گزينه هاي ثبات افغانستان بعد از 2014

دوستان عزيز آنچه در زير مي خوانيد مقاله ي است از احمد رشيد، روزنامه نگار و تحليلگر سياسي پاكستان كه در سايت فارسي بي بي سي هم نشر شده است.

در حالیکه نیروهای آمریکایی و ناتو برای خروج از افغانستان آماده می‌شوند، سطح دلسردی و مایوسی نسبت به آینده افغانستان در جهان و حتی در داخل این کشور بی‌سابقه است.

کارشناسان، سیاستمداران، موسسات پژوهشی و افسران نظامی، آینده تیره و تاری برای افغانستان پیش‌بینی می‌کنند. آنها جنگ داخلی، رویارویی قومی و فروپاشی ارتش افغانستان را پیش‌بینی می‌کنند. آنها گروه‌های از افغانهای گرسنه‌ را در مرزهای این کشور به تصویر می‌کشند و در مورد گسترش ناآرامی به پاکستان و آسیای میانه هشدار می‌دهند.

شماری از افغانها هم در این زمینه نقش ایفا می‌کنند. ثروتمندان مشغول خرید خانه در دوبی هستند و وزرای دولت نیز بستگانشان را از این کشور به خارج انتقال می‌دهند.

"مهمتر از همه، رئیس جمهوری بعدی آمریکا باید تامین صلح در افغانستان را موضوع اصلی سیاست خارجی خود قرار دهد و آقای کرزی باید آماده شود تا از قدرت به صورت آبرومندانه کنار برود. "

چنین تحلیل‌ها و نگرانی‌ها بسیار شبیه چیزی است که در سال ۱۹۸۹ در آستانه خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان رخ داد.

من یکی از محدود خبرنگارانی بودم که در آن زمان ارزیابی اداره اطلاعات مرکزی (سیا) را در مورد افغانستان رد کردم. ارزیابی سیا این بود که رژیم کمونیستی افغانستان تنها سه هفته پس از خروج نیروهای شوروی دوام خواهد آورد.

البته در آن زمان هم پیش‌بینی‌های در مورد جنگ داخلی، فروپاشی ارتش، تجزیه کشور و خونریزی‌های قومی صورت گرفته بود.

اما دولت کمونیستی سه سال دوام آورد و تنها زمانی سقوط کرد که حامی اصلی آن اتحاد شوروی فروپاشید.

اکنون گزینه‌های هنوز برای یک آینده بهتر وجود دارد. اگر همه بازیگران دخیل در افغانستان در عوض آسان ساختن کار خود و تمرکز بیش از حد بر جنبه‌های نظامی خروج از این کشور، سنگینی وضعیت را درک کنند و استراتژی خود را بیشتر روی تامین ثبات در افغانستان و منطقه متمرکز کنند؛ این گزینه‌ها می‌توانند راهگشا باشند.

آمریکا چه کند؟

مهمترین تغییر مورد نیاز این است که واشنگتن نگاه خود به افغانستان را بیش از پیش استراتژیک بسازد.

با وجود حملات خونین طالبان در تابستان گذشته، من هنوز معتقدم که طالبان طرفدار ادامه جنگ پس از ۲۰۱۴ نیستند و همچنین نمی‌خواهند قدرت را به صورت کامل تحت کنترل خود در آورند.

با این وجود، دولت باراک اوباما که در رقابت‌های داخلی گیر مانده، حاضر نیست مذاکره با طالبان را در اولویت کار خود قرار دهد.

آقای کرزی باید آماده شود تا از قدرت به صورت آبرومندانه کنار برود

ارتش آمریکا نیز نتوانسته تدابیر موثر و اطمینان بخشی را ارائه کند که موجب کاهش جنگ و خشونت از هر دو جانب آمریکا و طالبان در افغانستان شود.

رئیس جمهوری بعدی آمریکا، ۱۸ ماه وقت دارد تا مذاکره با طالبان را اولویت اصلی خود قرار دهد و برقراری آتش بس با آنها را پیش از پایان ۲۰۱۴ نیز هدف قرار دهد.

این کار تنها زمانی ممکن است که آمریکا اراده آنرا داشته باشد و استراتژی همه جانبه‌ای را برای کسب موافقت همسایه‌های افغانستان، سازمان ملل و همه گروه‌های افغان روی دست بگیرد.

برعلاوه، آمریکا و ناتو باید مذاکراتی مفصلی با دولت افغانستان در مورد ساختارهای حقوقی و قانونی انجام دهند تا از برگزاری انتخابات عادلانه و بدون تقلب ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۴ اطمینان حاصل شود.

افغانستان چه کند؟

به همین ترتیب، حامد کرزی نیز باید آمادگی‌ها برای انتخابات را در اولویت خود قرار دهد؛ چون همین حالا کارهای زیادی در این زمینه عقب مانده و این موجب تشدید گمانه‌ زنی‌ها در مورد نیات اصلی رئیس جمهور کرزی شده است.

پر ساختن جاهای خالی در کمیسیون مستقل انتخابات، دادگاه عالی و ثبت نام رای دهندگان همه باید در هشت هفته آینده انجام شود.

آقای کرزی باید از راه ایجاد اجماع ملی با پارلمان، رهبران گروه‌های بزرگ قومی و جنگسالاران بر سر چگونگی برگزاری انتخابات، فضای اعتماد را تقویت کند اما هنوز نشانه‌ای دیده نمی‌شود که او این کار را انجام دهد.

هر قدر او آمادگی‌ها برای برگزاری انتخابات را به تاخیر بیندازد، به همان اندازه موقعیت خود را در ماه‌های آینده تضعیف می‌کند.

بحران امنیت

با بحران بالقوه در داخل ۳۵۰ هزار نیروی امنیتی افغان باید به صورت فوری برخورد صورت بگیرد.

نیروهای ناتو تا اخیر سال ۲۰۱۴ افغانستان را ترک خواهند کرد

این نیروها از سطح بیسوادی بسیار بالا و فرار سربازان رنج می‌کشند و حالا با چالش تیراندازی علیه سربازان نیروهای ناتو نیز مواجه هستند.

دولت باید روحیه ملی را در داخل نیروهای امنیتی تبلیغ کند و افسران ارتش را تشویق کند.

آقای کرزی تا هنوز علاقه کافی به تقویت روحیه ارتش در افغانستان از خود نشان نداده است.

آمریکا و رئیس جمهور کرزی همچنین در ایجاد آنچه آقای اوباما - اجماع منطقه‌ای در میان همسایگان افغانستان برای مداخله نکردن در امور این کشور پس از ۲۰۱۴ خواند، ناکام مانده اند.

با توجه به روابط پر تنش کنونی میان آمریکا با دو همسایه با نفوذ افغانستان - ایران و پاکستان - سازمان ملل و یا نهاد دیگری بین المللی باید مسئولیت ایجاد چنین اجماعی را فورا به عهده بگیرد.

ارتش پاکستان ابتکارعمل نشان دهد

ارتش پاکستان و سرویس اطلاعات پاکستان (آی اس آی)، که سیاست این کشور در قبال افغانستان را مدیریت می‌کنند، نیز باید رفتار خود را تغییر دهند.

بیشتر رهبران طالبان در پاکستان زندگی می‌کنند و آنها هستند که شورش در افغانستان را تحریک می‌کنند.

ارتش پاکستان در عوض منتظر ماندن تا سال ۲۰۱۴، باید ابتکار عمل را به دست بگیرد، طالبان را مجبور به گفتگو کند، جلو فعالیت‌ها و راه‌های تدارکاتی آنها را بگیرد و برایشان ضرب‌الاجل برای برگشت به افغانستان تعیین کند.

اما این کار نمی‌تواند جدا از کاهش شدت عملیات نظامی ارتش آمریکا صورت بگیرد.

افغانستان باید با همسایه‌هایش به یک اجماع دست یابد

پاکستان بیشتر از هر همسایه‌ای دیگر افغانستان توانایی کمک به تامین ثبات و یا بی ثبات ساختن افغانستان را دارا است.

نشانه‌هایی دیده می‌شود که سیاست ارتش پاکستان در قبال افغانستان به آهستگی در حال تغییر است.

گفتگوهای سازنده میان ژنرال اشفاق کیانی، فرمانده کل ارتش پاکستان و مقامات ارشد آمریکا صورت گرفته است.

ارتش پاکستان باید از تنفر بی‌سابقه‌ای که نسبت به آن در میان گروه‌های مختلف سیاسی افغان به شمول طالبان به وجود آمده، آگاهی داشته باشد.

این ارتش باید با تواضع کامل طوری عمل کند که دولت افغانستان را در یک موقعیت مناسب قرار دهد.

تا حال اسلام ‌آباد برای تامین صلح در افغانستان کاری زیادی انجام نداده است.

ایران نیز با وجود تنش‌هایش با غرب، باید سریعا در گفتگوهای مربوط به افغانستان دخیل ساخته شود.

اگر آمریکا نمی‌تواند با ایرانیها صحبت کند، دیگر اعضای قابل اعتماد ناتو و یا سازمان ملل باید این کار را انجام دهد.

آنچه که برای یک نتیجه صلح آمیز در افغانستان نیاز است، تغییر در استراتژی، تاکتیک‌ها و اتخاذ یک مشی خوشبینانه تر از سوی همه بازیگران در قبال این کشور است.

این بازیگران باید به یکدیگر اعتماد کنند و در عوض نیازهای نظامی، انرژی خود را بر نیازهای سیاسی ۱۸ ماه آینده متمرکز سازند.

مهمتر از همه، رئیس جمهوری بعدی آمریکا باید تامین صلح در افغانستان را موضوع اصلی سیاست خارجی خود قرار دهد و آقای کرزی باید آماده شود تا از قدرت به صورت آبرومندانه کنار برود.

از این طریق است که او می‌تواند نام خود را به عنوان پدر افغانستان مدرن به ثبت برساند؛ افغانستان که با خود و همسایگانش در صلح بسر می‌برد.

 

پارلمان چيست؟

پارلمان دستگاه و يا دستگاه هاي است كه مهمترين وظيفه ي آن وضع قوانين و قواعد كلي و الزام آور در جامعه مي باشد تا با عملي شدن اين قواعد و قوانين نظم و امن عامه در اجتماع برقرار، ثبات تامين و عدالت نيز محقق شود. پارلمان ممكن است از يك مجلس و يا دو مجلس تشكيل شود در برخي از كشور ها پارلمان از سه مجلس و در كشور يوگسلاوي پارلمان از پنج مجلس تشكيل شده است. اما پارلمان بيشتر كشورها از دو مجلس ( نماينده گان- سنا) و يا يك مجلس ( نماينده گان) تشكيل شده است.  در افغانستان، پارلمان متشكل از دو مجلس ( شوراي ملي- مشرانو جرگه) مي باشد. پارلمان واژه لاتيني است كه به معني صحبت مي آيد. پارلمان را به اينجهت پارلمان مي گويند كه در آنجا نماينده گان مردم جمع مي شوند و در ارتباط با موضوعات مهم مملكت و يا قانونگذاري صحبت و گفتگو مي كنند.

