هدایت انسان ها آمده است.

دین

معانی لغوی دین عبارتند از: حساب، ملت، مذهب، حکم، قضا، اخلاق، سیرت، تقوا، طاعت، جزا، مکافات، پرستش، رسم و رواج. اما در اصطلاح تعاریف گوناگون از دین ارائه شده که ذیلا بیان می شود: دین عبارت است از قوه ی باطنی که انسان را به راه راست هدایت می کند و از بدی حفاظت می نماید. برخی ها گفته اند که دین مجموعه ی از احادیث و اخبار و قوانین می باشند. تعدادی دیگری هم گفته اند که دین عبارت از عبادات است، گروهی هم دین را مجموعه ی از اعتقادات دانسته اند و شماری از عالمان اسلامی گفته اند دین مجموعه ی از اقرار به زبان، تصدیق به قلب و عمل به جوارح می باشد. واژه دین گاهی متصف به صفت حق می شود و گاهی متصف به صفت باطل. بنا بر این دین حق داریم و دین باطل.

دین و شریعت

برخی از دانشمندان غیر اسلامی میان دین و شریعت تفاوت قائل شده و گفته اند که دین یعنی مجموعه از اعتقاد به خداوند و آنچه که عبادت کرده می شود، اما شریعت مربوط به احکام قضائی و سیاسی می شود. اما از نظر اسلام شریعت جزء دین است و این هر دو از هم منفک شده نمی تواند. هر دو از منبع ذات اقدس اللهی سرچشمه گرفته و منشاء هر دو وحی می باشد.

تفاوت میان دین و شریعت

دین شامل مسائل اعتقادی می شود که در هیچ زمان و مکان قابل تغییر و تبدیل نیست و از ثبات و دوام برخوردار می باشد اما شریعت مربوط به احکام می شود که نسبت به مقتضیات شرائط تفاوت می کند و قابل تغییر و تبدیل است.

اهداف دین

دین عمدتا سه هدف دارد که هر یک از این اهداف مربوط به عقل، روح و جسم می شود. به عبارت دیگر دین می خواهد که عقل، روح و جسم انسان را متکامل گرداند و این سه به کمال خلقت خود برسند. سه هدف بزرگ دین عبارتند از:

اول: تصحیح عقیده، دین می خواهد عقیده و باور انسان مبتنی بر عقل و منطق استوار و از خرافات و اوهام بدور باشد. تصحیح عقیده به معنی کامل ساختن عقل انسان است. زیرا انسان به واسطه ی عقل خود نسبت به یک چیز باور و اعتقاد پیدا می کند.

دوم: تهذیب اخلاق: دین می خواهد که انسان ها با داشتن اخلاق نیکو روح خود را تجلی دهد و از آلودگی ها پاک نگهدارد. داشتن اخلاق پسندیده در حقیقت سبب کامل شدن روح انسان می گردد و روح انسان به واسطه ی اخلاق حمیده است که به منزلت می رسد و کمال می یابد.

سوم: تحسین اعمال: بالاخره هدف سومی دین هم اینست که انسان ها با انجام دادن کارهای شایسته جسم خود را به کمال برساند و از نقص و کمبودی حفاظت کند. کارهای نیک و درست سبب صحت جسم انسان شده و از بیماری و فرسوده گی حفاظت می کند. بر عکس وقتی انسان کارهای بد انجام می دهد، جسم او نیز از گزند این اعمال محفوظ نبوده و آسیب می بیند.

تعریف حق

حق درلغت به معنای مطابقت داشتن و موافقت داشتن است. در بیشتر معانی حق، همین مطابقت داشتن و موافقت داشتن مراعات شده است. حق به معانی ذیل هم استفاده شده است:

1-    حق به معنای خالق و آفریننده آمده است: فذالکم الله ربکم الحق. یونس 32 در این آیه حق به معنی آفریننده می باشد.

2-    حق به معنای مخلوق و آفریده شده نیز استعمال شده است: ما خلق الله ذالک الا بالحق. یونس 5 در اینجا منظور از حق، مخلوقات و آفریده شده گان هستند.

3-    حق به معنی اعتقاد مطابق به واقع: فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه الحق. بقره 123

4-    حق به معنی گفتار و کردار مطابق به واقع: لقد حق القول علی اکثرهم فهم لا یومنون. یاسین 5

5-    حق به معنی حصه و مال معین: و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم. سوره معارج 24

6-    حق به معنی عدل ضد ظلم: و الله یقضی باالحق. مومنون 20

حق در اصطلاح

فقهاء اسلام تعاریف گوناگون از حق ارائه داشته اند که معروفترین آن تعاریف قرار ذیل است:

برخی ها گفته اند که حق هو الحکم ثابت شرعاً یعنی حق حکم شرعی ثابت است. این تعریف جامع نمی باشد زیرا تنها شامل حقوق دینی می شود و حقوق غیر دینی در این تعریف شامل نیست. این تعریف تنها شامل احکام تشریعی می باشد و بس.

شماری از فقهاء می گویند حق هو مستحقه یعنی حق یک نوع استحقاق است. حق چیزی است که انسان مستحق آن می باشد. بر مبنای این تعریف، شناخت حق متوقف بر شناخت استحقاق است و از طرفی هم شناخت استحقاق منوط به شناخت حق می باشد و این یک دور باطل است و تعریف که مشتمل بر دور باطل باشد تعریف جامع نیست و دارای نقیصه ی کلان می باشد.

