علم میراث
علم میراث
میراث اگر از ارث مشتق شده باشد به معنای اینست که انسان در اثر مرگ دیگری به واسطه خویشاوندی نسبی و یا سببی چیزی را بالاصاله یعنی به اصل شرع و جعل شارع مستحق می گردد. اما اگر میراث از موروث مشتق شده باشد به معنای اسم مفعول است و در اینصورت معنای میراث عبارت است از مالی که انسان در اثر مرگ دیگری به واسطه خویشاوندی سببی و یا نسبی بالاصاله مستحق می گردد.
میراث در لغت به دو معنا استعمال شده است: 1- به معنای بقاء است از اینجهت یکی از نامهای الله وارث است. 2- به معنای انتقال یک چیز خواه حسی باشد و یا معنوی از یک شخص به شخص دیگر یا از یک قبیله به قبیله دیگر.
تعریف اصطلاحی علم میراث: عبارت از علمیست با قواعد از فقه و حساب که به واسطه آن حق هر وارث از ترکه دانسته می شود. موضوع علم میراث: تقسیم ترکه و جایداد است. غرض آن: رسانیدن حقوق برای صاحبان آن. حکم آن: آموختن و آموختاندن علم میراث فرض کفائی است. استمداد آن: از قرآن، سنت، اجماع اسلامی است. واضع آن: شارع حکیم است. فضل و اهمیت علم میراث: از مهمترین ابواب فقه به شمار می رود.
ارکان میراث: رکن عبارت از جزء حقیقت و ماهیت یک شئی که وجود شئی بدون آن ممکن نیست، چون میراث بدون وجود متروکه امکان ندارد بنا بر این ارکان میراث عبارتند از 1- وارث 2- مورث 3- موروث
وارث کسی است که به واسطه خویشاوندی نسبی، ازدواج و غیره از مال میت ارث می برد. مورث ( متوفی ) کسی است که پس از فوت، بازمانده و یا بازماندگانش جایداد او را به ارث می برد. موروث ( متروکه ) مال منقول و غیر منقول است که از میت به جا مانده است.
ترکه در نزد علمای مذهب حنفی: عبارت از اموالی است که از میت باقی بماند که حق غیر به آن تعلق نگرفته باشد. 2- به نزد علمای غیر حنفی ترکه عبارت از آنچه است که از میت باقی بماند مال باشد یا حق مالی یا منافع.
شرط چیست؟ شرط آنست که خارج از حقیقت و ماهیت یک شئی بوده و در صورت عدم وجود آن حکم موجود نمی شود اما بوجود آن وجود و تحقق حکم لازمی دانسته نمی شود.
شرائط استحقاق توریث: 1- مرگ مورث که به طور حقیقی، حکمی یا تقدیری ثابت شود. 2- زنده بودن وارث به طور حقیقی یا تقدیری بعد از فوت مورث. 3- علم به علت و اسباب میراث. 4- عدم موانع میراث مانند اختلاف دین، کشتن مورث توسط وارث.
اسباب ارث: سبب در لغت به معنای چیزی است که به وسیله آن به دیگری وصل می شود. در اصطلاح عبارت از چیزی است که از وجود آن وجود و عدم آن عدم شئی حاصل می شود. مثل وقت برای نماز.
اسباب ارث عبارتند از: 1- قرابت یا نسب 2- زوجیت 3- ولاء که دو نوع است ولاء عتاقه و ولاء موالات.
موانع ارث: چهار تا است که عبارتند از: 1- برده بودن 2- قتل 3- ارتداد 4- اختلاف دارین.
اتباع دو دولت که با هم پیوند خویشاوندی دارند در حالات ذیل از هم ارث برده نمی توانند: 1- هر دو دولت از خود نیروی نظامی برای دفاع مملکت داشته باشد. 2- رئیس جمهور مستقل جهت اداره امور کشور داشته باشد. 3- هر دو دولت در حالت جنگ قرار داشته باشد و قتل عساکر یکدیگر را جرم تلقی نکنند.