وظايف پارلمان

پارلمان ريشه در گذشته ي ديرينه دارد. در گذشته هاي بسيار دور و حتا در زمانهاي باستان مجالس مشابه در جوامع بشري وجود داشته كه در آن راجع به مردم و حكومت گفتگو مي كرده اند. وظايف و اختيارات حكومت را بررسي مي كردند و قوانين را وضع مي كردند. با اهميت ترين وظيفه پارلمان قانونگذاري است. نماينده گان مردم كه در پارلمان راه مي يابند موظف هستند كه قانون را بر مبناي احترام به اصل باورهاي ديني و عرف و عادات پسنديده ي جامعه، بر اساس نيازمنديهاي مردم وضع كنند. نقش پارلمان تنها در قانونگذاري محدود نمي شود. در جهان امروزي پارلمان چندين وظيفه دارد و مركز عصبي سياسي به شمار مي رود. پارلمان مانند آئينه يك جامعه عمل مي كند و بر اساس نيازمنديها به وضع قوانين مي پردازد و يا تعديل در آن به وجود مي آورد. پارلمان بر بنياد نيازها و تغييرات جامعه قوانين را اصلاح مي كند. وظايف اصلي پارلمان قرار ذيل مي باشد:

1-     قانونگذاري 2- تضمين پاسخگويي قوه مجريه، 3- كنترل بودجه، 4- نقش نماينده گي، 5- نقش آموزش، 6- نقش اطلاع رساني، 7- آموزش و به كارگيري رئيس مجلس و غيره. قوه مجريه براي اعمالش در برابر پارلمان پاسخگو مي باشد. پارلمان است كه اعضاي كابينه حكومت را فراه مي خواند و از آنان در باره كاركردهاي شان پرسش مي كنند و نتايج آنرا به اطلاع مردم مي رسانند. پارلمان پل ارتباطي ميان مردم و حكومت است. پارلمان مدام از كاركردهاي دولت نظارت مي كند. پارلمان از آنجائي كه نماينده گي از مردم مي كند به همين خاطر مي تواند كه قوه مجريه را مورد پرسش قرار دهند و قوه مجريه را زير كنترل و نظارت دائمي خويش داشته باشند. قوي ترين عنصري كه به دمكراسي پارلماني قدرت مي بخشد هم همين وظيفه پاسخگوئي است. اعضاي پارلمان به ملت پاسخگو هستند بنا بر اين قوه مجريه نيز بايد به پارلمان پاسخگو باشد و پاسخگويي دولت به پارلمان در جريان تصميم گيريها لازم است. همين پاسخگويي ها است كه مي تواند جلو وضعيتي را كه به بحران مي انجامد، بگيرد.

قدرت پارلمان از كجا سرچشمه مي گيرد؟

اعضاي پارلمان همه نماينده گان مردم هستند كه بر اساس راي مردم در يك انتخابات آزاد و سري توانسته اند به پارلمان راه يابند. بنا بر اين پارلمان مستقيما قدرت خود را از مردم مي گيرند و اين مردم است كه به پارلمان مشروعيت مي بخشد و قدرت مي دهد. در كشور ما هر چهار سال يك بار انتخابات مجلس نماينده گان راه اندازي مي شود كه در اين انتخابات مردم نماينده گان شان را بر مي گزينند. موجوديت پارلمان در يك كشور، ممثل اراده ي مردم است و سيستم حكومتي كه داراي پارلمان است، بهترين تضمين كننده سيستم دمكراتيك مي باشد، زيرا مبتني بر مشاركت مردم است. آگاهان وجود پارلمان را در يك كشور، دليل حكومت قانون دانسته اند. پارلمان محلي است كه در آن نماينده گان مردم از سراسر كشور با هم گفتگو مي كنند و در باره سرنوشت مشترك مردم سخن مي زنند و از اين طريق اتحاد سياسي يك مملكت را در برابر ديده گان جهانيان به نمايش مي گذارند. در پارلمان نماينده گان احزاب و اديان يك كشور نيز حضور دارند كه اينكار مي تواند در انجام وظايف پارلمان به شكل موثر تر كمك كند. بنا بر اين بايد مردم هوشيار باشند كه در انتخابات پارلماني افرادي را به عنوان نماينده ي شان در مجلس نماينده گان، انتخاب كنند كه از شايستگي و صلاحيت وافي و كافي برخوردار باشند. در غير آن صورت پارلمان شايد در انجام وظايف شان نتواند موفق باشد و كارآئي لازم را نمي داشته باشد.  

بازگشائي راه دريائي افغانستان و ازبكستان


راه دريايي افغانستان و ازبكستان بعد از شانزده سال، بازگشائي شد.

محمد صابر ذهير، رئيس اداره مواد نفتي حيرتان مي گويد كه با بازگشائي اين راه دريائي، سهولت در انتقال كالاهاي بازرگاني به وجود مي آيد.

وي، اظهار داشت با باز شدن اين راه نرخ كالاهاي بازرگاني كه از اين مسير وارد كشور مي شود، بيست در صد كاهش خواهد يافت.

نخستين كشتي كه به تاريخ 18 ميزان، از ازبكستان وارد افغانستان شده، حامل 250 تن مواد نفتي است كه در ذخيره گاه هاي حيرتان تخليه شده است.

رئيس مواد نفتي بندر حيرتان مي گويد بعد از اين بيشتر مواد نفتي از راه دريا وارد كشور مي شود و قرار است در آينده نزديك 350 هزار تن تيل وارد كشور شود.

وي، خاطر نشان ساخت: (( يك مقدار زياد اين تيل به تاجران مواد نفتي داده مي شود و يك مقدار ديگر آن را دولت ذخيره مي كند تا يك رقابت مثبت، سالم به وجود آيد و در پهلوي تاجران ملي ما هم كار كنيم و نرخ ها را به اندازه ي كه لازم است نگهداريم.))

از سويي هم قاضي نجيب، رئيس شهر حيرتان مي گويد امنيت كه در اين بندرگاه تامين است، سبب شده تا تاجران علاقه مندي به سرمايه گزاري در اين بندر پيدا كند.

او گفت هم اكنون صد ها ميليون دالر را تاجران در بندر حيرتان سرمايه گزاري كرده و اين نشان مي دهد كه بازرگانان نسبت به امنيت كه در اين بندر تامين مي باشد، باور دارند.

قاضي نجيب، گفت: (( در جائي كه امنيت نباشد تاجران سرمايه گزاري نمي كند، تاجران مال آورده نمي تواند، اين كلش به بركت امنيت است، امنيتي كه در شهر حيرتان است گفته مي توانم كه در 364 ولسوالي افغانستان نبوده و نيست.))

حيرتان يكي از بنادر مهم بازرگاني كشور مي باشد كه سالانه صد ها ميليون افغاني را وارد خزانه‏ي دولت مي كند.     

 

قانون اساسي چيست؟

تعريف قانون اساسي

قانون اساسي، قانوني است كه اصول و مقررات نظام  حكومتي، چگونگي حكومت و حدود و اختيارات آن، اساس قواي اداره كننده كشور و حقوق و وظايف افراد را معين مي سازد. قانون اساسي در حقيقت تعيين كننده نظام حاكم است، قانوني كه مشخص مي كند قدرت در كجا متمركز است، روابط اين قدرت حاكم با آزادي ها و حقوق افراد ملت چگونه است و ا ين قواي حاكمه اعم از قوه مجريه، مقننه و قوه قضائيه چه اقتدارات و مسئوليت هايي در برابر ملت دارند. علاوه بر اين قانون اساسي مضاميني مانند پرچم ملي، سرود ملي، نشان ملي، پايتخت كشور و اصول حاكم بر سياست هاي قانون اساسي عالي ترين سند حقوقي يك كشور و راهنمايي براي تنظيم قوانين ديگر است. هيچ قانون و مقررات نبايد با قانون اساسي مغايرت داشته باشد.

مشخصات قانون اساسي

 اين قانون داراي مشخصات ذيل مي باشد:

1-      كلي بودن. قانون اساسي هر مملكت موضوعات كلي را بيان مي كند و جزئيات مسائل را قانون عادي تشريح و توضيح مي نمايد.

2-      دومين ويژگي قانون اساسي اينست كه اين قانون بايد با مباني اعتقادي يك جامعه همخواني داشته باشد. در غير آنصورت زمينه ي عملي پيدا نخواهد كرد. اگر قانون اساسي با مباني اعتقادي مردم مطابقت نداشته باشد بدون شك كه از اعتبار مي افتد و جنبه ي عملي پيدا نمي كند. بنا بر اين نياز است كه حقوقدان نسبت به مباني اعتقادي مردم آشنائي داشته و آنرا احترام نمايد. واضع قانون نيز با توجه به اين مطلب، قانوني را وضع كند كه در همآهنگي با اعتقاد و باورهاي مردم قرار داشته باشد.

3-      قابليت اجراء. اين سومين ويژگي قانون اساسي مي باشد. قانوني كه مادر قوانين شناخته شده بايد قابليت اجراء را داشته باشد. منظور از قابليت اجرا اينست كه اولا اين قانون بايد در تضاد با منافع ملي قرار نداشته باشد و ثانيا اينكه باورهاي مردم را نيز به چالش نكشاند. هر گاه قانون در راستاي منافع ملي وضع شود بدون ترديد كه قابليت اجرا را پيدا كرده و مردم آنرا تطبيق مي كنند.

4-      يكي ديگر از مشخصات قانون اساسي اينست كه اين قانون بايد مطابق اصول حقوقي باشد در غير آن قابليت اجرا را پيدا نمي كند.

5-      عدم تعارض يكي ديگر از ويژگيهاي قانون اساسي مي باشد. مواد قانون اساسي بايد همآهنگ با هم باشند و در تضاد با يكديگر قرار نداشته باشند. هر قانون اساسي اگر اين ويژگي را نداشته باشد قابل اعتبار نخواهد بود. اگر يك ماده يي از مواد قانون اساسي ماده ي ديگر را نقض كند و در ضديت با آن قرار داشته باشد، مردم را دچار ترديد و دو دلي كرده و سبب مي شود تا قابليت اجرا را از دست دهد.

6-      فصل بندي منظم، از ديگر ويژگيهاي قانون اساسي است. قانون اساسي مدون در هر كشوري كه باشد داراي فصل بندي منظم است. قانون اساسي افغانستان نيز داراي اين ويژگي بوده و داراي دوازده فصل و يكصد و شصت و دو ماده است. هر فصل مشخص در يك موضوع است. فصل اول اين قانون را دولت تشكيل مي دهد.

7-      وضوح و قاطعيت، هفتمين ويژگي قانون اساسي مي باشد. هر ماده ي قانون اساسي بايد واضح، روشن و بدور از هر گونه ابهام باشد. همچنان بايد از كاربرد واژه هاي كه چندين معني را مي رساند و موجب تعبيرات گونه گون مي شود، اجتناب كرد تا در تفسير و تبيين قانون اساسي كدام مشكل به وجود نيايد و هر كس مطابق ميل خود آنرا تفسير نكند.

   

ريشه هاي تروريسم

تروريسم پديده ي پيچيده و متنوع است. نمي توان علل و ريشه هاي تروريسم را در يك حوزه ي ويژه مورد ارزيابي قرار داد. تحقيقات گسترده در مورد تروريسم صورت گرفته اما با آنهم بي نتيجه بوده است. دلايل زيادي پيرامون تروريسم، ليست شده كه برخي از آنها مشتق از اطلاعيه ها و اهداف تروريسم و برخي ديگر نيز برگرفته از شرايط زندگي افراد تروريست است. دست‏يابي به ريشه تروريسم مستلزم توجه به حوزه هاي سياسي، رواني، اقتصادي، فرهنگي، مذهبي و اجتماعي است. اين نكته را نيز فراموش نكنيم كه پيرامون تعريف تروريسم نظريات گونه گون ارائه شده و تعريف واحد از اين پديده ي پيچيده صورت نگرفته است. همينطور پيرامون ريشه هاي تروريسم نيز نظر واحد وجود ندارد.

1-   ريشه‏ هاي رواني

هر چند نمي توان گفت كه بطور كلي تروريست ها به لحاظ رواني افرادي عادي و يا غير عادي هستند، اما مي توان يادآور شد كه گروه ها و سازمانهاي تروريستي افراد خود را از ميان كساني بر مي گزيند كه از نظر عاطفي پايدار نيستند. بلكه آنها داراي انگيزه هاي متفاوت براي ارتكاب عمل تروريستي مي باشند. انگيزه هاي مانند شهرت، انتقام، كسب قدرت، راحتي به آسايش و رفاه. به اين دليل تحت تاثير منافع شخصي يا گروهي و ايدئولوژيك كاملا متفاوت هستند.