تعدادی هم گفته اند حق هو اختصاص یقرر به الشرع سلطه او تکلیفاً یعنی حق عبارت است از یک نوع رابطه اختصاصی که صاحب شریعت به واسطه آن صلاحیت و یا مکلفیت را برای انسان تفویض می کند. این تعریف شامل تمام حقوق اعم از حقوق دینی مانند عبادات، حقوق مدنی مانند حق حیات، مسکن، ازدواج، آموزش و پرورش، حقوق اخلاقی مانند اطاعت از پدر و مادر، حقوق عامه مانند حق دولت بر ملت و بر عکس، حقوق مالی مانند حق نفقه و حقوق غیر مالی مانند حق حضانت از کودک، حق ولایت بر نفس را احتوا می کند.

همچنان این تعریف ماهیت حق را نیز بیان داشته که مصدر و منشا حق ذات اقدس اللهی است. حق از نظر اسلام یک موهبه اللهی است که خداوند برای بشر اعطا کرده است. این تعریف می رساند که حقوق عبارت از یک رشته امتیازات و توانائی های است که صاحب شریعت آنها را جهت تنظیم روابط اجتماعی، حفظ نظم و تامین عدالت در اجتماع برای هر کس در برابر دیگران به رسمت شناخته است. این توانائی ها و امتیازات را به نام حق یاد می کنند که جمع آن حقوق است.

ارکان حق

حق دارای دو رکن است که عبارتند از مالک و صاحب حق و رکن دومی هم محل حق می باشد. اگر حق دینی باشد مالک آن خداست اما اگر حق غیر دینی باشد مالک آن شخص می باشد که شخص نیز بر دو نوع است: حقیقی و طبیعی دیگری حقوقی و اعتباری مانند موسسات و شرکت ها. حیات نیز بر دو نوع است حیات حقیقی و طبیعی مثل اینکه کودک زنده به دنیا می آید. حیات حکمی که کودک سقط می شود. مرگ نیز یا حقیقی است یا حکمی. مرگ حقیقی آنست که شخص در قید حیات است و فوت می شود. مرگ حکمی آن است که شخص مفقود الاثر است از مرگ و حیات او معلومات در دست نیست.

تقسیمات حق

حق به اعتبار صاحب خود به سه نوع تقسیم می شود. حق الله، حق العبد و حق مشترک. حق الله یا حق جامعه آنست که برای سه منظور می باشد. تقرب یا نزدیک شدن به خداوند، زنده نگهداشتن شعائر دین و حفظ مصالح و منافع عامه. آنجا که منظور از حق الله، تقرب به خداوند می باشد مانند تمام عبادات، جائیکه مراد از حق الله زنده نگهداشتن شعائر دین است مانند تطبیق کردن حدود و تعزیرات و آنجا که مصالح عامه مطرح است مانند نگهداری تاسیسات عام المنفعه.

احکام حق الله

حق الله دارای چهار حکم می باشد. اول اینکه قابل اسقاط نیست. حق الله با عفو، صلح و تنازل قابل اسقاط نمی باشد. دوم اینکه حق الله به میراث برده نمی شود. قابل توارث نیست. سوم اینکه حق الله قابل تغییر و تبدیل نمی باشد و چهارم هم اینکه جزاء حق الله قابل تداخل است. یعنی در حق الله چند جزا جمع می شود و در یک جزا قرار می گیرد.

حق العبد

حق العبد آنست که قانونگذار آنرا برای فرد خاص وضع می کند تا آن فرد در روشنائی آن بتواند به منافع مورد نظر خود برسد. هدف از حق العبد حمایت و پشتیبانی از مصلحت شخص می باشد خواه این حقوق عمومی باشد مانند حفظ و نگهداری اولاد، تامین امنیت، دفع تجاوز؛ استفاده از تاسیسات عام المنفعه. یا این حقوق خصوصی باشد مانند مراعات حق مالکیت مالک در ملک شخصی، حق بایع در ثمن یا حق مشتری در مبیعه.

احکام حق العبد

حق العبد نیز همانند حق الله چهار حکم دارد: قابل اسقاط است. قابل توارث می باشد. تغییر و تبدیل را می پذیرد اما جزاء حق العبد قابل تداخل نیست.

تقسیمات حق العبد

حق العبد به اعتبار مالک آن به دو قسم تقسیم می شود یا قابل اسقاط است یا نیست. هر چند اصل در حق العبد اینست که قابل اسقاط می باشد. آنجا که حق العبد قابل اسقاط است مانند حق خیار، حق قصاص، حق شفعت. اما در مواردی که حقوق تا هنوز برای شخص ثابت نشده، قابل اسقاط نیست مانند اسقاط مشتری حق خود را در خیار رویت قبل از رویت مبیعه. یا اسقاط وارث حق خود را در اعتراض علیه وصیت موصی در حالیکه شخص وصیت کننده در قید حیات است. و اسقاط شفیع حق خود را در شفعت قبل از فروش مشفوع فیه.

حق العبد به اعتبار اینکه به ارث برده می شود یا نه باز بر دو قسم تقسیم می شود اول اینکه قابل توارث است مانند توقیف مرهونه جهت بدست آوردن دین. مانند حق عبور و مرور، حق آبیاری. دوم اینکه قابل توارث نیستند مانند حق خیار شرط، حق خیار رویت، حق غانم در غنیمت.

محل حق

حق به اعتبار محل بر چند قسم تقسیم می شود: حق مالی، غیر مالی، عینی، شخصی؛ مجرد و غیر مجرد.

حق مالی عبارت از آنست که حق به اموال و منافع محض تعلق می گیرد. مانند حق بایع در ثمن، حق مشتری در مبیعه، حق مستاجر در مسکن.

حق غیر مالی آنست که حق به چیزی تعلق می گیرد که آن شی مال نمی باشد. مانند حق قصاص، حق آزادی، حق حضانت، حق حیات، حق ولایت بر نفس.