موانع ارث از دیدگاه قانون مدنی: ماده 1999 تصریح دارد که: از موانع میراث قتل عمدی مورث است، اعم از اینکه قاتل فاعل اصلی یا شریک یا شاهد ناحق باشد که شهادت نا حق او موجب حکم اعدام و تنفیذ آن گردیده باشد. مشروط بر اینکه قتل بدون حق و بدون عذر بوده و قاتل عاقل و سن هجده سالگی را تمام کرده باشد.
ماده 2000 صراحت دارد که: استحقاق ارث بین مسلمان و غیر مسلمان نیست اما غیر مسلمان از یک دیگر مستحق میراث شده می تواند.
حقوق متعلقه بر جایداد میت: 1- تکفین و تجهیز میت، 2- پرداخت دیون 3- اجرای وصیت شخص مرده در حد مشروع 4- حق وارثان.
در این آیه چرا دین مقدم بر وصیت ذکر شده است در حالی که همیشه وصیت بر دین مقدم ذکر شده است ؟ جواب که قرطبی بیان داشته اینست که: 1- اجماع بر اینست که پرداخت دین مقدم بر وصیت است و علما اسلام به همین عمل کرده است. 2- مراد تقدم دین و وصیت بر ارث است نه تقدم وصیت بر دین. 3- وصیت به علت اینکه غالبان وجود دارد و همیشه واقع شده است بر دین مقدم است. 4- وصیت به علت اینکه سهم فقرا است باید مقدم شود. 5- مقدم بودن وصیت بر دین حکمتی دارد و آن اینکه پرداخت آن برای وارثان کار دشوار است.
اقسام وارث: وارثان میت به اعتبار قرابت شان با متوفا عبارتند از: ذوی الفروض، ذوی الارحام، عصبات، مولای موالات، مقرله بالنسب علی الغیر، موصی له به جمیع المال و بیت المال.
ذوی الفروض، اقارب و خویشاوندان میت اند که حصه و سهم شان در قرآنکریم و حدیث نبوی و یا هم به اجماع امت اسلامی اندازه و مشخص گردیده است. سهام اندازه شده در قرانکریم شش نوع اند: قسم اول نصف، ربع و ثمن است و قسم دوم آن ثلثان، ثلث و سدس می باشد. فروض سه گانه اول را نوع اول و فروض سه گانه دوم را نوع دوم گویند.
مخرج هر نوع به تنهایی خود شان متداخل است. هر گاه در تقسیم ترکه تنها نوع اول باشد مخرج بزرگ، مخرج مشترک است. اگر عدد تنها بیاید نفس عدد مخرج مساله می شود. و اگر در تقسیم کل نوع ثانی بیاید عدد بزرگ مخرج مشترک است.
هر گاه نوع اول با نوع ثانی مختلط آید از قواعد سه گانه ذیل استفاده می شود:
1- نصف همراه کل نوع ثانی و یا بعض آن مساله از شش بنا می گردد. 2- ربع با کل نوع ثانی یا بعض آن
مختلط آید مساله از دوازده بنا می شود. 3- ثمن با کل نوع ثانی یا بعض آن مختلط آید مساله از 24 بنا می شود.
احوال ذوی الفروض: ذوی الفروض 12 قسم اند که 4 طبقه آنرا مردان و 8 طبقه آنرا زنان تشکیل می دهند. مردان ذوی الفروض عبارتند از: پدر، پدر کلان، شوهر و برادر اخیافی یا مادری.
زنان ذوی الفروض عبارتند از: زن، دختر، دختر پسر، خواهر عینی، خواهر علاتی، خواهر اخیافی، مادر، مادر کلان.