2-   ريشه هاي مذهبي

بخشي زيادي از حملات تروريستي به مذهب بر مي گردد اما مذهب به ندرت ريشه ي تروريسم مي باشد. مذهب مي تواند به فرهنگ خشونت كمك كند. مذهب با وجود آنكه نمي تواند تنها عامل تروريسم باشد اما مي تواند به بدتر شدن اوضاع كمك كند. برخي از دانشمندان معتقد به اين هستند كه مذهب عامل تروريسم مي باشد. جيم واكر بر اين باور است كه حملات تروريستي يازدهم سپتامبر ريشه در دستورات مذهبي دارد. بعد از رويداد يازدهم سپتامبر در آمريكا، شماري از نويسنده گان غربي در تلاش بر آمدند تا دين اسلام را به عنوان يك دين مروج خشونت معرفي كنند. انها گروه هاي افراطي مسلمانان را نظير القاعده، وهابي ها و حركت هاي اسلامي خشونت آميز، مصداق بارز تروريسم مي دانستند. بر اين باور هستند اين گروه ها كه خود را پيروان راستين اسلام معرفي مي كنند، دست به اعمال تروريستي مي زنند، پس اسلام يك دين است كه تروريسم را مروج مي سازد و پيروان خود را به انجام آن تحريك مي كند.

3-   ريشه هاي سياسي

قومگرايي و تجزيه طلبي، يكي از مهمترين دلايل گرايش گروه هاي شرور به حملات تروريستي و دهشت افگني، مسئله ي تجزيه طلبي و ملي گرايي بر اساس يك ديدگاه خاص است. گروه هاي كه به دنبال قومگرايي و تجزيه طلبي هستند به اشكال مختلف خود را بروز مي دهند. گاهي به شكل مقاومت در برابر اشغالگري خارجي نمود پيدا مي كند مانند حركت آزاديخواهانه گاندي و يارانش. در شرايط بسيار سخت و دشوار اينها در برابر نيروهاي خارجي مقاومت نشان دادند تا سر انجام به مراد شان كه آزادي و استقلال كشور شان بودند، دست يافتند. گاهي هم به شكل خشونت بار است. علاوه بر اينها مزيتهاي سياسي و اجتماعي نيز در تحريك مردم به اعمال تروريستي موثر است. ويليامز يكي از دانشمندان غربي معتقد است وقتي كه گروهي از اقليت ها، از حقوق سياسي، اقتصادي، اجتماعي در جامعه محروم مي ماند، براي احيا حق خود دست به خشونت مي زند كه تروريسم يكي از جلوه هاي آن است.

تروريسم و دمكراسي

در بسياري از دمكراسي ها حقوق و آزاديهاي اقليت ها توجه صورت نمي گيرد و آنها از حقوق شان محروم مي شوند، اين روند سبب مي شود كه آنها دست به خشونت بزنند و زمينه ي انجام اعمال تروريستي فراهم شود. دمكراسي و تروريسم دو قطب متضاد با هم نيستند كه با بروز يكي ديگري از ميان برداشته شود. به همين خاطر ديده شده كه حتا در دمكراسي هاي قديمي و استوار با ويژگيهاي چون آزادي بيان و تحمل مخالف نيز مي توانند در بسياري از موارد هدف تروريسم هاي داخلي و يا خارجي قرار گيرد. ويلكينز نيز به همين موضوع معتقد است. او مي گويد در جوامع دمكراتيك به دو دليل مي توانيم شاهد اعمال خشونت آميز باشيم: يكي اينكه در همين جوامع نيز حقوق اقليت ها توسط حكومت و يا سازمانهاي ديگر نقض و ناديده گرفته مي شود. ديگر اينكه زماني كه يك اقليت توسط اقليت ديگر ناديده گرفته شود و يا مورد تهاجم قرار گيرد و هيچگونه حمايت مناسبي از حكومت دريافت نكند، آزاديهاي موجود در جوامع دمكراتيك نيز يكي از نقاط ضعف اين جوامع در برابر تروريسم ذكر مي شود.

نخبگان ناراضي

روبنشين، يكي ديگر از دانشمندان غربي به اين باور است كه عامل اصلي تروريسم را نخبگان ناراضي قلمداد مي كند. نخبگان ناراضي كه قادر به حركت توده ها نيستند و در بحران اخلاقي و اجتماعي هستند. در چنين شرايط اينها شروع به اعمال تروريستي مي كنند. داكتر زلمن دو عامل را محرك اصلي فعاليت هاي تروريستي قلمداد مي كند: الف، بي عدالتي اجتماعي و سياسي. ب، اعتقاد به اينكه خشونت يا تهديد موثر واقع مي شود. زلمن معتقد است مردم زماني تروريسم را انتخاب مي كند كه حقوق آنها پايمال شود و اعتقاد به اين داشته باشند كه براي هدف مي شود از تمامي ابزارهاي موجود حتا فعاليت هاي تروريستي استفاده كرد. به همين خاطر اكثر تروريست ها بي پروا و صادقانه گفته اند كه راهي جز تروريسم براي شان باقي نمانده است. براي نمونه مي توان از اعمال صهيونيست ها در سال 1980 يادآور شد كه صهيونيست ها به اين دليل اهداف بريتانيا در فلسطين را بمبگذاري مي كردند كه بتوانند با خروج بريتانيا دولت اسرائيل را تاسيس كنند. همچنان ارتش جمهوريخواه ايرلند در سال 1980 اهداف انگليس را بمب گذاري مي كردند زيرا كه احساس مي كردند انگليس كشور آنها را مستعمره خود ساخته است. حملات مسلحانه ارتش فلسطين به اسرائيليها به اين دليل بود كه اسرائيل را غاصب سرزمينهاي خود مي دانستند.

4-    ريشه اقتصادي

هر چند فقر به تنهائي عامل تروريست نيست اما بدون شك كه بر سرعت بخشيدن در روند رشد و گسترش آن بي تاثير نمي باشد. مردمي كه احساس مي كنند كاملا يا به گونه ي نسبي از مزاياي اقتصادي در يك جامعه محروم هستند در حالي كه گروه ديگر حدود هشتاد در صد منابع را مصرف مي كند، بدون شك سركش خواهند شد. اين مردم عقده مند شده و به فعاليت هاي تروريستي رو خواهند آورد.

 

نظري كوتاه بر سه نوع نظام سياسي جهان

سه نوع نظام سياسي در جهان وجود دارد كه به نامهاي نظام سياسي رياستي، نظام سياسي پارلماني و نظام سياسي نيمه رياستي و نيمه پارلماني ياد مي شوند. هر كدام از اين نظامها داراي ويژگيهاي خاص خود مي باشند. بحث را از ويژگيهاي نظام سياسي رياستي دنبال مي كنيم.

 

نظام رياستي:

اين نظام داراي ويژگيهاي ذيل مي باشد:

 

1-     در نظام سياسي رياستي قوای مجریه و مقننه از لحاظ وظایف و اختیارات از یکدیگر کاملاً منفک و مستقل مي باشند و حاکمیت ملی به طور برابر بین این دو قوه تقسیم مي شود. در این نظام رئیس مملکت لزوماً رئیس جمهور است.

 

2-     در اين نظام، قوه مجريه رياستي، يك ركني مي باشد و رئيس جمهور هم رئيس مملكت و هم رئيس قوه مجريه است.

 

3-     عزل و نصب وزیران توسط رئیس جمهور صورت می¬گیرد و وزیران در برابر رئیس جمهور مسئولیت سیاسی دارند، نه در مقابل پارلمان. بنابراین ادامه¬ی حیات سیاسی اعضای کابینه منوط به اراده ی پارلمان نیست.

 

4-     مجلس یا مجلسین نمی توانند حکومت را سرنگون کنند. در مقابل قوه مجریه نیز حق انحلال پارلمان را ندارد.

 

5-     دو قوه از لحاظ نظری نسبت به یکدیگر استقلال دارند و هر یک وظایف تخصصی خود را انجام می دهند. بنابراین اصل بر تعادل و توازن قدرت دو قوه می باشد. اما در عمل تحقق این توازن و برابری با استثنائاتی جدی روبرو است . برای مثال در نظام ریاستی ایالات متحده امریکا رئیس جمهور با ارسال پیامی به کنگره افکار و نظریات قوه مجریه را در خط مشی قانونگذاری تأثیر می دهد. رئیس جمهور میتواند با استفاد از حق وتوی تعلیقی، اجرای مصوبات کنگره را به مدت 6 ماه تعلیق کند. از سوی دیگر مجلس سنا باید انتصابات کارکنان عالی رتبه مانند وزیران، دیپلمات ها و اعضای دیوان عالی را تأیید کند.

 

نظام پارلماني:


نظام پارلمانی با وجود شرایط زیر تحقق پیدا می کند:


1- دو رکن متمایز در رأس قوه مجریه پارلمانی قرار دارند که رکن اول رئیس کشور پادشاه یا رئیس جمهور و رکن دوم رئیس حکومت (رئیس هیأت دولت یا نخست وزیر) خوانده می شود.

 

2-  در قوه مجریه پارلمانی تفکیک نسبی قوا وجود دارد. به عبارت دیگر دو قوه مقننه و مجریه به طور کامل از یکدیگر منفک و مستقل نیستند و از وظایف تخصصی برخوردار نمی باشند. بلکه در مواردی یکدیگر را قطع می کنند.


3- قوای مقننه و مجریه در قوه مجریه پارلمانی، دارای ابزارها و وسایل قانونی هستند که به آنها امکان اثرگذاری متقابل بر یکدیگر را می دهد. وزرا توسط پارلمان تعیین می  شوند و به همراه نخست وزیر یا رئیس قوه مجریه در برابر پارلمان مسئولیت سیاسی دارند.


4- پارلمان حق دارد که هیأت دولت را ساقط کند و قوه مجریه نیز می تواند پارلمان را منحل کند. در مورد قوه مجریه پارلمانی دو دیدگاه متفاوت وجود دارد :


گروهی وجود دو رکن متمایز در رأس قوه مجریه ی پارلمانی را در راستای اجرای نظریه ی تفکیک قوا ارزیابی میکنند و اعتقاد دارند که این امر موجب می شود، که قدرت مطلق در اختیار یک شخص نباشد و بین رئیس مملکت و رئیس حکومت نوعی توازن قدرت به وجود بیاید.


برخی دیگر وجود رئیس مملکت در رأس قوه مجریه   پارلمانی را نقطه ی ضعف این نوع قوه مجریه دانسته و بر این باورند که این مقام با وجود تشریقاتی بودن در اکثر کشورها از جمله هند و انگلستان، در مقابل هیچ کس مسئول و پاسخگو نیست و این امر برخلاف اصل پاسخگویی و مسئولیت سیاسی مقامات کشور می باشد.

 

مكثي بر نظامهاي سياسي

در نظام های سیاسی ریاستی معمولاٌ وقتی رئیس حکومت انتخاب می شود از قدرت اجرایی بالایی  برخوردار است و علاوه بر ریاست قوه مجریه شخصیت محوری نظام سیاسی محسوب می شود.

در نظام های پارلمانی در واقع مجلس اهمیت زیادی دارد چون قوه مجریه محصول مجلس است و مجلس رئیس قوه مجریه را انتخاب می کند و بر رفتار او و وزار نظارت می کند.

در نظام های پارلمانی نخست وزیر محوریت قوه مجریه را بر عهده دارد مثلاً در انگلستان رژیم پارلمانی است و نخست وزیر و وزرا محصول مجلس هستند یعنی مجلس است که نقش اصلی را در حوزه نظارت بر قوه مجریه ایفا می کند بنابراین یا نخست وزیر خواهد بود یا بر اساس مکانیسمی است که رئیس جمهور با آرای مردم انتخاب بشود.

در نظام های نیمه ریاستی و نیمه پارلمانی، پارلمان در نظارت بر رئیس قوه مجریه و وزرا نقش دارد اما از آنجایی که رئیس قوه مجریه مستقیماً از طرف مجلس انتخاب نمی شود از استقلال بیشتری برخوردار است و گاهی تیغ نظارت مردم که سمبل آنها نمایندگان مجلس هستند در مقابل او کند می شود.