حق شخصی عبارت است از حقی که شخص معین در موضوع معین داشته باشد مانند حق مالکیت بر مال معین.

حق عینی عبارت از استعمال مالی است که متعلق آن عین خارجی می باشد. مانند مالکیت عین منفعت برای مستاجر، مالکیت حقوق ارتفاق، حق مجری حق عبور و مرور.

عین عبارت از اشیاء مستقل مادی است. مانند گوسفند. اما پشم آن به دلیل آنکه استقلالیت ندارد داخل در منفعت است و عین گفته نمی شود. سنگ معدن تا خارج نگردد عین اطلاق نمی شود.

منفعت عبارت از نفع عین است. خواه مادی باشد مانند شیر مواشی یا غیر مادی مانند بهره برداری از عین مستاجر.

انتفاع عبارت است از نوع منفعت غیر مادی. با این تفاوت که در مورد منفعت تملیک صورت می گیرد اما در انتفاع تملیک صورت نمی گیرد. در منفعت تملیک صورت می گیرد مانند منافع عین مستاجر و در انتفاع تملیک صورت نمی گیرد مانند دعوت میزبان به میهمانی.

  حق معنوی عبارت از حق است که نه به عین و نه به ذمه تعلق داشته بلکه یک نوع امتیازی است که وجود مادی ندارد. مانند حق اختراع، حق کشف، ابتکار، مولف و کار فکری.

فرق بین حق عینی و شخصی

میان حق عینی و شخصی دو تفاوت وجود دارد: یکی اینکه حق عینی در صورت که محل آن ساقط شود، امتیاز آن نیز از بین می رود و ساقط می شود. مانند اینکه اگر مبیع در دست بائع پیش از آنکه مشتری آن را قبض کرده باشد از بین برود، عقد باطل شناخته می شود و ذمه ی بر مشتری وجود ندارد. اما در حق شخصی اینگونه نیست. در حق شخصی اگر محل حق ساقط شود، امتیاز ثابت بوده و از بین نمی رود مانند اینکه اگر دارائی مدیون از بین برود باز دین بر عهده ی او باقی بوده و از بین نمی رود. تفاوت دوم اینکه در حق عینی مالک می تواند که حق خود را در هر محلی و مکانی در هر زمانی به دست هر کس بیبیند از رهگذر دعاوی حقوقی مطالبه ی حق خود را نماید. مثلا اگر حق شخصی غصب شده یا دزدیده شده باشد. متضرر حق خود را در نزد هر کسی بیابد در هر زمان و مکان که باشد می تواند از طریق دعاوی حقوقی مطالبه کند. اما حق شخصی چنین نیست.

حق مجرد، عبارت از حقی است که بعد از انعطاف و تنزل اثری از خود بجا نمی گذارد خواه از طریق صلح باشد یا ابراء. مثلا اگر دائن دین خود را به مدیون وا گذارد خواه از طریق صلح یا ابراء. ذمت مدیون بر همان حالتی است که قبل از تنزل وجود داشت.

حق غیر مجرد آنست که بعد از انعطاف و تنزل اثری از خود بجا می گذارد مثلا وقتی قاتل در اثر عمل قتل مباح الدم می گردد. وارث مقتول از قصاص انصراف می کند. در اینجا این انعطاف اثری از خود باقی می گذارد و قاتل که مباح الدم بود معصوم الدم می شود. یا نکاح، چنانچه زن تا زمانی که در قید نکاح است شوهرش می تواند از او لذت ببرد و حق استمتاع از او را دارد اما اگر طلاق صورت گیرد باز اثری از خود بجا می گذارد که دیگر مرد نمی تواند از او استمتاع کند و او می تواند با هر مردی که بخواهد ازدواج کند.

تعریف ملکیت

ملکیت عبارت از رابطه و علاقه ی است میان انسان و اشیاء مادی به نحوی که شرع این رابطه را قبول کرده و آن به انسان اختصاص پیدا کرده و انسان می تواند در صورت عدم مانع در آن تصرف کند.

ملک عبارت از هر چیزی است که انسان آنرا مالک شده باشد خواه آن عین باشد یا منفعت.

نزد اهل شرع ملک عبارت از احسان خداوندی که به منظور تنظیم روابط اجتماعی و مصلحت اجتماع به انسان ودیعت گذاشته است. یا ملکیت حالت اختصاصی انسان به اشیاء است که در صورت عدم موانع می تواند بر آن تصرف کند.

تقسیم اموال از نظر تملک

اموال از نظر اینکه تحت ملکیت انسان قرار می گیرد به سه نوع تقسیم می شود: اول اموالیکه تحت ملکیت شخص خاص قرار نمی گیرد و نمی شود شخصی را به عنوان مالک خاص آن قرار داد. مانند تاسیسات عام المنفعه از قبیل سرک، پل، پارک، و امثال آن. دوم اموالیکه بدون مجوز شرعی و قانونی هیچکس صلاحیت مالکیت آنرا ندارد و مالکیت شخص ثابت شده نمی تواند مانند اموال وقف شده، بیت المال. سوم اموال که صلاحیت تملیک و تملک را دارد.

مالکیت تام و ناقص

مالکیت بر دو نوع می باشد مالکیت تام و مالکیت ناقص. مالکیت تام آن است که انسان مالک اصل شئی عین و نفع هر دو باشد قسمی که تمام حقوق شرعی آن برای مالک ثابت شده بتواند.

مالکیت ناقص آن است که مالک نفع عین باشد. مانند ملکیت مستاجر از خانه.