پدر سه حالت دارد: سدس، سدس مع العصوبه و عصبه محض. اگر از میت پسر و پسر پسر باقی مانده باشد پدر از متروکه سدس می برد. اما اگر از میت دختر یا دختر پسر باشد پدر سدس مع العصوبه می برد. اما در صورتی که میت فرزند نداشته باشد پدر عصبه محض است.
پدر کلان صحیحه که نسبت بین او میت از طبقه اناث نباشد چهار حالت دارد: سدس، سدس مع العصوبه، سدس محض و سقوط. پدر کلان با پسر میت سدس می برد. با دختر میت سدس مع العصبه است. با مادر میت عصبه محض است و با پدر میت سقوط می کند و از میراث چیزی نمی برد.
اختلاف جد با پدر میت: 1- مادر پدر همرای پدر میت میراث نمی برد مگر همرای جد میت سدس می برد زیرا خانم جد می باشد. 2- هر یکی از زوجین فوت کند برای مادر میت ثلث مابقیه است و متباقی سهم پدر میت است و اگر مادر میت همرای جد میت بیاید برای مادر میت ثلث کل ترکه داده می شود.
جد صحیح هر گاه همراه برادران و خواهران میت بیاید چه حکم دارد؟ از آنجائیکه این حکم در قرآن و احادیث نبوی بیان نشده است بسیاری از صحابه در این امر سکوت را اختیار کرده اند. اما ابوبکر صدیق و پیروان او باورمندند که برادران و خواهران میت همراه جد میت چیزی را به میراث نمی برند. زیرا جد مانند پدر است. اما زید ابن ثابت می گوید که اینها از جهت رسیدن به میت همدرجه اند هر دو از جهت پدر به میت می رسند از اینرو همه ی شان میراث می برند. کیفیت تقسیم ترکه شان هم تحت عنوان مقاسمه الجد بیان می شود.
احوال شوهر: زوج دو حالت دارد: نصف و ربع. در صورتی که از زن اولاد باقی نمانده باشد نصف می برد و در صورتی که اولاد باقی مانده باشد ربع می برد.
احوال برادر اخیافی ( مادری ) سه حالت دارد: سدس، ثلث و سقوط. در صورتی که یکی باشد سدس است. در صورتی که دو تا باشند ثلث است و اگر بیشتر از آن باشند سقوط می کنند.
زن دو حالت دارد: ربع و ثمن. در صورتی که از شوهر اولاد باقی مانده باشد در اینصورت زن ثمن جایداد را به ارث می برد اما اگر اولاد نباشد ربع جایداد را به ارث می برند.
دختر میت سه حالت دارد: نصف، ثلثان و عصبه بالغیر. اگر یک دختر باقی ماند نصف، اگر دو دختر باشند ثلثان و اگر همراه پسران میت باشند در اینصورت عصبه باالغیر می شوند.
دختر پسر میت شش حالت دارد: نصف در صورتی که یکی باشد. ثلثان در صورتی که دو و یا زیاده از آن باشند، عصبه باالغیر با پسر پسر میت عصبه به غیر می شوند.، سدس در صورتی که با دختر پسر میت باشد، حجب در صورتی که پسر میت زنده باشد و یا دختران میت دو و یا زیاده از آن باشند و عصبه در مابقیه در صورتی که پسری محاذی و یا پایان تر از دختر زنده باشد.
خواهر عینی که پدر و مادر یکی باشد پنج حالت دارد: نصف در صورتی که از میت پدر و فروع زنده نباشند، ثلثان در صورتی که دو و یا زیاده از آن باشند، عصبه باالغیر اگر همراه برادرانشان باشند، عصبه مع الغیر در صورتی که از فروع میت تنها دختر، دختران و یا دختران پسر زنده باشند و سقوط در صورتی که از میت پدر و یا فروع زنده باشند.
خواهر علاتی ( پدری ) خواهر علاتی شش حالت دارد: نصف در صورتی که یکی باشد، ثلثان اگر دو و یا زیاده از آن باشد، سدس در صورتی که یک خواهر عینی موجود باشد، عصبه باالغیر در صورتی که همراه برادر علاتی بیاید، عصبه مع الغیر در صورتی که برادر علاتی موجود باشد و حجب اگر خواهران عینی زنده باشند.