 

سیاست چیست و علم سیاست کدام است؟

سیاست چیست و علم سیاست کدام کدامست؟

پیش از وارد شدن به تعریف سیاست و بررسی علم سیاست، به تاریخچه پیدایش تفکر سیاسی و علم سیاست اشاره می کنیم. تفکر سیاسی در عهد باستان از یونان آغاز شد و بیش از دو هزار و پانصد سال قدامت دارد. اما علم سیاست؛ از قدامت تاریخی زیادی برخوردار نیست. علم سیاست به عنوان یک رشته آموزشی عالی، تا حدی نو است و طی صد سال گذشته رشد یافته است. در گذشته مردم به امور عمومی نقشی نداشتند و مانند امروز به سیاست و نظریه پردازی سیاسی نیز چندان نمی پرداختند. سیاست در اختیار شهریاران، سیاستمداران و فیلسوفان قرار داشت. با پیدایش دمکراسی نو و ناسیونالیسم، سیاست از انحصار شهریاران، فیلسوفان بیرون و سیاست به عنوان یک امر همگانی تبدیل شد. از سویی هم گسترش آموزش و پرورش نیز به رشد فزاینده ی آگاهی سیاسی مردم کمک کرد و از این رهگذر مردم روز به روز بیشتر در جریانهای سیاسی شرکت کردند. احزاب و نهادهای سیاسی از نظر کمی، رشد قابل ملاحظه ی یافتند. گروه های سازمان یافته و احزاب سیاسی هر کدام در تلاش افتادند تا بر جریانها و فعالیت های سیاسی در جامعه اثر گذار باشند.

تعریف علم سیاست

از علم سیاست تعریف واحد ارائه نشده است، هر یکی از دانشمندان علوم سیاسی از علم سیاست تعریف خاص کرده اند. بمنظور جلوگیری از اطاله‏ی سخن، به چند تعریف مشهور از علم سیاست می پردازیم.

1-      علم سیاست، علمی است که به تحلیل، ارزیابی و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی می پردازد. علم سیاست هر پدیده‏ی اجتماعی را که به وقوع می پیوندد از نظر سیاسی مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. در جوامع انسانی خواه در سطح کشور، منطقه و جهان همه روز اتفاق ها و رویدادهای گونه گون صورت می گیرد. شماری از این اتفاق ها هر چند با هم بیگانه و غریب معلوم می شوند اما کاملا با هم پیوسته و نزدیک هستند. علم سیاست، روابط این پدیده ها را از منظر سیاسی مورد تحلیل قرار می دهد. این تحلیل و بررسی به ما کمک می کند تا جهانی را که در آن زندگی می کنیم بهتر بشناسیم و از میان شقوق گونه گون پیشروی خویش بهترین را انتخاب کنیم و در نهایت به تغییرات کوچک و بزرگ که در زندگی ما رخ می دهد، تاثیرات بیشتر داشته باشیم.

2-      نیکلا ماکیاولی، یکی از دانشمندان ایتالیائی که در عرصه‏ی علم سیاست صاحب نظر است از سیاست تعریف دیگری ارائه کرده است. او سیاست را به معنی هر نوع تلاش، تدبیر، فن، حیله، نیرنگ و فریب برای کسب قدرت و حفظ آن می داند. ماکیاولی یک دانشمندان واقع گرا است. او بر مبنای واقعیت های موجود در جامعه‏ی خودش از سیاست تعریف ارائه کرده است. این دانشمند ایتالیائی می بیند که سیاستمداران جامعه اش برای رسیدن به قدرت و حفظ آن از هر نوع تلاش کار می گیرد در مواردی هم دست به فریب، نیرنگ و حیله می زند و برای حکومت شونده گان نیز دروغ می گویند به همین خاطر از سیاست اینگونه تعریف کرده است. ماکیاولی دو اثر مشهور دارد به نامهای شهریار و گفتارها. او در رساله‏ی گفتارهای خود به دمکراسی تکیه می کند و آنرا یکی از نیازمندیهای حیاتی جامعه ی انسانی می پندارد.

3-      پل ژانت، محقق و متفکر فرانسوی می گوید علم سیاست آن بخشی از علوم اجتماعی است که درباره بنیادهای دولت و اصول حکومت بحث می کند. بر بنیاد باورهای این متفکر فرانسوی، علم سیاست با حکومت مرتبط است و سر و کار سیاست با حکومت می باشد.

4-      سجویک، یکی دیگر از دانشمندان علوم سیاسی، بر این باور است که علم سیاست، جامعه های دارای حکومت را بررسی می کند. با اینهمه این نکته را فراموش نکنیم و به یاد داشته باشیم که عنصر تعیین و اجرای سیاست، قدرت است و شناخت آن وظیفه ی اصلی و اولیه علم سیاست می باشد. قدرت هسته و مرکز ثقل سیاست را تشکیل می دهد و همه ی کشاکش ها در زندگی سیاسی برای رسیدن به قدرت سیاسی است.

تعریف سیاست

همانطوری که از علم سیاست، تعاریف گونه گون ارائه شده است از سیاست نیز تعاریف زیاد شده که به چند تا آن به عنوان نمونه اشاره می شود:

1-      نولی، یکی از دانشمندان سیاسی می گوید: سیاست هنر استفاده از امکانات است. اغلب برای فعالان سیاسی ممکن نیست که به همه اهداف خود برسند بنا بر این باید بلند پروازی ها را با قدرت خود متناسب کنند. هیچ کس بیش از قدرت و یا امکانات خود نمی توانند در سیاست اعمال نفوذ کنند و تاثیر گذارد.

2-      کایتانوموسکا، اظهار می دارد که سیاست حکومت کردن بر انسانها است.

3-      تعریفی دیگری که از سیاست ارائه شده و مهمترین تعریف سیاست در میان متفکران غربی دانسته شده اینست که سیاست مبارزه برای قدرت است. سیاست یعنی مبارزه برای رسیدن به قدرت و اعمال آن در جامعه.

4-      هارولد لاسکی، می گوید سیاست یعنی دانستن اینکه چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع می برد، چگونه می برد، و کجا می برد؟

5-      دیوید استون، سیاست را عبارت از توزیع و تخصیص اقتدارگرایانه ارزشها در جامعه می داند.

با اینهمه اگر بخواهیم تعریف به نسبت فراگیر از سیاست به دست دهیم و یا در اختیار داشته باشیم، می توانیم سیاست را چنین تعریف کنیم: سیاست رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد، گروه ها، احزاب، و کارهای حکومتی در داخل یک کشور و روابط میان یک دولت با دولت های دیگر در عرصه ی جهانی است.

در این تعریف به مساله کاربرد قدرت نیز توجه شده است. سیاست چه برخاسته از تضاد باشد یا همآهنگی، بهر حال برآمده از قدرت است. با این تفاوت که در تضاد، سیاست برخاسته از یک قدرت غیر صلح آمیز است و در همآهنگی برخاسته از یک قدرت صلح آمیز. فراموش نکنیم که به برنامه ها، روش ها و پلان های که احزاب، گروه ها و نهادهای سیاسی روی دست می گیرد، نیز سیاست گفته می شود.

موضوع سیاست

سیاست از قدرت، دولت، کارکردهای دولت و فعالیت های نهادهای سیاسی در جوامع انسانی بحث می کند. هر چند سیاست با جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد، اخلاق، روانشناسی، حقوق عمومی، مردم شناسی، آمار و جغرافی نیز سر و کار دارد اما موضوع اصلی علم سیاست را همان قدرت، دولت و ساختار دولت تشکیل می دهد. کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، حفظ قدرت دولت، اعمال قدرت دولت و جلوگیری از نفوذ مخالفان در قدرت دولت موضوع سیاست را تشکیل می دهد.

عناصر سیاست

سیاست دارای چهار عنصر می باشد که به آن اشاره می شود:

1-      سیاست پویا و متحرک است. لازمه ی سیاست، تلاش، تعمق و تدبیر است. هر کس که وارد رفتارهای سیاسی و فعالیت های سیاسی می شود باید از خود تحرک داشته باشد. تشکیل اجتماعات و گردهمایی ها، ایجاد حرکت در گروهی از مردم و سخنرانی ها برای گسترش آگاهی مردم از رویدادهای جاری کشور از نمونه های تحرک است که در هر فرد سیاسی به مشاهده می رسد و کسی که این تحرکات در او وجود نداشته باشد از سیاست به دور است.

2-      عنصر دوم سیاست، اجتماع است. سیاست در جامعه تحقق می یابد. بدون اجتماع سیاست و فعالیت های سیاسی معنی و مفهوم ندارد. در اجتماع است که موضوع سیاست مطرح و عملی می گردد. پدیده های اجتماعی اصولا در جامعه ها شکل می گیرد. بنا بر این اجتماع بستر فعالیت های سیاسی است.

3-      احراز حاکمیت، عنصر سوم سیاست را تشکیل می دهد. هدف سیاست اینست که قدرت سیاسی را به دست آورد و حاکمیت در جامعه را عهده دار گردد.

4-      بهره گیری از قدرت، چهارمین عنصر سیاست را شکل می دهد. هر گاه سیاستمدار به قدرت رسید باید از آن به گونه ی مطلوب استفاده کند. علم رسیدن به قدرت، بهره گیری از قدرت، حفظ قدرت، اعمال قدرت و جلوگیری از نفوذ دیگران در قدرت از کارهای اصلی یک سیاستمدار ماهر و تجربه کار است.

سیاست علم است یا هنر؟

برای اینکه بدانیم سیاست علم است یا هنر، نیاز است که این موضوع را کمی گسترده مطرح کنیم. در نخست از علم یک تعریف ارائه می دهیم که علم چیست؟ علم عبارت از تبیین علت و معلول است. به عبارت دیگر علم مجموعه ی از آگاهی، فهم و دانشی است که روابط میان علت و معلول را بیان می کند. در اینجا برای روشن شدن بحث به چهار علت اشاره می کنیم. علت خطی و دوری 2- علت عینی و ذهنی 3- علت دور و نزدیک 4- علت لازم و کافی.

علت خطی آن است که یکبار اتفاق افتاده و دیگر به وقوع نمی پیوندد. اما علت دوری آن است که ممکن است چندین بار اتفاق بیفتد. بحث ادامه دارد.

اساسات اسلام

اساسات اسلام

دین اسلام مجموعه ی از معارف، احکام، عقاید، اخلاق و مجموع از آنچیزی است که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم از جانب خداوند به منظور هدایت و رهنمائی انسان ها آورده است. اسلام هم برای فرد و هم برای اجتماع اصالت و احترام قائل است. اسلام به ماده و معنی هر دو اهمیت داده است. از نظر اسلام فرمانروائی مطلق از آن خداست و حق فرمانروائی در انحصار قدرت بی نهایت او است. در اسلام حق قانونگذاری از آن اسلام است و هیچ کس حتا پیامبر گرامی اسلام حق تغییر و تبدیل قوانین اللهی را ندارد. اسلام در تشکیل سازمانهای اجتماعی بر سه اصل تکیه کرده است: معرفت الله، قوانین و اجتماع.

اسلام دارای دو رکن است: اعتقاد به موجودیت ذات اقدس اللهی و یگانی او. دیگری قوانین و برنامه های عملی جهت چگونه زیستن انسان.

ضرورت به شریعت

ممکن است این پرسش مطرح گردد که با وجود آن انسانها می توانند برای تنظیم روابط اجتماعی خود قوانین اجتماعی را وضع کند و از آن پیروی نماید. با این حساب چه نیازی به شریعت پیدا می شود؟ باید گفت درست است که انسان توانائی وضع قوانین را دارد اما باز هم نیاز به شریعت دیده می شود زیرا شریعت ظاهر و باطن انسان را درک کرده و آنرا پاک می سازد. شریعت جنبه ی روحانی انسان را بر جنبه ی ظاهری و شهوانی ترجیح می دهد. شریعت علاوه بر آنکه نظم اجتماع را تامین می کند، مردم را به اعمال نیک و پرهیز از کارهای بد دعوت می کند. در حقیقت هدف شریعت دو چیز است: یکی تنظیم امور اجتماع و دیگری تامین سعادت و خوشبختی انسان در دنیا و آخرت.