مالکیت تام دارای سه ویژگی می باشد یکی اینکه محدود به زمان و مکان نیست. دوم اینکه اسقاط را قبول نمی کند و در نهایت اینکه قابل انتقال است یا از طریق عقد مانند بیع یا از رهگذر شرع مانند هبه، وصیت، و غیره.

حق ارتفاق

ارتفاق در لغت به معنی بهره برداری آمده است اما در اصطلاح فقهاء ارتفاق عبارت از حقی است که بالای زمین از طریق عقار شخص دیگر به وجود می آید. حق ارتفاق عبارتند از حق شفعه، حق عبور و مرور، حق جوار و حق شرب.

 

نگاهي بر نشست توكيو

خواننده گان گرامي آنچه در ذيل مي خوانيد برگرفته شده از سايت فارسي بي بي سي است.

کنفرانس توکیو؛ تکرار گذشته یا رویکرد تازه

در یک دهه گذشته درباره هیچ کشوری به اندازه افغانستان، نشست های بین المللی برگزار نشده است. بیشتر از ده نشست در پایتخت‌‌های قدرت‌های جهانی و منطقه ای. توافق هایی که در این نشست‌ها حاصل شد در مجموع باعث شد تا ساختار سیاسی افغانستان از نو احیا شود، اقتصاد منجمد افغانستان به حرکت درآید، عرصه هایی مثل بهداشت و آموزش جانی تازه بگیرد و افغانستان گامهای ابتدایی را از کشوری جنگ‌زده و بحران زده به جلو بردارد.

کشورهای کمک کننده تا حالا در مجموع بیشتر از ۳۰ میلیارد دلار به افغانستان کمک کرده اند که آمریکا، اتحادیه اروپا و ژاپن سه کمک کننده اصلی بوده اند.

اندک زمانی بعد از حادثه یازدهم سپتامبر و سقوط طالبان در افغانستان،سلسله نشست‌های بین المللی در باره افغانستان با کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ آغاز شد.

هتل مجلل "شتاین برگر" بر بالای تپه ای سر سبز با چشم اندازی به رود خانه معروف راین در حوالی شهر بن آلمان قرار دارد. چند سال پیش با یکی از کسانی که در کنفرانس بن شرکت داشت صحبت می کردم. می گفت "اگر حمل بر ساده دلی نشود، محال است که جمعی در فضایی به آن زیبایی، علیه منافع ملتی توطئه کنند".

آلمانی ها در افغانستان از خود خاطره بدی برجای نگذاشته اند. به همین دلیل شاید وقتی بعد از حملات یازدهم سپتامبر طرفهای درگیر به بن دعوت شدند، به آسانی پذیرفتند. توافقنامه‌ای که در این هتل امضا شد سرنوشت افغانستان را عوض کرد.

از دل نشست بن برنامه‌ای ابتدایی برای احیای ساختار سیاسی افغانستان و جمع آوری سلاح، نقشه راهی برای دولت سازی و الگویی برای ایجاد نظم در کشور در یک زمان بندی ده ساله بیرون آمد.

اولین تعهد کلان بین المللی، بازسازی

کنفرانس توکیو ده سال قبل

طبیعی بود که بعد از برداشته شدن اولین گامها برای معماری حاکمیت سیاسی افغانستان، بازسازی هم در اولویت قرار گیرد.

به همین دلیل چند ماه بعد از آغاز روند جدید در افغانستان، در اوایل سال ۲۰۰۲ در توکیو کنفرانسی با حضور ۶۱ کشور و ۲۱ سازمان بین المللی تشکیل شد. بالغ بر ۱۵ میلیارد دلار کمکهای خارجی در این کنفرانس تعهد شد. در این نشست ایران در کنار کشورهایی مثل آمریکا و عربستان سعودی متعهد شد تا ۵۶۰ میلیون دلار به افغانستان کمک کند.

این اولین تعهد کلان بین المللی برای حمایت مالی از کشوری بود که تا چند سال پیش از آن به حال خود رها شده بود.

اگرچه این کمکها، عظیم و سخاوتمندانه به نظر می آمد ولی مشکلات سیاسی و اجتماعی افغانستان و حجم ویرانیها در این کشور بیشتر از میزانی بود که پیش از آن برآورد شده بود. به همین دلیل نشستهای بین المللی برای کمک به افغانستان بازهم ادامه یافت.

کنفرانس، پشت کنفرانس

در سال ۲۰۰۴ در کنفرانس برلین آلمان ۲۳ کشور کمک کننده به افغانستان متعهد شدند تا در مدت سه سال بیشتر از هشت میلیارد دلار دیگر به افغانستان کمک کنند.

بعد از آن بازهم تعهدات جدیدی در نشستهای بعدی مطرح شد، یکبار دیگر در توکیوی ژاپن در سال ۲۰۰۶، در رم ایتالیا در سال ۲۰۰۷، در پاریس فرانسه در سال۲۰۰۸، در مسکو پایتخت روسیه در سال ۲۰۰۹ و در لاهه هلند در ۲۰۱۲ و نشستهایی دیگر در کابل، اسلام آباد، تهران و...

ولی این نشست‌ها و تعهدات نتایج دلخواه را به دنبال نیاورد. نبود زیربنا و ظرفیت لازم برای شکوفایی اقتصادی همراه با فساد گسترده اداری در دستگاههای دولتی باعث شد تا بخش بزرگی از کمک های بین المللی حیف و میل شود و یا به جیب شرکتهای بین المللی طرف قرارداد کشورهای کمک کننده برود. در کنار اینها طالبان هم با تغییر شگردهای پیشین با جسارت بیشتری از مخفیگاههای خود بیرون می آمدند و روز به روز بیشتر امنیت را با مشکل مواجه می کردند.