خواهر اخیافی ( مادری ) سه حالت دارند: سدس، ثلث و سقوط. سدس در صورتی که یکی باشد. ثلث در صورتی که زیاده از یکی باشند و در صورت موجودیت پسر و یا پسر پسر ... میت و موجودیت پدر و جد میت محروم می شود.
مادر سه حالت دارد: سدس، ثلث کل، ثلث مابقیه. در صورتی که از میت فرزندی و یا برادران و خواهران داشته باشد در همه این حالات مادر سدس می برد. اگر افراد مذکور در حیات نباشند و یا اصلا میت نداشته باشد مادر ثلث کل را به میراث می برد و اگر متوفی متزوج باشد مادر او بعد از حصه یکی از زوجین ثلث مابقیه را به میراث می برد.
جده دو حالت دارد: سدس و سقوط. در صورت وجود یکی از اسباب سه گانه مادر بزرگ سقوط می کند. 1- در صورتی که مادر میت باشد. 2- تنها پدریها به واسطه موجودیت پدر نیز محجوب می گردد. 3- در حین موجودیت قریبه بعیده محجوب می شود. 4- در صورت وجود واسطه ذوالواسطه محروم می گردد.
عصبه در لغت به معنا اقارب و خویشاوندانی است که به وسیله پدر به میت منتسب می شوند. در اصطلاح دانشمندان عبارت از هر شخصی است که به تنهایی می تواند تمامی متروکه مرده را به میراث برد و اگر تنها نباشد پس از تقسیم سهم صاحبان فرض می تواند باقی مانده متروکه را به ارث برد. مانند پسر، پسر پسر .....
عصبه دو نوع است: 1- عصبه نسبی 2- عصبه سببی. عصبه نسبی بخاطر نسبت خویشاوندی است اما عصبه سببی بخاطر نسبت خویشاوندی نیست بلکه بخاطر آزاد کردن برده است. عصبه نسبی هم بر سه نوع است: 1- عصبه بالنفس، عصبه بالغیر و عصبه مع الغیر.
عصبه بالنفس آنست که بین او و میت زن واسطه خویشاوندی نباشد. و چهار صنف است: 1- جزء میت مانند پسر 2- اصل میت مانند پدر 3- جزء پدر میت مانند برادر 4- جزء جد میت مانند کاکا و پسران آنها .
حکم عصبه بالنفس: عصبه بالنفس دارای جهات چهارگانه است و تقسیم میراث بین آنها به این ترتیب است که جهت فرزندی بر جهت پدری و جهت پدری بر جهت برادری و جهت برادری بر جهت کاکائی مقدم است. اگر یکی از این چهار جهت وجود داشته باشد تمامی متروکه را به ارث می برد. اما اگر عصبه بالنفس متعدد باشد اولویت آنان به این ترتیب است: 1- اولویت وارث از لحاظ جهت. 2- ترجیح وارث از لحاظ درجه 3- اولویت به لحاظ قرابت.
عصبه بالغیر، یعنی عصبه به واسطه غیر بر چهار ورثه منحصر می گردد که همه زنان اند که نصیب شان نصف و ثلثان بوده به واسطه برادران خویش عصبه می گردند. مانند دختر میت همراه پسر میت، دختر پسر همراه پسر پسر، خواهر عینی همراه برادر عینی و خواهر علاتی همراه برادر علاتی عصبه می شوند.
شرایط عصبه بالغیر: 1- مونث باید صاحب فرض باشد در غیر آن عصبه نمی شوند. 2- معصب یعنی کسی که واسطه عصبه شدن دیگری باشد باید هم درجه مونث باشد. 3- معصب باید در حکم مونث صاحب فرض باشد.