معنای شریعت

شریعت در لغت به دومعنی استعمال شده، یکی به معنی جائی اطلاق می شود که مردم از آن محل آب می گیرند. دومی هم به معنی راه راست و درست آمده است. اما در اصطلاح علم فقه، شریعت عبارت از مجموع احکام خداوندی است که از جانب خداوند توسط پیامبر گرامی اسلام به منظور هدایت انسان ها آمده است.

دین

معانی لغوی دین عبارتند از: حساب، ملت، مذهب، حکم، قضا، اخلاق، سیرت، تقوا، طاعت، جزا، مکافات، پرستش، رسم و رواج. اما در اصطلاح تعاریف گوناگون از دین ارائه شده که ذیلا بیان می شود: دین عبارت است از قوه ی باطنی که انسان را به راه راست هدایت می کند و از بدی حفاظت می نماید. برخی ها گفته اند که دین مجموعه ی از احادیث و اخبار و قوانین می باشند. تعدادی دیگری هم گفته اند که دین عبارت از عبادات است، گروهی هم دین را مجموعه ی از اعتقادات دانسته اند و شماری از عالمان اسلامی گفته اند دین مجموعه ی از اقرار به زبان، تصدیق به قلب و عمل به جوارح می باشد. واژه دین گاهی متصف به صفت حق می شود و گاهی متصف به صفت باطل. بنا بر این دین حق داریم و دین باطل.

دین و شریعت

برخی از دانشمندان غیر اسلامی میان دین و شریعت تفاوت قائل شده و گفته اند که دین یعنی مجموعه از اعتقاد به خداوند و آنچه که عبادت کرده می شود، اما شریعت مربوط به احکام قضائی و سیاسی می شود. اما از نظر اسلام شریعت جزء دین است و این هر دو از هم منفک شده نمی تواند. هر دو از منبع ذات اقدس اللهی سرچشمه گرفته و منشاء هر دو وحی می باشد.

تفاوت میان دین و شریعت

دین شامل مسائل اعتقادی می شود که در هیچ زمان و مکان قابل تغییر و تبدیل نیست و از ثبات و دوام برخوردار می باشد اما شریعت مربوط به احکام می شود که نسبت به مقتضیات شرائط تفاوت می کند و قابل تغییر و تبدیل است.

اهداف دین

دین عمدتا سه هدف دارد که هر یک از این اهداف مربوط به عقل، روح و جسم می شود. به عبارت دیگر دین می خواهد که عقل، روح و جسم انسان را متکامل گرداند و این سه به کمال خلقت خود برسند. سه هدف بزرگ دین عبارتند از:

اول: تصحیح عقیده، دین می خواهد عقیده و باور انسان مبتنی بر عقل و منطق استوار و از خرافات و اوهام بدور باشد. تصحیح عقیده به معنی کامل ساختن عقل انسان است. زیرا انسان به واسطه ی عقل خود نسبت به یک چیز باور و اعتقاد پیدا می کند.

دوم: تهذیب اخلاق: دین می خواهد که انسان ها با داشتن اخلاق نیکو روح خود را تجلی دهد و از آلودگی ها پاک نگهدارد. داشتن اخلاق پسندیده در حقیقت سبب کامل شدن روح انسان می گردد و روح انسان به واسطه ی اخلاق حمیده است که به منزلت می رسد و کمال می یابد.

سوم: تحسین اعمال: بالاخره هدف سومی دین هم اینست که انسان ها با انجام دادن کارهای شایسته جسم خود را به کمال برساند و از نقص و کمبودی حفاظت کند. کارهای نیک و درست سبب صحت جسم انسان شده و از بیماری و فرسوده گی حفاظت می کند. بر عکس وقتی انسان کارهای بد انجام می دهد، جسم او نیز از گزند این اعمال محفوظ نبوده و آسیب می بیند.

تعریف حق

حق درلغت به معنای مطابقت داشتن و موافقت داشتن است. در بیشتر معانی حق، همین مطابقت داشتن و موافقت داشتن مراعات شده است. حق به معانی ذیل هم استفاده شده است:

1-    حق به معنای خالق و آفریننده آمده است: فذالکم الله ربکم الحق. یونس 32 در این آیه حق به معنی آفریننده می باشد.

2-    حق به معنای مخلوق و آفریده شده نیز استعمال شده است: ما خلق الله ذالک الا بالحق. یونس 5 در اینجا منظور از حق، مخلوقات و آفریده شده گان هستند.

3-    حق به معنی اعتقاد مطابق به واقع: فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه الحق. بقره 123

4-    حق به معنی گفتار و کردار مطابق به واقع: لقد حق القول علی اکثرهم فهم لا یومنون. یاسین 5

5-    حق به معنی حصه و مال معین: و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم. سوره معارج 24

6-    حق به معنی عدل ضد ظلم: و الله یقضی باالحق. مومنون 20

حق در اصطلاح

فقهاء اسلام تعاریف گوناگون از حق ارائه داشته اند که معروفترین آن تعاریف قرار ذیل است:

برخی ها گفته اند که حق هو الحکم ثابت شرعاً یعنی حق حکم شرعی ثابت است. این تعریف جامع نمی باشد زیرا تنها شامل حقوق دینی می شود و حقوق غیر دینی در این تعریف شامل نیست. این تعریف تنها شامل احکام تشریعی می باشد و بس.

شماری از فقهاء می گویند حق هو مستحقه یعنی حق یک نوع استحقاق است. حق چیزی است که انسان مستحق آن می باشد. بر مبنای این تعریف، شناخت حق متوقف بر شناخت استحقاق است و از طرفی هم شناخت استحقاق منوط به شناخت حق می باشد و این یک دور باطل است و تعریف که مشتمل بر دور باطل باشد تعریف جامع نیست و دارای نقیصه ی کلان می باشد.

تعدادی هم گفته اند حق هو اختصاص یقرر به الشرع سلطه او تکلیفاً یعنی حق عبارت است از یک نوع رابطه اختصاصی که صاحب شریعت به واسطه آن صلاحیت و یا مکلفیت را برای انسان تفویض می کند. این تعریف شامل تمام حقوق اعم از حقوق دینی مانند عبادات، حقوق مدنی مانند حق حیات، مسکن، ازدواج، آموزش و پرورش، حقوق اخلاقی مانند اطاعت از پدر و مادر، حقوق عامه مانند حق دولت بر ملت و بر عکس، حقوق مالی مانند حق نفقه و حقوق غیر مالی مانند حق حضانت از کودک، حق ولایت بر نفس را احتوا می کند.

همچنان این تعریف ماهیت حق را نیز بیان داشته که مصدر و منشا حق ذات اقدس اللهی است. حق از نظر اسلام یک موهبه اللهی است که خداوند برای بشر اعطا کرده است. این تعریف می رساند که حقوق عبارت از یک رشته امتیازات و توانائی های است که صاحب شریعت آنها را جهت تنظیم روابط اجتماعی، حفظ نظم و تامین عدالت در اجتماع برای هر کس در برابر دیگران به رسمت شناخته است. این توانائی ها و امتیازات را به نام حق یاد می کنند که جمع آن حقوق است.

ارکان حق

حق دارای دو رکن است که عبارتند از مالک و صاحب حق و رکن دومی هم محل حق می باشد. اگر حق دینی باشد مالک آن خداست اما اگر حق غیر دینی باشد مالک آن شخص می باشد که شخص نیز بر دو نوع است: حقیقی و طبیعی دیگری حقوقی و اعتباری مانند موسسات و شرکت ها. حیات نیز بر دو نوع است حیات حقیقی و طبیعی مثل اینکه کودک زنده به دنیا می آید. حیات حکمی که کودک سقط می شود. مرگ نیز یا حقیقی است یا حکمی. مرگ حقیقی آنست که شخص در قید حیات است و فوت می شود. مرگ حکمی آن است که شخص مفقود الاثر است از مرگ و حیات او معلومات در دست نیست.

تقسیمات حق

حق به اعتبار صاحب خود به سه نوع تقسیم می شود. حق الله، حق العبد و حق مشترک. حق الله یا حق جامعه آنست که برای سه منظور می باشد. تقرب یا نزدیک شدن به خداوند، زنده نگهداشتن شعائر دین و حفظ مصالح و منافع عامه. آنجا که منظور از حق الله، تقرب به خداوند می باشد مانند تمام عبادات، جائیکه مراد از حق الله زنده نگهداشتن شعائر دین است مانند تطبیق کردن حدود و تعزیرات و آنجا که مصالح عامه مطرح است مانند نگهداری تاسیسات عام المنفعه.

احکام حق الله

حق الله دارای چهار حکم می باشد. اول اینکه قابل اسقاط نیست. حق الله با عفو، صلح و تنازل قابل اسقاط نمی باشد. دوم اینکه حق الله به میراث برده نمی شود. قابل توارث نیست. سوم اینکه حق الله قابل تغییر و تبدیل نمی باشد و چهارم هم اینکه جزاء حق الله قابل تداخل است. یعنی در حق الله چند جزا جمع می شود و در یک جزا قرار می گیرد.

حق العبد

حق العبد آنست که قانونگذار آنرا برای فرد خاص وضع می کند تا آن فرد در روشنائی آن بتواند به منافع مورد نظر خود برسد. هدف از حق العبد حمایت و پشتیبانی از مصلحت شخص می باشد خواه این حقوق عمومی باشد مانند حفظ و نگهداری اولاد، تامین امنیت، دفع تجاوز؛ استفاده از تاسیسات عام المنفعه. یا این حقوق خصوصی باشد مانند مراعات حق مالکیت مالک در ملک شخصی، حق بایع در ثمن یا حق مشتری در مبیعه.

احکام حق العبد

حق العبد نیز همانند حق الله چهار حکم دارد: قابل اسقاط است. قابل توارث می باشد. تغییر و تبدیل را می پذیرد اما جزاء حق العبد قابل تداخل نیست.

تقسیمات حق العبد

حق العبد به اعتبار مالک آن به دو قسم تقسیم می شود یا قابل اسقاط است یا نیست. هر چند اصل در حق العبد اینست که قابل اسقاط می باشد. آنجا که حق العبد قابل اسقاط است مانند حق خیار، حق قصاص، حق شفعت. اما در مواردی که حقوق تا هنوز برای شخص ثابت نشده، قابل اسقاط نیست مانند اسقاط مشتری حق خود را در خیار رویت قبل از رویت مبیعه. یا اسقاط وارث حق خود را در اعتراض علیه وصیت موصی در حالیکه شخص وصیت کننده در قید حیات است. و اسقاط شفیع حق خود را در شفعت قبل از فروش مشفوع فیه.

حق العبد به اعتبار اینکه به ارث برده می شود یا نه باز بر دو قسم تقسیم می شود اول اینکه قابل توارث است مانند توقیف مرهونه جهت بدست آوردن دین. مانند حق عبور و مرور، حق آبیاری. دوم اینکه قابل توارث نیستند مانند حق خیار شرط، حق خیار رویت، حق غانم در غنیمت.

محل حق

حق به اعتبار محل بر چند قسم تقسیم می شود: حق مالی، غیر مالی، عینی، شخصی؛ مجرد و غیر مجرد.

حق مالی عبارت از آنست که حق به اموال و منافع محض تعلق می گیرد. مانند حق بایع در ثمن، حق مشتری در مبیعه، حق مستاجر در مسکن.

حق غیر مالی آنست که حق به چیزی تعلق می گیرد که آن شی مال نمی باشد. مانند حق قصاص، حق آزادی، حق حضانت، حق حیات، حق ولایت بر نفس.

حق شخصی عبارت است از حقی که شخص معین در موضوع معین داشته باشد مانند حق مالکیت بر مال معین.

حق عینی عبارت از استعمال مالی است که متعلق آن عین خارجی می باشد. مانند مالکیت عین منفعت برای مستاجر، مالکیت حقوق ارتفاق، حق مجری حق عبور و مرور.

عین عبارت از اشیاء مستقل مادی است. مانند گوسفند. اما پشم آن به دلیل آنکه استقلالیت ندارد داخل در منفعت است و عین گفته نمی شود. سنگ معدن تا خارج نگردد عین اطلاق نمی شود.

منفعت عبارت از نفع عین است. خواه مادی باشد مانند شیر مواشی یا غیر مادی مانند بهره برداری از عین مستاجر.