به همین دلیل آمریکا بر شمار نیروهای خود افزود و تلاش کرد تا حمایت های بیشتری را از دولت مرکزی افغانستان در سطحی بین المللی سازمان دهد.

مسیر خود اتکایی

جهت نشست های بعدی در افغانستان بعد از کنفرانسی که دو سال پیش در لندن برگزار شد تغییری اساسی کرد. در نشست لندن بیشتر از گذشته بر ظرفیتهای داخلی افغانستان تاکید شد و افغانستان پذیرفت که مسئولیتهای بیشتری در همه زمینه ها بر عهده بگیرد، از بازسازی گرفته تا کارآمد کردن نهادهای دولتی. موضوعی که در نهایت با طرح باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا هماهنگی داشت.

طرحی که بر اساس آن خروج نیروهای رزمی از افغانستان و واگذار کردن امور امنیتی و نظامی به خود افغانها در یک جدول زمانی چند ساله پیش‌بینی شده بود.

تعهدی پایدار برای دهه دوم

حالا توکیو یکبار دیگر میزبان یکی از بزرگترین کنفرانس ها برای افغانستان خواهد بود

در کنفرانس دوم بن که سال گذشته برگزار شد، تاکید اصلی بر این بود که خروج از افغانستان به معنای رها کردن این کشور به حال خود نیست و نمایندگان نزدیک به یکصد کشور و نهاد بین المللی با پذیرفتن تعهدی ده ساله بر ادامه حمایت از افغانستان تاکید کردند. آمریکا هم در نشست کشورهای عضو ناتو در شیکاگو اعلام کرد که بر اساس موافقتنامه ای با دولت افغانستان، تعهدی درازمدت را برای ادامه همکاری با نهادهای نظامی و امنیتی افغانستان پذیرفته است.

در آستانه نشست توکیو حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان می گوید که کشورش سالانه نزدیک به چهار میلیارد دلار کمکهای خارجی نیاز دارد تا بتواند روند جاری در افغانستان را به پایان برساند.

ولی قرار بر این است که در توکیو دستاوردهای افغانستان مورد بررسی قرار گیرد، بر مبارزه با فساد اداری که بعد از مشکلات امنیتی بزرگترین چالش پیش روی دولت افغانستان است تاکید شود و در نهایت بر اساس گزارشها برای آغاز دهه دوم کمکهای خارجی به افغانستان ۱۵ میلیارد دلار دیگر تعهد شود.

در ده سال اخیر حامیان بین المللی افغانستان ثابت کرده اند که تا حد زیادی به وعده های خود پایبندند ولی آیا دولت افغانستان می تواند به انتظاراتی که سالهاست از طرف کشورهای کمک کننده مطرح است، پاسخ بدهد؟

تادامیچی یاماموتو، نماینده ویژه دولت ژاپن در امور افغانستان می گوید که علاوه بر آنچه قبلا مطرح بوده، برگزاری آزاد و عادلانه انتخابات ریاست جمهوری تا کمتر از دو سال دیگر، بهبود وضعیت حقوق بشر و ریشه کن کردن فساد از خواسته های اصلی کشورهای کمک کننده در کنفرانس توکیو است.

چالش های انتخابات در افغانستان

در افغانستان، انتخابات ریاست جمهوری و شورای ولایتی در 20 اگست 2009 و شورای ملی و ولسوالی ها  در 2010 دایر می گردد. اگر قرار است نتایج وسیعاً قابل قبول و معتبری را به همراه داشته باشد،  این انتخابات با چالش سهمگین رو برو می باشد. در پروسه انتخابات، ضعف نهاد های دولتی، اوضاع  رو به وخامت امنیتی و فضای از هم پاشیده سیاسی،  برجسته گردیده است. احتمال دارد، این مشکل،  تأثیر شگرفی بالای این روند برجا بگذارد. بعد از انتخابات گذشته، حکومت افغانستان و جامعه بین المللی به ایجاد یک چهارچوبه  قوی انتخاباتی و پیشبرد دموکراتیزاسیون  در سطوح مختلف، موفق نگردیده اند. این امر تدویر یک انتخابات واقعاً با محتوا را بیش از پیش دشوار ساخته است. این بدین معنا است که انتخابات یگبار دیگر بعنوان یک حادثه مجزا نه بخشی از یک پروسه کلان دولت سازی، بر گزار خواهد شد.

سازمان ملل و حکومت افغانستان اولین دور انتخابات بعد از طالبان در سال های 2004 و 2005 را، بصورت مشترک دایر نموده اند. این بار، کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان رهبری برگزاری انتخابات را برعهده دارد و سازمان ملل نقش صرفاً حمایتی را بازی می نماید. آمادگی های انتخاباتی مجموعه از مشکلات به هم پیوسته را پیش رو دارند:

  • تخنیکی: پویایی انتخابات گذشته در سا لهای 2006 و 2007 از دست رفت. حکومت افغانستان، سازمان ملل و کمک کنندگان، در دوره میان دو انتخابات، موفق به ارتقای ظرفیت کمیسیون مستقل انتخابات و تهیه منابع لازم برای آن نگردیده اند. همچنین آنها به تقویه چهارچوب حقوقی- قانونی انتخابات از طریق تغییر نظام نامناسب رأی واحد غیر قابل انتقال و ایجاد لیست پایدار رای دهندگان، کامیاب نگر دیده اند. علاوه بر این، شکست و تعلل در پروسه ی کلان اصلاح  نهاد ها از قبیل تطبیق برنامه خلع سلاح، اصلاحات پولیس و قضا،  سبب گر دیده است تا نارضایتی عامه گسترش یابد و مؤثریت اجندای دولت سازی و مشارکت بالقوه در انتخابات کاهش یابد.
  • سیاسی: انتخابات ریاست جمهوری یک نظام سیاسی شدیداً متمرکز و مبتنی برحمایت از افراد را نشان می دهد که ریاست دولت در آن از قدرت زیادی بر خور دار می باشد و در چنین نظامی، شخصیت ها مهم تر جلوه می کنند تا برنامه ها و پالیسی ها. روابط ضعیف میان بخش های دولت باعث گر دیده است که قوه مقننه جدید یا نادیده گرفته شود و یا مغلوب گردد و مؤثریت آن در فقدان نقش رسمی برای احزاب سیاسی، تاحدی زیادی کاهش یابد. آنجاییکه مناقشه وجود دارد، نبود یک داور که در چهار چوب قانون اساسی تعریف شده باشد، این معنا را می رساند که حتا یک امر ساده و تخنیکی می تواند به یک منازعه شدیداً تند سیاسی تبدیل گردد.
  • امنیتی: شورش که مرکز آن در جنوب و شرق قرار دارد، توانایی مردم را جهت اعمال حقوق سیاسی شان در منا طق ذکر شده متأثر ساخته می تواند. همچنین، این مهم می تواند نظارت از پروسه را دشوار بسازد و بدین طریق زمینه برای  تقلب افزایش یابد. چون خشونت ها در مناطقی تمرکز یافته اند که در آن یک گروه قومی یعنی عمدتاً پشتون ها بسر می برند،  این مسئله می تواند برای مشروعیت عمومی این روند پیامد مهمی به همراه داشته باشد. شکست در اجرای برنامه خلع سلاح در اثر نبود اراده سیاسی، هم می تواند فرصت ها برای تهدید و ارعاب را در سراسر کشور افزایش دهد. پولیس ناتوان و فاقد کیفیت هم می تواند تأمین امینت برای پروسه انتخابات را با چالش رو برو بسازند.

با این همه، بر گزار نمودن انتخابات "حد اقل گزینه ی بد" می باشد. چهل و یک کاندید در انتخابات ریاست جمهوری با هم به رقابت می پر دازند.  وزیر خارجه اسبق و شخصیت ممتاز اتحاد شمال عبدالله عبدالله و مقام سابق بانک جهانی و وزیر مالیه پیشین اشرف غنی احمدزی بر جسته ترین افرادی هستند که حامد کرزی را به چالش خواهند گرفت. تعداد زیاد نامزدان برای شورا های ولایتی -  در حدود 3300 تن که ده فیصد آن را زنان تشکیل می دهد – علاقه مندی دوامداری را به پروسه انتخابات تأیید می نمایند. آنچه هم اکنون به عنوان یک چالش مطرح است، اطمینان از بر گزاری انتخابات مشروع  و دارای نتایج وسیعاً قابل پذیرش است که به ثبات این کشور کمک نماید.

مشارکت احتمالاً نا برابر خواهد بود. بویژه، کا هش در شمار کاندیدان در مناطق جنوب که شورش در آن وجود دارد، دیده می شود. این امر تأثیرات خشونت را نشان می دهد. در چنین شرایطی ، از یک جانب نباید برای مردم توقعات زیادی خلق گردد و از جانب دیگر، اگر قرار است اعتماد و باوری نسبت به نتایج این انتخابات وجود داشته باشد، به این موضوع با سادگی هم نباید نگریسته شود. با آنکه پروسه تجدید ثبت نام، به این روند تحرک و پویایی بخشیده است اما به رفع نواقص اساسی در این پروسه پرداخته نشده است. چنین نواقصی می تواند زمینه را برای جعل و تقلب فراهم بسازد و جامعه جهانی هم در این مورد تابحال چیزی نگفته است. در تناسب با سال 2005، حالا، برای کنترل بازیگران قدرتمندی که قواعد را زیر پا می گذارند، ضرورت به اراده سیاسی خیلی ها استوارتری وجود دارد. در نهایت،  آنچه در سنجش موفقیت انتخابات اهمیت دارد، قضاوت عامه مردم افغانستان است.

درطول زمان محدودی که پیش از دایر نمودن انتخابات 2009 وجود دارد، بیشتر به تقویه  برنامه های امنیتی، بی طرفی، سلامت و مسلکی ساختن کارمندان انتخابات که خط مقدم در برابر جعل و تقلب پنداشته می شود، توجه داده شود. با عبرت از گذشته، باید به تقویه پروسه انتخابات 2010 پرداخته شود. فراهم ساختن میزان مصارف کنونی برای انتخابات در آینده عملی نیست. این مهم، شکست در تأسیس نهادهای افغانی و تدوین یک جدول زمانی واقعبینانه  انتخاباتی بعد از سال 2005 را، بر جسته می سازد. در دوره پس از انتخابات، باید یک بر نامه رده بندی شده در دستور کار قرار گیرد که تعلیم و تربیه، نظارت و بودجه لازم  برای حفظ هزاران تن پولیس تازه استخدام شده را در بر گیرد که برای تأمین امنیت مراکز رای دهی تنظیم شده اند.