عصبه مع الغیر، عبارت از هر آن زنی است که توسط زن دیگر عصبه گردد. عصبه مع الغیر مختص خواهران عینی و علاتی است که با دختران میت همراه باشند به شرط آنکه برادری نداشته باشند.
حجب در لغت منع و بازداشتن را گویند. در اصطلاح علم فرائض، منع وارث از تمامی یا قسمتی از ارث است بخاطر وجود شخصی که در ارث بردن اولویت بیشتری دارد. حجب بر دو قسم است: 1- حجب به وصف 2- حجب به وسیله شخص. حجب به وصف عبارت از عارض شدن حالت خاص برای وارث که موجب منع او از میراث می شود مانند قتل، کفر، ارتداد. دوم حجب به واسطه شخص یعنی اولویت یکی از وارثان بر دیگری در اینصورت اولی دومی را از ارث بردن باز میدارد. حجب توسط شخص دو قسم است: 1- حجب نقصان 2- حجب حرمان. حجب نقصان اینست که شخص اهلیت ارث بردن را دارد اما بوجود شخص دیگر از حد اکثر سهم ارث به حد اقل تنزل می یابد. مثلن شوهر که دارای سهم اعلی و ادنی بوده به وجود فرزند میت حصه او از نصف به ربع تنزل می کند.
حجب حرمان ممنوعیت از کلیه متروکه است که ورثه در این نوع حرمان دو فریقه می شوند: 1- گروهی که اصلا محجوب نمی شوند مانند پسر، پدر، شوهر، دختر، مادر و زن. 2- گروهی که محروم می شوند و به یکی از این دو قاعده بناء است: 1- هر آن شخصی که نسبت او به میت به واسطه شخص دیگر شود در صورت موجودیت همان شخص میراث برده نمی تواند. 2- نزدیک بعید را محروم می سازد.
عول: عول در لغت به دو معنا استعمال شده است: یکی به معنای زیادت و افزایش آمده است و دیگری به معنای ارتفاع و بلندی است. همچنان عول در قرآن به معنا جور و ظلم نیز استعمال شده است. اما در اصطلاح علم میراث عول عبارت است از زیاد سهام بر فروض و ضد آنرا رد گویند.
عول زمانی بوجود می آید که سهام بر مساله زیاد شود و برای برخی از ورثه ها از ترکه چیزی نماند. لذا برای رعایت عدالت و برای اینکه برای هر ورثه چیزی برسد ناگزیر اینکه از هر ورثه چیزی را کم ساخته و برای دیگری پرداخت. نخستین بار عول در زمان حضرت عمر فاروق بوجود آمد و اجماع صاحبه کرام و سایر مجتهدین آنرا پذیرفت.
اصول بر دو نوع اند: اصولی که عول پذیر هستند و شمار شان به سه اصل می رسد که عبارتند از شش، دوازده، بیست و چهار. شش تا ده عول می پذیرد به صورت تاق و جفت. دوازده تا هفده را عول پذیر است به صورت تاق و بیست و چهار یک عول دارد که بیست و هفت باشد. اما در نزد ابن مسعود عول دیگری نیز دارد که عبارت از 31 است. واصولی که عول ناپذیرند عبارتند از: دو، سه، چهار، هشت.
رد در لغت به معنای رجوع، بازگشت و عدم قبول را گویند. در اصطلاح کمی سهام بر مساله و یا زیادت مساله بر سهام است. مناسبت معنای لغوی و اصطلاحی اینست که هر گاه پس از تحویل سهام به صاحبان آن از دارایی چیزی باقی بماند و عصبه ی هم با صاحبان سهام همراه نباشد، آن ثروت اضافی به نسبت سهم هر یک به صاحبان فرضی نسبی باز می گردد.