انتفاع عبارت است از نوع منفعت غیر مادی. با این تفاوت که در مورد منفعت تملیک صورت می گیرد اما در انتفاع تملیک صورت نمی گیرد. در منفعت تملیک صورت می گیرد مانند منافع عین مستاجر و در انتفاع تملیک صورت نمی گیرد مانند دعوت میزبان به میهمانی.

  حق معنوی عبارت از حق است که نه به عین و نه به ذمه تعلق داشته بلکه یک نوع امتیازی است که وجود مادی ندارد. مانند حق اختراع، حق کشف، ابتکار، مولف و کار فکری.

فرق بین حق عینی و شخصی

میان حق عینی و شخصی دو تفاوت وجود دارد: یکی اینکه حق عینی در صورت که محل آن ساقط شود، امتیاز آن نیز از بین می رود و ساقط می شود. مانند اینکه اگر مبیع در دست بائع پیش از آنکه مشتری آن را قبض کرده باشد از بین برود، عقد باطل شناخته می شود و ذمه ی بر مشتری وجود ندارد. اما در حق شخصی اینگونه نیست. در حق شخصی اگر محل حق ساقط شود، امتیاز ثابت بوده و از بین نمی رود مانند اینکه اگر دارائی مدیون از بین برود باز دین بر عهده ی او باقی بوده و از بین نمی رود. تفاوت دوم اینکه در حق عینی مالک می تواند که حق خود را در هر محلی و مکانی در هر زمانی به دست هر کس بیبیند از رهگذر دعاوی حقوقی مطالبه ی حق خود را نماید. مثلا اگر حق شخصی غصب شده یا دزدیده شده باشد. متضرر حق خود را در نزد هر کسی بیابد در هر زمان و مکان که باشد می تواند از طریق دعاوی حقوقی مطالبه کند. اما حق شخصی چنین نیست.

حق مجرد، عبارت از حقی است که بعد از انعطاف و تنزل اثری از خود بجا نمی گذارد خواه از طریق صلح باشد یا ابراء. مثلا اگر دائن دین خود را به مدیون وا گذارد خواه از طریق صلح یا ابراء. ذمت مدیون بر همان حالتی است که قبل از تنزل وجود داشت.

حق غیر مجرد آنست که بعد از انعطاف و تنزل اثری از خود بجا می گذارد مثلا وقتی قاتل در اثر عمل قتل مباح الدم می گردد. وارث مقتول از قصاص انصراف می کند. در اینجا این انعطاف اثری از خود باقی می گذارد و قاتل که مباح الدم بود معصوم الدم می شود. یا نکاح، چنانچه زن تا زمانی که در قید نکاح است شوهرش می تواند از او لذت ببرد و حق استمتاع از او را دارد اما اگر طلاق صورت گیرد باز اثری از خود بجا می گذارد که دیگر مرد نمی تواند از او استمتاع کند و او می تواند با هر مردی که بخواهد ازدواج کند.

تعریف ملکیت

ملکیت عبارت از رابطه و علاقه ی است میان انسان و اشیاء مادی به نحوی که شرع این رابطه را قبول کرده و آن به انسان اختصاص پیدا کرده و انسان می تواند در صورت عدم مانع در آن تصرف کند.

ملک عبارت از هر چیزی است که انسان آنرا مالک شده باشد خواه آن عین باشد یا منفعت.

نزد اهل شرع ملک عبارت از احسان خداوندی که به منظور تنظیم روابط اجتماعی و مصلحت اجتماع به انسان ودیعت گذاشته است. یا ملکیت حالت اختصاصی انسان به اشیاء است که در صورت عدم موانع می تواند بر آن تصرف کند.

تقسیم اموال از نظر تملک

اموال از نظر اینکه تحت ملکیت انسان قرار می گیرد به سه نوع تقسیم می شود: اول اموالیکه تحت ملکیت شخص خاص قرار نمی گیرد و نمی شود شخصی را به عنوان مالک خاص آن قرار داد. مانند تاسیسات عام المنفعه از قبیل سرک، پل، پارک، و امثال آن. دوم اموالیکه بدون مجوز شرعی و قانونی هیچکس صلاحیت مالکیت آنرا ندارد و مالکیت شخص ثابت شده نمی تواند مانند اموال وقف شده، بیت المال. سوم اموال که صلاحیت تملیک و تملک را دارد.

مالکیت تام و ناقص

مالکیت بر دو نوع می باشد مالکیت تام و مالکیت ناقص. مالکیت تام آن است که انسان مالک اصل شئی عین و نفع هر دو باشد قسمی که تمام حقوق شرعی آن برای مالک ثابت شده بتواند.

مالکیت ناقص آن است که مالک نفع عین باشد. مانند ملکیت مستاجر از خانه.

مالکیت تام دارای سه ویژگی می باشد یکی اینکه محدود به زمان و مکان نیست. دوم اینکه اسقاط را قبول نمی کند و در نهایت اینکه قابل انتقال است یا از طریق عقد مانند بیع یا از رهگذر شرع مانند هبه، وصیت، و غیره.

حق ارتفاق

ارتفاق در لغت به معنی بهره برداری آمده است اما در اصطلاح فقهاء ارتفاق عبارت از حقی است که بالای زمین از طریق عقار شخص دیگر به وجود می آید. حق ارتفاق عبارتند از حق شفعه، حق عبور و مرور، حق جوار و حق شرب.

 

تاكيد جامعه مدني بر نقش زنان در ايجاد صلح و ثبات در كشور

رئيس اجرائيوي شبكه جامعه مدني و حقوق بشر مي گويد در حكومت، افرادي وجود دارند كه اراده ي بر توانمند سازي نقش زنان در روند صلح و ساختار جامعه ندارد.

نعيم نظري، در حاشيه ي يك نشست زير نام تقويت نقش زنان در روند صلح، به خبرنگاران گفت هنوز هم در بخشهاي از كشور، گروه هاي مسلح غير قانوني وجود دارد كه حقوق زنان را پايمال مي كند.

اين نشست امروز پنج شنبه با اشتراك فعالين احزاب سياسي، نماينده گان نهادهاي جامعه مدني، اعضاي كميته هاي صلح ولايتي، شماري از عالمان دين، فعالان حقوق زن و فعالان صلح اشتراك از 9 ولايت شمال و شمال شرق راه اندازي شده است.

نشست مذكوراز سوي جامعه مدني و حقوق بشر با كمك شوراي عالي صلح در يكي از هوتل هاي شهر مزار شريف راه اندازي شده بود.

اين نشست در حالي راه اندازي شده است كه نگراني ها از حضور كمرنگ زنان در روند صلح ابراز مي شود. اما پرسش اينجاست كه چرا حضور زنان در پروسه ي صلح كمرنگ مي باشد.

رئيس اجرائيوي شبكه جامعه مدني و حقوق بشر مي گويد: (( در حكومت افغانستان شايد چهره‏هاي وجود داشته باشد كه اراده خوب بر تقويت نقش زنان نداشته باشد. زنان محاكمه ي صحرائي مي شوند. گروپ هاي مسلح در برابر حقوق زنان كم توجهي مي كند.)) 

وي، با اشاره به اينكه هنوز هم زنان در بخشهايي از مناطق كشور، محاكمه ي صحرائي مي شود، از حكومت خواست كه جلو اين كار را بگيرد.

 از سويي ديگر، شماري از بانوان در شمال كشور، بر حضور پر رنگ زنان در پروسه ي صلح تاكيد ورزيده و خواهان شفافيت در روند صلح و گفتگو با مخالفان مسلح دولت شدند.

نادره گياه، رئيس امور زنان كندز، با بيان اين مطلب كه صلح يكي از نيازمنديهاي حياتي جامعه‏ است، مي گويد : (( در هر نوع مذاكره كه با مخالفان مسلح دولت صورت مي گيرد بايد به زنان نقش داده شود به خصوص زنان كه تحليل از اوضاع سياسي و اقتصادي وطن دارد.))

گلالي نور صافي، نماينده مردم بلخ در مجلس نماينده گان نيز با تاكيد بر شفافيت روند گفتگو با مخالفان مسلح دولت، مي گويد: (( متاسفانه بعضي از مشكلات وجود دارد، ما بايد بسيار حساس باشيم كه هيچ نوع معامله‏ي سياسي بالاي حقوق زنان صورت نگيرد.))

حميده، يكي ديگر از فعالين حقوق زن در شمال كشور مي گويد كه جنگ راه حل منازعات نيست، تنها صلح مي تواند كه سبب رفاه و آسايش مردم افغانستان شود و زنان بايد در اين راستا سهم فعال بگيرد.  

اين زنان  اميدوار هستند كه حكومت جلو محاكمه ي صحرائي زنان را نيز بگيرد و كساني را كه بر زنان اعمال خشونت مي كنند، مطابق به قانون مجازات كنند.  

اين خواست ها در حالي صورت مي گيرد كه قطعنامه 1325 شوراي امنيت سازمان ملل متحد، دولت ها را موظف مي سازد تا از نقش زنان در برنامه هاي صلح و تحكيم ثبات و امنيت در كشور استفاده كنند.

اين قطعنامه به عنوان يك سند معتبر بين المللي شناخته شده است.

 

نگاهي بر نشست توكيو

خواننده گان گرامي آنچه در ذيل مي خوانيد برگرفته شده از سايت فارسي بي بي سي است.

کنفرانس توکیو؛ تکرار گذشته یا رویکرد تازه

در یک دهه گذشته درباره هیچ کشوری به اندازه افغانستان، نشست های بین المللی برگزار نشده است. بیشتر از ده نشست در پایتخت‌‌های قدرت‌های جهانی و منطقه ای. توافق هایی که در این نشست‌ها حاصل شد در مجموع باعث شد تا ساختار سیاسی افغانستان از نو احیا شود، اقتصاد منجمد افغانستان به حرکت درآید، عرصه هایی مثل بهداشت و آموزش جانی تازه بگیرد و افغانستان گامهای ابتدایی را از کشوری جنگ‌زده و بحران زده به جلو بردارد.

کشورهای کمک کننده تا حالا در مجموع بیشتر از ۳۰ میلیارد دلار به افغانستان کمک کرده اند که آمریکا، اتحادیه اروپا و ژاپن سه کمک کننده اصلی بوده اند.

اندک زمانی بعد از حادثه یازدهم سپتامبر و سقوط طالبان در افغانستان،سلسله نشست‌های بین المللی در باره افغانستان با کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱ آغاز شد.

هتل مجلل "شتاین برگر" بر بالای تپه ای سر سبز با چشم اندازی به رود خانه معروف راین در حوالی شهر بن آلمان قرار دارد. چند سال پیش با یکی از کسانی که در کنفرانس بن شرکت داشت صحبت می کردم. می گفت "اگر حمل بر ساده دلی نشود، محال است که جمعی در فضایی به آن زیبایی، علیه منافع ملتی توطئه کنند".

آلمانی ها در افغانستان از خود خاطره بدی برجای نگذاشته اند. به همین دلیل شاید وقتی بعد از حملات یازدهم سپتامبر طرفهای درگیر به بن دعوت شدند، به آسانی پذیرفتند. توافقنامه‌ای که در این هتل امضا شد سرنوشت افغانستان را عوض کرد.

از دل نشست بن برنامه‌ای ابتدایی برای احیای ساختار سیاسی افغانستان و جمع آوری سلاح، نقشه راهی برای دولت سازی و الگویی برای ایجاد نظم در کشور در یک زمان بندی ده ساله بیرون آمد.

اولین تعهد کلان بین المللی، بازسازی

کنفرانس توکیو ده سال قبل

طبیعی بود که بعد از برداشته شدن اولین گامها برای معماری حاکمیت سیاسی افغانستان، بازسازی هم در اولویت قرار گیرد.

به همین دلیل چند ماه بعد از آغاز روند جدید در افغانستان، در اوایل سال ۲۰۰۲ در توکیو کنفرانسی با حضور ۶۱ کشور و ۲۱ سازمان بین المللی تشکیل شد. بالغ بر ۱۵ میلیارد دلار کمکهای خارجی در این کنفرانس تعهد شد. در این نشست ایران در کنار کشورهایی مثل آمریکا و عربستان سعودی متعهد شد تا ۵۶۰ میلیون دلار به افغانستان کمک کند.