در مجموع، برای رسیدن به یک اجماع نظر جهت هر چه بیشتر کار آمد کردن و نمایندگی ساختن نظام سیاسی افغانستان، ضرورت به توجه ی بیشتر وجود دارد. بدین طریق، به اتکای زیاد بالای قوه اجرائیه ی عمدتاً غیر پاسخگو که رشد بیش از حد فرهنگ بی باز خواستی را تشویق نموده است، نقطه پایان گذاشته خواهد شد. عدم توسعه نهادها به بی ثباتی شدت بخشیده است و نبود خدمات عامه را بر جسته تر ساخته است. حتا در چهارچوب قانون اساسی فعلی، برای ایجاد موازنه قوا میان شاخه های  حکومت، میان حکومت مر کزی و حکومت های محلی و همچنین شناسایی اینکه  صلاحیت داوری نهایی بر عهده کدام ارگان می باشد، ضرورت به توافق نظر وسیعی وجود دارد. نقش مناسب برای احزاب سیاسی مد نظر گرفته شود. درونی ساختن نورم ها و تقویه نهادهای دموکراتیک می تواند به نمایندگی ساختن، پایدار نمودن و در نهایت به باثبات ساختن هر چه بیشتر دولت افغانستان کمک خواهد نمود.

به كميسيون مستقل انتخابات

1.   سالمیت و اعتبار این پروسه از طرق ذیل تأمین گردد:

 الف) كارمندان برای روز انتخابات به ویژه در مورد طرزالعمل جدید شمارش آرا بصورت همه جانبه آموزش بی بینند؛

 ب) هنگام انتقال نتایج، کنترول چند لایه ی صورت گیرد: به ناظرین اجازه داده شود تا صندوق های آرا و فورمه ها را حین انتقال همراهی نمایند؛

 ج)  برای جلوگیری از تقلب، تفتیش بیشتر بصورت آنی از آن غرفه های رای دهی صورت گیرد که در حوزه های مربوطه ی آن اشتراک بیشتر زنان گزارش داده شده است. همچنین حین بازگشت آرا از مناطق نا امن که در آن امکان نظارت به دلایل امنیتی وجود نداشته است، تفحص و تفتیش صورت گیرد؛

د) از گزارش مالی مبارزات انتخاباتی کاندیدان ریاست جمهوری و همچنین بصورت موردی از کاندیدان شورای ولایتی که در لیست ابتدایی کاندیدان موفق قرار دارند، تفتیش صورت گیرد؛

ه) از تمام کاندیدان انتخابات 2010 تقاضا شود تا گزارش پرداخت مالیات خویش را ارائه نمایند؛

 2.  از طرق ذیل با اتهمات ناشی از نقض اصل بی طرفی مبارزه شود:

 الف) رئیس و کارمندان کمیسیون مستقل انتخابات به جز در موارد تخنیکی از ارائه بیانیه های همگانی خود داری نمایند؛

 ب) در صورتیکه کارمندان کمیسیون تخلف نمایند و یا اصل بی طرفی را نقض کنند، اقدام قاطع و بموقع صورت گیرد.

 3. از گرفتن آمادگی برای انتخابات 2010 اطمنان داده شود و به مردم از طریق تدویر کار گاه های همگانی با همکاری سازمان های جامعه مدنی و تجربه از انتخابات 2009، درک بهتر از پروسه انتخابات داده شود.

 به كميسيون سمع شكايات انتخابات

 4.  با انجام یک مبارزه گسترده جهت بلند بردن آگاهی عمومی مردم، پروسه شکایات انتخاباتی باز تر و همگانی تر شود. به سازمان های مدنی هم آموزش داده شود تا به ارتقاء سطح درک مردم در مورد شرایط درج شکایات و چگونگی ارائه شواهد لازم، کمک نمایند.

 به حکومت افغانستان

5. اعتماد رای دهندگان و نامزدان از راه های زیر تقویه شود:

الف) از اقدام قاطع و فوری در برابر حکومت و مامورین امنیتی که در پروسه انتخابات مداخله می نمایند و یا کارمندان انتخاباتی، نامزدان و رای دهندگان را تهدید نمایند، اطمینان داده شود؛

ب) از میکانیزمی که شفافیت و پاسخگویی در ارتباط تعیینات در آن وجود داشته باشد، تبعیت شود؛

6. پروسه انتخابات سال 2010 از راه های زیر تقویه شود:

الف) اعتماد به کمیسیون مستقل انتخابات از طریق معرفی تمام اعضای آن به ولسی جرگه جهت تأیید، تقویه گردد؛

 ب)  کیفیت معلومات در مورد گروه های مسلح غیر قانونی بهبود یابد تا از یک پروسه قوی اما سالم ارزیابی سابقه افراد، اطمینان حاصل شود؛

 ت) تعیین سرحدات ولسوالی ها که برای بر گزاری انتخابات ولسوالی ها امر الزامی است، به پیش برده شود؛

 ج) برای تعیین مرزهای ولسوالی ها و هم چنین برای دوره های بعدی انتخابات، بودجه تخصیص داده شود؛

7.  در راستای ایجاد یک چهارچوب پایدارتر برای حکومت های محلی، اداره مستقل ارگانهای محلی توظیف گردد تا در عوض پروژه ها و ساختارهای موازی، از نهادهای انتخابیی که در چهارچوب قانون اساسی صلاحیت های آن تعریف گردیده است، حمایت نماید.

8. یک گروه تدوین راهبرد برای دوره ی  پس از انتخابات از وزارت خانه های مربوطه، شورای ملی، جامعه مدنی و کمک کنندگان، تشکیل گردد تا برنامه های استراتژیک برای انتخابات سال 2010 و بعد از آن را بشمول توافق روی موارد زیر، رهبری نماید:

الف) تعیین تاریخ انتخابات سال 2010 و ایجاد یک جدول زمانی پایدار برای انتخابات آینده؛

 ب) تطبیق یک پروسه سالم ثبت نام رای دهندگان و انجام احصائیه نفوس؛

 ت) ایجاد یک چهارچوب مناسب حقوقی برای انتخابات.