شرایط رد: 1- موجودیت صاحبان فرض 2- عدم موجودیت عصبه نسبی 3- باقی ماندن مقدار اضافی از ترکه. از جمله ذوی الفروض زوجین وارثانی اند که رد شامل حال آنها نمی شود. زیرا خویشاوندان نسبی نه بلکه خویشاوندان سببی هستند.
اقسام رد: رد بر چهار قسم است: 1- ورثه صاحب فرض دارای سهام مساوی هستند بدون هیچ یک از زوجین. 2- ورثه دارای سهام مختلف بدون هیچ یک از زوجین. 3- ورثه دارای سهام مساوی با وجود یکی از زوجین 4- ورثه دارای سهام مختلف با وجود یکی از زوجین.
حکم صورت اول: در صورتی که ورثه دارای سهام مساوی باشند بدون وجود یکی از زوجین از ساده ترین راه برای تقسیم ترکه استفاده می کنیم یعنی ترکه را بر تعداد افراد وارث تقسیم می کنیم. مثلن اگر شخصی فوت کند و از او سه دختر باقی بماند در اینصورت ترکه را بالای سه تقسیم می کنیم.
اگر ورثه دارای سهام مختلف باشد مساله را مطابق اعداد سهام می سازیم یعنی مساله را از دو بنا می کنیم در صورتی که در مسئله سدسان باشد. اگر مسئله سدس و ثلث باشد از سه بنا می کنیم. اگر نصف و سدس باشد از چهار بنا می کنیم.
در حالت سوم مسئله را از اقل مخرج یکی از زوجین بنا کرده بعد از اعطای حق یکی از زوجین مابقیه بین سهام و وارثان دیگری مساوی قسمت می شود یا خیر؟ اگر مساوی تقسیم شد خوب در غیر آن دو قاعده را در نظر می گیریم. 1- وفق عدد رئوس ضرب مخرج فرض یکی از زوجین از مسئله = تصحیح مساله. سهم هر وارث ضرب مضروب. 2- کل عدد رئوس ضرب مخرج فرض یکی از زوجین از مسئله = تصحیح مساله.
حکم حالت چهارم اینست که دو مسئله وضع می کنیم در مسئله اول یکی از زوجین باشد و در دومی هیچ کدام نباشد. به صورتی که هر دو مسئله به گونهی مستقل و از هم جدا باشند. لازم است در این دو مسئله به یکی از سه نسبت عمل کنیم: تماثل، توافق و تباین. در حالت چهارم از اقل مخرج زوجین مساله ساخته بعد از اعطای سهم ایشان متباقی را بر سایر ذوی الفروض به اندازه حقوق شان تقسیم می کنیم.
نسبت بین اعداد: بین اعداد نسبت های چهارگانه وجود دارد که عبارتند از: 1- تداخل 2- تماثل 3- توافق 4- تباین
تماثل در لغت به معنای تشابه، همانند در صورت و شکل است. در اصطلاح مساوی بودن اعداد در کم و کیف است به گونه ی که هیچ کدام بر دیگری افزون نباشد. مانند 3 با 3.
تداخل در لغت به معنای درآمیختن و مختلط شدن است در اصطلاح تقسیم درست عدد بزرگتر بر عدد کوچکتر است به نحویکه خارج قسمت صفر باشد. مانند 4 با 8.
توافق با هم شریک شدن، همفکری و سازگاری را گویند در اصطلاح تقسیم ناپذیر بودن هیچ کدام از اعداد بر دیگری و تقسیم پذیر بودن آن دو بر یک عدد سومی مانند عدد 6 با 8 اما این هر دو عدد بر یک عدد سومی که 2 باشد قابل تقسیم است. به عبارت دیگر هیچ یک از این دو عدد 6 با 8 یکدیگر خود را فانی نمی سازد اما عدد سومی هر دو را بدون کسر فانی می سازد.
تباین در لغت به معنا جدائی و دوری است در اصطلاح تقسیم ناپذیر بودن دو عدد بر هم و حتا بر عدد دیگر است. یا دو عددی است که اقل اکثر را فانی نسازد و عدد سومی هم آنها را فانی نسازد تا بالاخره از یک جانب عدد یک باقی بماند مانند عدد 4 با 7.