این اولین تعهد کلان بین المللی برای حمایت مالی از کشوری بود که تا چند سال پیش از آن به حال خود رها شده بود.

اگرچه این کمکها، عظیم و سخاوتمندانه به نظر می آمد ولی مشکلات سیاسی و اجتماعی افغانستان و حجم ویرانیها در این کشور بیشتر از میزانی بود که پیش از آن برآورد شده بود. به همین دلیل نشستهای بین المللی برای کمک به افغانستان بازهم ادامه یافت.

کنفرانس، پشت کنفرانس

در سال ۲۰۰۴ در کنفرانس برلین آلمان ۲۳ کشور کمک کننده به افغانستان متعهد شدند تا در مدت سه سال بیشتر از هشت میلیارد دلار دیگر به افغانستان کمک کنند.

بعد از آن بازهم تعهدات جدیدی در نشستهای بعدی مطرح شد، یکبار دیگر در توکیوی ژاپن در سال ۲۰۰۶، در رم ایتالیا در سال ۲۰۰۷، در پاریس فرانسه در سال۲۰۰۸، در مسکو پایتخت روسیه در سال ۲۰۰۹ و در لاهه هلند در ۲۰۱۲ و نشستهایی دیگر در کابل، اسلام آباد، تهران و...

ولی این نشست‌ها و تعهدات نتایج دلخواه را به دنبال نیاورد. نبود زیربنا و ظرفیت لازم برای شکوفایی اقتصادی همراه با فساد گسترده اداری در دستگاههای دولتی باعث شد تا بخش بزرگی از کمک های بین المللی حیف و میل شود و یا به جیب شرکتهای بین المللی طرف قرارداد کشورهای کمک کننده برود. در کنار اینها طالبان هم با تغییر شگردهای پیشین با جسارت بیشتری از مخفیگاههای خود بیرون می آمدند و روز به روز بیشتر امنیت را با مشکل مواجه می کردند.

به همین دلیل آمریکا بر شمار نیروهای خود افزود و تلاش کرد تا حمایت های بیشتری را از دولت مرکزی افغانستان در سطحی بین المللی سازمان دهد.

مسیر خود اتکایی

جهت نشست های بعدی در افغانستان بعد از کنفرانسی که دو سال پیش در لندن برگزار شد تغییری اساسی کرد. در نشست لندن بیشتر از گذشته بر ظرفیتهای داخلی افغانستان تاکید شد و افغانستان پذیرفت که مسئولیتهای بیشتری در همه زمینه ها بر عهده بگیرد، از بازسازی گرفته تا کارآمد کردن نهادهای دولتی. موضوعی که در نهایت با طرح باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا هماهنگی داشت.

طرحی که بر اساس آن خروج نیروهای رزمی از افغانستان و واگذار کردن امور امنیتی و نظامی به خود افغانها در یک جدول زمانی چند ساله پیش‌بینی شده بود.

تعهدی پایدار برای دهه دوم

حالا توکیو یکبار دیگر میزبان یکی از بزرگترین کنفرانس ها برای افغانستان خواهد بود

در کنفرانس دوم بن که سال گذشته برگزار شد، تاکید اصلی بر این بود که خروج از افغانستان به معنای رها کردن این کشور به حال خود نیست و نمایندگان نزدیک به یکصد کشور و نهاد بین المللی با پذیرفتن تعهدی ده ساله بر ادامه حمایت از افغانستان تاکید کردند. آمریکا هم در نشست کشورهای عضو ناتو در شیکاگو اعلام کرد که بر اساس موافقتنامه ای با دولت افغانستان، تعهدی درازمدت را برای ادامه همکاری با نهادهای نظامی و امنیتی افغانستان پذیرفته است.

در آستانه نشست توکیو حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان می گوید که کشورش سالانه نزدیک به چهار میلیارد دلار کمکهای خارجی نیاز دارد تا بتواند روند جاری در افغانستان را به پایان برساند.

ولی قرار بر این است که در توکیو دستاوردهای افغانستان مورد بررسی قرار گیرد، بر مبارزه با فساد اداری که بعد از مشکلات امنیتی بزرگترین چالش پیش روی دولت افغانستان است تاکید شود و در نهایت بر اساس گزارشها برای آغاز دهه دوم کمکهای خارجی به افغانستان ۱۵ میلیارد دلار دیگر تعهد شود.

در ده سال اخیر حامیان بین المللی افغانستان ثابت کرده اند که تا حد زیادی به وعده های خود پایبندند ولی آیا دولت افغانستان می تواند به انتظاراتی که سالهاست از طرف کشورهای کمک کننده مطرح است، پاسخ بدهد؟

تادامیچی یاماموتو، نماینده ویژه دولت ژاپن در امور افغانستان می گوید که علاوه بر آنچه قبلا مطرح بوده، برگزاری آزاد و عادلانه انتخابات ریاست جمهوری تا کمتر از دو سال دیگر، بهبود وضعیت حقوق بشر و ریشه کن کردن فساد از خواسته های اصلی کشورهای کمک کننده در کنفرانس توکیو است.

چالش های انتخابات در افغانستان

در افغانستان، انتخابات ریاست جمهوری و شورای ولایتی در 20 اگست 2009 و شورای ملی و ولسوالی ها  در 2010 دایر می گردد. اگر قرار است نتایج وسیعاً قابل قبول و معتبری را به همراه داشته باشد،  این انتخابات با چالش سهمگین رو برو می باشد. در پروسه انتخابات، ضعف نهاد های دولتی، اوضاع  رو به وخامت امنیتی و فضای از هم پاشیده سیاسی،  برجسته گردیده است. احتمال دارد، این مشکل،  تأثیر شگرفی بالای این روند برجا بگذارد. بعد از انتخابات گذشته، حکومت افغانستان و جامعه بین المللی به ایجاد یک چهارچوبه  قوی انتخاباتی و پیشبرد دموکراتیزاسیون  در سطوح مختلف، موفق نگردیده اند. این امر تدویر یک انتخابات واقعاً با محتوا را بیش از پیش دشوار ساخته است. این بدین معنا است که انتخابات یگبار دیگر بعنوان یک حادثه مجزا نه بخشی از یک پروسه کلان دولت سازی، بر گزار خواهد شد.

سازمان ملل و حکومت افغانستان اولین دور انتخابات بعد از طالبان در سال های 2004 و 2005 را، بصورت مشترک دایر نموده اند. این بار، کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان رهبری برگزاری انتخابات را برعهده دارد و سازمان ملل نقش صرفاً حمایتی را بازی می نماید. آمادگی های انتخاباتی مجموعه از مشکلات به هم پیوسته را پیش رو دارند:

  • تخنیکی: پویایی انتخابات گذشته در سا لهای 2006 و 2007 از دست رفت. حکومت افغانستان، سازمان ملل و کمک کنندگان، در دوره میان دو انتخابات، موفق به ارتقای ظرفیت کمیسیون مستقل انتخابات و تهیه منابع لازم برای آن نگردیده اند. همچنین آنها به تقویه چهارچوب حقوقی- قانونی انتخابات از طریق تغییر نظام نامناسب رأی واحد غیر قابل انتقال و ایجاد لیست پایدار رای دهندگان، کامیاب نگر دیده اند. علاوه بر این، شکست و تعلل در پروسه ی کلان اصلاح  نهاد ها از قبیل تطبیق برنامه خلع سلاح، اصلاحات پولیس و قضا،  سبب گر دیده است تا نارضایتی عامه گسترش یابد و مؤثریت اجندای دولت سازی و مشارکت بالقوه در انتخابات کاهش یابد.
  • سیاسی: انتخابات ریاست جمهوری یک نظام سیاسی شدیداً متمرکز و مبتنی برحمایت از افراد را نشان می دهد که ریاست دولت در آن از قدرت زیادی بر خور دار می باشد و در چنین نظامی، شخصیت ها مهم تر جلوه می کنند تا برنامه ها و پالیسی ها. روابط ضعیف میان بخش های دولت باعث گر دیده است که قوه مقننه جدید یا نادیده گرفته شود و یا مغلوب گردد و مؤثریت آن در فقدان نقش رسمی برای احزاب سیاسی، تاحدی زیادی کاهش یابد. آنجاییکه مناقشه وجود دارد، نبود یک داور که در چهار چوب قانون اساسی تعریف شده باشد، این معنا را می رساند که حتا یک امر ساده و تخنیکی می تواند به یک منازعه شدیداً تند سیاسی تبدیل گردد.
  • امنیتی: شورش که مرکز آن در جنوب و شرق قرار دارد، توانایی مردم را جهت اعمال حقوق سیاسی شان در منا طق ذکر شده متأثر ساخته می تواند. همچنین، این مهم می تواند نظارت از پروسه را دشوار بسازد و بدین طریق زمینه برای  تقلب افزایش یابد. چون خشونت ها در مناطقی تمرکز یافته اند که در آن یک گروه قومی یعنی عمدتاً پشتون ها بسر می برند،  این مسئله می تواند برای مشروعیت عمومی این روند پیامد مهمی به همراه داشته باشد. شکست در اجرای برنامه خلع سلاح در اثر نبود اراده سیاسی، هم می تواند فرصت ها برای تهدید و ارعاب را در سراسر کشور افزایش دهد. پولیس ناتوان و فاقد کیفیت هم می تواند تأمین امینت برای پروسه انتخابات را با چالش رو برو بسازند.

با این همه، بر گزار نمودن انتخابات "حد اقل گزینه ی بد" می باشد. چهل و یک کاندید در انتخابات ریاست جمهوری با هم به رقابت می پر دازند.  وزیر خارجه اسبق و شخصیت ممتاز اتحاد شمال عبدالله عبدالله و مقام سابق بانک جهانی و وزیر مالیه پیشین اشرف غنی احمدزی بر جسته ترین افرادی هستند که حامد کرزی را به چالش خواهند گرفت. تعداد زیاد نامزدان برای شورا های ولایتی -  در حدود 3300 تن که ده فیصد آن را زنان تشکیل می دهد – علاقه مندی دوامداری را به پروسه انتخابات تأیید می نمایند. آنچه هم اکنون به عنوان یک چالش مطرح است، اطمینان از بر گزاری انتخابات مشروع  و دارای نتایج وسیعاً قابل پذیرش است که به ثبات این کشور کمک نماید.

مشارکت احتمالاً نا برابر خواهد بود. بویژه، کا هش در شمار کاندیدان در مناطق جنوب که شورش در آن وجود دارد، دیده می شود. این امر تأثیرات خشونت را نشان می دهد. در چنین شرایطی ، از یک جانب نباید برای مردم توقعات زیادی خلق گردد و از جانب دیگر، اگر قرار است اعتماد و باوری نسبت به نتایج این انتخابات وجود داشته باشد، به این موضوع با سادگی هم نباید نگریسته شود. با آنکه پروسه تجدید ثبت نام، به این روند تحرک و پویایی بخشیده است اما به رفع نواقص اساسی در این پروسه پرداخته نشده است. چنین نواقصی می تواند زمینه را برای جعل و تقلب فراهم بسازد و جامعه جهانی هم در این مورد تابحال چیزی نگفته است. در تناسب با سال 2005، حالا، برای کنترل بازیگران قدرتمندی که قواعد را زیر پا می گذارند، ضرورت به اراده سیاسی خیلی ها استوارتری وجود دارد. در نهایت،  آنچه در سنجش موفقیت انتخابات اهمیت دارد، قضاوت عامه مردم افغانستان است.