به شورای ملی افغانستان

9.  از ایجاد یک چهار چوب جامع و استوار حقوقی برای انتخابات آینده اطمینان دهد. این مسئله از طرق زیر به نشست های استماعیه ی همگانی کشانیده شود:

الف) در قانون انتخابات، نظام انتخاباتی رأی واحد غیر قابل انتقال به سیستم حزبی یا نظام مختلط انتخاباتی تبدیل شود؛

 ب) ماده ششم قانون احزاب سیاسی که به "تعصبات" قومی، نژادی و فرقه ی ارتباط می گیرد، توضیح بیشتر داده شود: موانع غیر ضروری از فرا راه تشکیل و فعالیت احزاب سیاسی برداشته شوند و همچنین طرز العمل روشن در مورد ارتباط احزاب با گروه های مسلح غیر قانونی تدوین گردد؛

ت) در آینده، ساختار و حوزه صلاحیت کمیسیون شکایات انتخاباتی طوری مد نظر گرفته شود که  بعنوان یک میکانیزم با اعتبار و پایدار، بتواند نورم های انتخاباتی را با بی طرفی تطبیق نموده و به حل و فصل مناقشات بپر دازد؛

 

10. به اعضای خویش، طرز العمل روشن در مورد استفاده از منابع دولتی در مبارزات انتخاباتی سال 2010 صادر نماید و کمیسیون دایمی امتیازات، معاشات ومصؤنیت از تطبیق آن نظارت نماید.

 

به ایالات متحده، اتحادیه اروپا و سایر کشور های کمک کننده

11. امنیت انتخابات از راه های زیر تقویت شود:

الف)  نیرو های جدید آیساف که برای تأمین امنیت انتخابات فرستاده شده اند، باید  در مناطقی استقرار یابند که ضرروت آنها  وجود دارد. درصورت ضرورت، این نیروها بعد از انتخابات در ماه آگست  نیز پا برجا باشند و برای تأمین امنیت انتخابات در سال 2010  نیز کفایت خواهند کرد؛

ب)  بالای پاکستان فشار وارد گردد تا از عبور شورشیان از آن سوی مرز جلوگیری نماید؛

 ت) از آموزش دوامدار، نظارت و تمویل جهت حفظ هزاران سرباز پولیس جدید که برای تأمین مصؤنیت مراکز رأی دهی اسخدام شده اند، اطمینان داده شود؛

12. به یک روند سالم و پایدار دموکراتیزاسیون از راه های زیر کمک صورت گیرد:

الف) از گفته ها و اعمالی که بعنوان حمایت از کاندید مشخصی تفسیر شود، خود داری صورت گیرد؛

 ب) در چهارچوب برنامه پیشنهادشده از جانب گروه تدوین راهبرد در مرحله پس از انتخابات، برای چندین دور انتخاباتی در راستای تعقیب اهداف مشخصی چون ارتقای ظرفیت و ایجاد پایداری، تعهد قوی مالی صورت گیرد؛

ت) در مدت زمان پیش از انتخابات سال 2010، به جمع آوری معلومات در مورد گروه های مسلح غیر قانونی کمک صورت گیرد تا از تطبیق یک پروسه تقویه شده جهت بررسی سابقه افراد، اطمینان حاصل شده و  اقدام عملی برای خلع سلاح آنها مطالبه گردد؛

13. با ارائه کمک ها و توجه بیشتر به نهاد های انتخابی، در حمایت از بخش های مختلف دولت، از راه های زیر تعادل و توازن بر قرار گردد:

الف) با روئسای احزاب سیاسی و گروه های پارلمانی بصورت منظم نشست صورت گیرد؛

ب) به کمیسیون های ولسی جرگه و شوراهای ولایتی، کمک های فنی ارائه گردد؛

 ت) در بر نامه های بهبود حکومت داری در سطح محلات برای زنان بودجه تخصیص داده شود؛

 ج) با شوراهای ولایتی و کمیسیون های ولسی جرگه در مورد پلان های انکشافی، معلومات داده شود و با آنها نشست های مشورتی دایر گردد.

به سازمان ملل متحد

14. اعتماد به پروسه انتخابات از طرق ذیل تقویه گردد:

الف) نماینده سر منشی خاص ملل متحد جهت پادر میانی میان گروه ها در ارتباط  مسایل نزاع برانگیز مربوط به چهارچوب انتخاباتی، از امکانات دست داشته خویش قویاً استفاده نماید؛

ب) بالای حکومت و نهاد های انتخاباتی فشار وارد شود تا از نورمهای انتخاباتی حراست نموده و در برابر تخلفات اقدام نمایند؛

 ت) به دفاتر ساحوی ملل متحد در مورد چگونگی و شیوه مناسب کمک به پروسه انتخابات بشمول نظارت از روند استخدام کارمندان آن در سطح ولسوالی ها، راهنمایی و توصیه صورت گیرد؛

ج) جامعه جهانی ترغیب شود تا به جمع آوری معلومات در مورد گروه های مسلح غیر قانونی بمنظور تقویه پروسه بررسی سابقه افراد در آینده، کمک نماید؛

15. در چهارچوب برنامه پیشنهادی گروه تدوین راهبرد در دوره پس از انتخابات، نقش ملل متحد جهت حفظ پویایی در روند انتخابات در آینده، از قبل برنامه ریزی گردد. همچنین ملل متحد، بعد از پایان پروژه تقویه ظرفیت قانونی و انتخاباتی برای آینده، به یک گذار آرام بشمول تأسیس میکانیزم های تمویل، کمک نماید.