ريشه هاي تروريسم
تروريسم پديده ي پيچيده و متنوع است. نمي توان علل و ريشه هاي تروريسم را در يك حوزه ي ويژه مورد ارزيابي قرار داد. تحقيقات گسترده در مورد تروريسم صورت گرفته اما با آنهم بي نتيجه بوده است. دلايل زيادي پيرامون تروريسم، ليست شده كه برخي از آنها مشتق از اطلاعيه ها و اهداف تروريسم و برخي ديگر نيز برگرفته از شرايط زندگي افراد تروريست است. دستيابي به ريشه تروريسم مستلزم توجه به حوزه هاي سياسي، رواني، اقتصادي، فرهنگي، مذهبي و اجتماعي است. اين نكته را نيز فراموش نكنيم كه پيرامون تعريف تروريسم نظريات گونه گون ارائه شده و تعريف واحد از اين پديده ي پيچيده صورت نگرفته است. همينطور پيرامون ريشه هاي تروريسم نيز نظر واحد وجود ندارد.
1- ريشه هاي رواني
هر چند نمي توان گفت كه بطور كلي تروريست ها به لحاظ رواني افرادي عادي و يا غير عادي هستند، اما مي توان يادآور شد كه گروه ها و سازمانهاي تروريستي افراد خود را از ميان كساني بر مي گزيند كه از نظر عاطفي پايدار نيستند. بلكه آنها داراي انگيزه هاي متفاوت براي ارتكاب عمل تروريستي مي باشند. انگيزه هاي مانند شهرت، انتقام، كسب قدرت، راحتي به آسايش و رفاه. به اين دليل تحت تاثير منافع شخصي يا گروهي و ايدئولوژيك كاملا متفاوت هستند.
2- ريشه هاي مذهبي
بخشي زيادي از حملات تروريستي به مذهب بر مي گردد اما مذهب به ندرت ريشه ي تروريسم مي باشد. مذهب مي تواند به فرهنگ خشونت كمك كند. مذهب با وجود آنكه نمي تواند تنها عامل تروريسم باشد اما مي تواند به بدتر شدن اوضاع كمك كند. برخي از دانشمندان معتقد به اين هستند كه مذهب عامل تروريسم مي باشد. جيم واكر بر اين باور است كه حملات تروريستي يازدهم سپتامبر ريشه در دستورات مذهبي دارد. بعد از رويداد يازدهم سپتامبر در آمريكا، شماري از نويسنده گان غربي در تلاش بر آمدند تا دين اسلام را به عنوان يك دين مروج خشونت معرفي كنند. انها گروه هاي افراطي مسلمانان را نظير القاعده، وهابي ها و حركت هاي اسلامي خشونت آميز، مصداق بارز تروريسم مي دانستند. بر اين باور هستند اين گروه ها كه خود را پيروان راستين اسلام معرفي مي كنند، دست به اعمال تروريستي مي زنند، پس اسلام يك دين است كه تروريسم را مروج مي سازد و پيروان خود را به انجام آن تحريك مي كند.
3- ريشه هاي سياسي
قومگرايي و تجزيه طلبي، يكي از مهمترين دلايل گرايش گروه هاي شرور به حملات تروريستي و دهشت افگني، مسئله ي تجزيه طلبي و ملي گرايي بر اساس يك ديدگاه خاص است. گروه هاي كه به دنبال قومگرايي و تجزيه طلبي هستند به اشكال مختلف خود را بروز مي دهند. گاهي به شكل مقاومت در برابر اشغالگري خارجي نمود پيدا مي كند مانند حركت آزاديخواهانه گاندي و يارانش. در شرايط بسيار سخت و دشوار اينها در برابر نيروهاي خارجي مقاومت نشان دادند تا سر انجام به مراد شان كه آزادي و استقلال كشور شان بودند، دست يافتند. گاهي هم به شكل خشونت بار است. علاوه بر اينها مزيتهاي سياسي و اجتماعي نيز در تحريك مردم به اعمال تروريستي موثر است. ويليامز يكي از دانشمندان غربي معتقد است وقتي كه گروهي از اقليت ها، از حقوق سياسي، اقتصادي، اجتماعي در جامعه محروم مي ماند، براي احيا حق خود دست به خشونت مي زند كه تروريسم يكي از جلوه هاي آن است.