تصحیح در لغت به معنای از بین بردن بیماری است اما در اصطلاح بدست آوردن کمترین عددی است که سهم هر وارث بدون کسر از آن استخراج و استنباط شود.
قاعده ی هفتگانه: سه قاعده بین سهام و رئوس است و چهار قاعده ی دیگر بین رئوس و رئوس است.
اگر سهام و رئوس تقسیم پذیر نبودند اما بین آندو توافق وجود داشت در اینصورت عدد موافق اعداد رئوس را در اصل مسئله و یا در عول ضرب می کنیم و اگر متباین باشند تعداد رئوس کل ورثه ضرب اصل مسئله و یا ضرب عول می کنیم و حاصل ضرب تصحیح مسئله است.
1- قاعده توافق: وفق اعداد رئوس ضرب اصل مسئله = تصحیح
2- قاعده تباین: کل عدد رئوس ضرب اصل مسئله = تصحیح
3- قاعده تماثل: عدد یک طائفه ضرب اصل مسئله = تصحیح
4- قاعده تداخل: عدد بزرگ رئوس ضرب اصل مسئله = تصحیح
معنا مقاسمه چیست؟ جد را به منزله برادر عینی فرض کنیم اینرا مقاسمه گویند.
در صورتهای پنجگانه ذیل مقاسمه به نفع جد است: 1- جد همراه یک خواهر عینی 2- جد به همراه دو خواهر عینی 3- جد همراه سه خواهر عینی 4- جد همراه یک برادر عینی 5- جد همراه یک برادر و یک خواهر عینی.
در سه صورت مقاسمه و ثلث کل با هم مساوی هستند که عبارتند از: 1- جد همراه دو برادر 2- جد همراه چهار خواهر 3- جد همراه یک برادر و دو خواهر.
اگر همراه جد و برادران و خواهران وارث دیگری یعنی ذوی الفروض موجود باشد در اینصورت باز جد از موارد سه گانه زیر نافعترین را بر می گزیند. 1- مقاسمه 2- ثلث مابقیه 3- یک ششم تمام دارایی.
مناسخه در لغت به معنای انتقال دادن و از بین بردن است. همچنان به معنای تبدیل و محو نیز استعمال شده است. در اصطلاح عبارت از اینست که یک یا چند نفر از ورثه پیش از تقسیم متروکه وفات کند و سهم آنان به سایر ورثه انتقال یابد که همین مساله بوجود آمده را مناسخه گویند.
مناسخه سه حالت دارد: 1- اگر ورثه میت دوم همان ورثه میت اول باشد در این حالت مساله و شیوه ارث آنان تغییر نخواهد کرد. 2- اگر ورثه میت دوم همان ورثه میت اول باشد اما با اختلاف خویشاوندی آنان نسبت به میت، در اینصورت کیفیت تقسیم ارث تغییر می یابد و باید شیوه جدید را بکار بریم که آنرا جامعه گویند. 3- اگر ورثه میت دوم غیر ورثه میت اول باشد و بعضی از آنان از دو جهت یعنی هم از جهت میت اول و هم از جهت میت دوم وارث باشند در اینصورت بخاطر اختلاف سهام نسبت به هر ورثه مجددا ناچار به استنباط ار مسئله جامعه خواهیم شد.
تخارج از ترکه: یکی از ورثه می پذیرد که از سهم خود در مقابل مال مشخص چشم پوشی کند و به اندازه مالی که از ترکه یا غیر آن بر می گیرد صرف نظر نماید و حتا می تواند از تمام سهمیه صرف نظر کند و چیزی از ترکه بر ندارد. هر گاه مصالحه صورت گیرد مسئله از حصه باقی ورثه بنا می شود و دارائی میت بالای آنها تقسیم می گردد.