درطول زمان محدودی که پیش از دایر نمودن انتخابات 2009 وجود دارد، بیشتر به تقویه  برنامه های امنیتی، بی طرفی، سلامت و مسلکی ساختن کارمندان انتخابات که خط مقدم در برابر جعل و تقلب پنداشته می شود، توجه داده شود. با عبرت از گذشته، باید به تقویه پروسه انتخابات 2010 پرداخته شود. فراهم ساختن میزان مصارف کنونی برای انتخابات در آینده عملی نیست. این مهم، شکست در تأسیس نهادهای افغانی و تدوین یک جدول زمانی واقعبینانه  انتخاباتی بعد از سال 2005 را، بر جسته می سازد. در دوره پس از انتخابات، باید یک بر نامه رده بندی شده در دستور کار قرار گیرد که تعلیم و تربیه، نظارت و بودجه لازم  برای حفظ هزاران تن پولیس تازه استخدام شده را در بر گیرد که برای تأمین امنیت مراکز رای دهی تنظیم شده اند.

در مجموع، برای رسیدن به یک اجماع نظر جهت هر چه بیشتر کار آمد کردن و نمایندگی ساختن نظام سیاسی افغانستان، ضرورت به توجه ی بیشتر وجود دارد. بدین طریق، به اتکای زیاد بالای قوه اجرائیه ی عمدتاً غیر پاسخگو که رشد بیش از حد فرهنگ بی باز خواستی را تشویق نموده است، نقطه پایان گذاشته خواهد شد. عدم توسعه نهادها به بی ثباتی شدت بخشیده است و نبود خدمات عامه را بر جسته تر ساخته است. حتا در چهارچوب قانون اساسی فعلی، برای ایجاد موازنه قوا میان شاخه های  حکومت، میان حکومت مر کزی و حکومت های محلی و همچنین شناسایی اینکه  صلاحیت داوری نهایی بر عهده کدام ارگان می باشد، ضرورت به توافق نظر وسیعی وجود دارد. نقش مناسب برای احزاب سیاسی مد نظر گرفته شود. درونی ساختن نورم ها و تقویه نهادهای دموکراتیک می تواند به نمایندگی ساختن، پایدار نمودن و در نهایت به باثبات ساختن هر چه بیشتر دولت افغانستان کمک خواهد نمود.

به كميسيون مستقل انتخابات

1.   سالمیت و اعتبار این پروسه از طرق ذیل تأمین گردد:

 الف) كارمندان برای روز انتخابات به ویژه در مورد طرزالعمل جدید شمارش آرا بصورت همه جانبه آموزش بی بینند؛

 ب) هنگام انتقال نتایج، کنترول چند لایه ی صورت گیرد: به ناظرین اجازه داده شود تا صندوق های آرا و فورمه ها را حین انتقال همراهی نمایند؛

 ج)  برای جلوگیری از تقلب، تفتیش بیشتر بصورت آنی از آن غرفه های رای دهی صورت گیرد که در حوزه های مربوطه ی آن اشتراک بیشتر زنان گزارش داده شده است. همچنین حین بازگشت آرا از مناطق نا امن که در آن امکان نظارت به دلایل امنیتی وجود نداشته است، تفحص و تفتیش صورت گیرد؛

د) از گزارش مالی مبارزات انتخاباتی کاندیدان ریاست جمهوری و همچنین بصورت موردی از کاندیدان شورای ولایتی که در لیست ابتدایی کاندیدان موفق قرار دارند، تفتیش صورت گیرد؛

ه) از تمام کاندیدان انتخابات 2010 تقاضا شود تا گزارش پرداخت مالیات خویش را ارائه نمایند؛

 2.  از طرق ذیل با اتهمات ناشی از نقض اصل بی طرفی مبارزه شود:

 الف) رئیس و کارمندان کمیسیون مستقل انتخابات به جز در موارد تخنیکی از ارائه بیانیه های همگانی خود داری نمایند؛

 ب) در صورتیکه کارمندان کمیسیون تخلف نمایند و یا اصل بی طرفی را نقض کنند، اقدام قاطع و بموقع صورت گیرد.

 3. از گرفتن آمادگی برای انتخابات 2010 اطمنان داده شود و به مردم از طریق تدویر کار گاه های همگانی با همکاری سازمان های جامعه مدنی و تجربه از انتخابات 2009، درک بهتر از پروسه انتخابات داده شود.

 به كميسيون سمع شكايات انتخابات

 4.  با انجام یک مبارزه گسترده جهت بلند بردن آگاهی عمومی مردم، پروسه شکایات انتخاباتی باز تر و همگانی تر شود. به سازمان های مدنی هم آموزش داده شود تا به ارتقاء سطح درک مردم در مورد شرایط درج شکایات و چگونگی ارائه شواهد لازم، کمک نمایند.

 به حکومت افغانستان

5. اعتماد رای دهندگان و نامزدان از راه های زیر تقویه شود:

الف) از اقدام قاطع و فوری در برابر حکومت و مامورین امنیتی که در پروسه انتخابات مداخله می نمایند و یا کارمندان انتخاباتی، نامزدان و رای دهندگان را تهدید نمایند، اطمینان داده شود؛

ب) از میکانیزمی که شفافیت و پاسخگویی در ارتباط تعیینات در آن وجود داشته باشد، تبعیت شود؛

6. پروسه انتخابات سال 2010 از راه های زیر تقویه شود:

الف) اعتماد به کمیسیون مستقل انتخابات از طریق معرفی تمام اعضای آن به ولسی جرگه جهت تأیید، تقویه گردد؛

 ب)  کیفیت معلومات در مورد گروه های مسلح غیر قانونی بهبود یابد تا از یک پروسه قوی اما سالم ارزیابی سابقه افراد، اطمینان حاصل شود؛

 ت) تعیین سرحدات ولسوالی ها که برای بر گزاری انتخابات ولسوالی ها امر الزامی است، به پیش برده شود؛

 ج) برای تعیین مرزهای ولسوالی ها و هم چنین برای دوره های بعدی انتخابات، بودجه تخصیص داده شود؛

7.  در راستای ایجاد یک چهارچوب پایدارتر برای حکومت های محلی، اداره مستقل ارگانهای محلی توظیف گردد تا در عوض پروژه ها و ساختارهای موازی، از نهادهای انتخابیی که در چهارچوب قانون اساسی صلاحیت های آن تعریف گردیده است، حمایت نماید.

8. یک گروه تدوین راهبرد برای دوره ی  پس از انتخابات از وزارت خانه های مربوطه، شورای ملی، جامعه مدنی و کمک کنندگان، تشکیل گردد تا برنامه های استراتژیک برای انتخابات سال 2010 و بعد از آن را بشمول توافق روی موارد زیر، رهبری نماید:

الف) تعیین تاریخ انتخابات سال 2010 و ایجاد یک جدول زمانی پایدار برای انتخابات آینده؛

 ب) تطبیق یک پروسه سالم ثبت نام رای دهندگان و انجام احصائیه نفوس؛

 ت) ایجاد یک چهارچوب مناسب حقوقی برای انتخابات.

به شورای ملی افغانستان

9.  از ایجاد یک چهار چوب جامع و استوار حقوقی برای انتخابات آینده اطمینان دهد. این مسئله از طرق زیر به نشست های استماعیه ی همگانی کشانیده شود:

الف) در قانون انتخابات، نظام انتخاباتی رأی واحد غیر قابل انتقال به سیستم حزبی یا نظام مختلط انتخاباتی تبدیل شود؛

 ب) ماده ششم قانون احزاب سیاسی که به "تعصبات" قومی، نژادی و فرقه ی ارتباط می گیرد، توضیح بیشتر داده شود: موانع غیر ضروری از فرا راه تشکیل و فعالیت احزاب سیاسی برداشته شوند و همچنین طرز العمل روشن در مورد ارتباط احزاب با گروه های مسلح غیر قانونی تدوین گردد؛

ت) در آینده، ساختار و حوزه صلاحیت کمیسیون شکایات انتخاباتی طوری مد نظر گرفته شود که  بعنوان یک میکانیزم با اعتبار و پایدار، بتواند نورم های انتخاباتی را با بی طرفی تطبیق نموده و به حل و فصل مناقشات بپر دازد؛

 

10. به اعضای خویش، طرز العمل روشن در مورد استفاده از منابع دولتی در مبارزات انتخاباتی سال 2010 صادر نماید و کمیسیون دایمی امتیازات، معاشات ومصؤنیت از تطبیق آن نظارت نماید.

 

به ایالات متحده، اتحادیه اروپا و سایر کشور های کمک کننده

11. امنیت انتخابات از راه های زیر تقویت شود:

الف)  نیرو های جدید آیساف که برای تأمین امنیت انتخابات فرستاده شده اند، باید  در مناطقی استقرار یابند که ضرروت آنها  وجود دارد. درصورت ضرورت، این نیروها بعد از انتخابات در ماه آگست  نیز پا برجا باشند و برای تأمین امنیت انتخابات در سال 2010  نیز کفایت خواهند کرد؛

ب)  بالای پاکستان فشار وارد گردد تا از عبور شورشیان از آن سوی مرز جلوگیری نماید؛

 ت) از آموزش دوامدار، نظارت و تمویل جهت حفظ هزاران سرباز پولیس جدید که برای تأمین مصؤنیت مراکز رأی دهی اسخدام شده اند، اطمینان داده شود؛

12. به یک روند سالم و پایدار دموکراتیزاسیون از راه های زیر کمک صورت گیرد:

الف) از گفته ها و اعمالی که بعنوان حمایت از کاندید مشخصی تفسیر شود، خود داری صورت گیرد؛

 ب) در چهارچوب برنامه پیشنهادشده از جانب گروه تدوین راهبرد در مرحله پس از انتخابات، برای چندین دور انتخاباتی در راستای تعقیب اهداف مشخصی چون ارتقای ظرفیت و ایجاد پایداری، تعهد قوی مالی صورت گیرد؛

ت) در مدت زمان پیش از انتخابات سال 2010، به جمع آوری معلومات در مورد گروه های مسلح غیر قانونی کمک صورت گیرد تا از تطبیق یک پروسه تقویه شده جهت بررسی سابقه افراد، اطمینان حاصل شده و  اقدام عملی برای خلع سلاح آنها مطالبه گردد؛

13. با ارائه کمک ها و توجه بیشتر به نهاد های انتخابی، در حمایت از بخش های مختلف دولت، از راه های زیر تعادل و توازن بر قرار گردد:

الف) با روئسای احزاب سیاسی و گروه های پارلمانی بصورت منظم نشست صورت گیرد؛

ب) به کمیسیون های ولسی جرگه و شوراهای ولایتی، کمک های فنی ارائه گردد؛

 ت) در بر نامه های بهبود حکومت داری در سطح محلات برای زنان بودجه تخصیص داده شود؛

 ج) با شوراهای ولایتی و کمیسیون های ولسی جرگه در مورد پلان های انکشافی، معلومات داده شود و با آنها نشست های مشورتی دایر گردد.

به سازمان ملل متحد

14. اعتماد به پروسه انتخابات از طرق ذیل تقویه گردد:

الف) نماینده سر منشی خاص ملل متحد جهت پادر میانی میان گروه ها در ارتباط  مسایل نزاع برانگیز مربوط به چهارچوب انتخاباتی، از امکانات دست داشته خویش قویاً استفاده نماید؛

ب) بالای حکومت و نهاد های انتخاباتی فشار وارد شود تا از نورمهای انتخاباتی حراست نموده و در برابر تخلفات اقدام نمایند؛

 ت) به دفاتر ساحوی ملل متحد در مورد چگونگی و شیوه مناسب کمک به پروسه انتخابات بشمول نظارت از روند استخدام کارمندان آن در سطح ولسوالی ها، راهنمایی و توصیه صورت گیرد؛

ج) جامعه جهانی ترغیب شود تا به جمع آوری معلومات در مورد گروه های مسلح غیر قانونی بمنظور تقویه پروسه بررسی سابقه افراد در آینده، کمک نماید؛

15. در چهارچوب برنامه پیشنهادی گروه تدوین راهبرد در دوره پس از انتخابات، نقش ملل متحد جهت حفظ پویایی در روند انتخابات در آینده، از قبل برنامه ریزی گردد. همچنین ملل متحد، بعد از پایان پروژه تقویه ظرفیت قانونی و انتخاباتی برای آینده، به یک گذار آرام بشمول تأسیس میکانیزم های تمویل، کمک نماید.