تروريسم و دمكراسي
در بسياري از دمكراسي ها حقوق و آزاديهاي اقليت ها توجه صورت نمي گيرد و آنها از حقوق شان محروم مي شوند، اين روند سبب مي شود كه آنها دست به خشونت بزنند و زمينه ي انجام اعمال تروريستي فراهم شود. دمكراسي و تروريسم دو قطب متضاد با هم نيستند كه با بروز يكي ديگري از ميان برداشته شود. به همين خاطر ديده شده كه حتا در دمكراسي هاي قديمي و استوار با ويژگيهاي چون آزادي بيان و تحمل مخالف نيز مي توانند در بسياري از موارد هدف تروريسم هاي داخلي و يا خارجي قرار گيرد. ويلكينز نيز به همين موضوع معتقد است. او مي گويد در جوامع دمكراتيك به دو دليل مي توانيم شاهد اعمال خشونت آميز باشيم: يكي اينكه در همين جوامع نيز حقوق اقليت ها توسط حكومت و يا سازمانهاي ديگر نقض و ناديده گرفته مي شود. ديگر اينكه زماني كه يك اقليت توسط اقليت ديگر ناديده گرفته شود و يا مورد تهاجم قرار گيرد و هيچگونه حمايت مناسبي از حكومت دريافت نكند، آزاديهاي موجود در جوامع دمكراتيك نيز يكي از نقاط ضعف اين جوامع در برابر تروريسم ذكر مي شود.
نخبگان ناراضي
روبنشين، يكي ديگر از دانشمندان غربي به اين باور است كه عامل اصلي تروريسم را نخبگان ناراضي قلمداد مي كند. نخبگان ناراضي كه قادر به حركت توده ها نيستند و در بحران اخلاقي و اجتماعي هستند. در چنين شرايط اينها شروع به اعمال تروريستي مي كنند. داكتر زلمن دو عامل را محرك اصلي فعاليت هاي تروريستي قلمداد مي كند: الف، بي عدالتي اجتماعي و سياسي. ب، اعتقاد به اينكه خشونت يا تهديد موثر واقع مي شود. زلمن معتقد است مردم زماني تروريسم را انتخاب مي كند كه حقوق آنها پايمال شود و اعتقاد به اين داشته باشند كه براي هدف مي شود از تمامي ابزارهاي موجود حتا فعاليت هاي تروريستي استفاده كرد. به همين خاطر اكثر تروريست ها بي پروا و صادقانه گفته اند كه راهي جز تروريسم براي شان باقي نمانده است. براي نمونه مي توان از اعمال صهيونيست ها در سال 1980 يادآور شد كه صهيونيست ها به اين دليل اهداف بريتانيا در فلسطين را بمبگذاري مي كردند كه بتوانند با خروج بريتانيا دولت اسرائيل را تاسيس كنند. همچنان ارتش جمهوريخواه ايرلند در سال 1980 اهداف انگليس را بمب گذاري مي كردند زيرا كه احساس مي كردند انگليس كشور آنها را مستعمره خود ساخته است. حملات مسلحانه ارتش فلسطين به اسرائيليها به اين دليل بود كه اسرائيل را غاصب سرزمينهاي خود مي دانستند.
4- ريشه اقتصادي
هر چند فقر به تنهائي عامل تروريست نيست اما بدون شك كه بر سرعت بخشيدن در روند رشد و گسترش آن بي تاثير نمي باشد. مردمي كه احساس مي كنند كاملا يا به گونه ي نسبي از مزاياي اقتصادي در يك جامعه محروم هستند در حالي كه گروه ديگر حدود هشتاد در صد منابع را مصرف مي كند، بدون شك سركش خواهند شد. اين مردم عقده مند شده و به فعاليت هاي تروريستي رو خواهند آورد.