علم سیاست، علم تقلا و تلاش برای کسب قدرت است. در واقع، تمام تلاش و پیکار در علوم سیاسی برای کسب، حفظ و قوام و گسترش قدرت است. این در حالی است که اکثریت سیاست‌مداران و شایقان علم سیاست از ماهیت، وجوه، ابعاد و جنبه‌های مختلف قدرت که علم سیاست بر محور آن می‌چرخد، بی‌خبر اند و توجهی برای درک آن نمی‌شود. هدف این قلم، تماس روی ابعاد، وجوه و گونه‌های مختلف قدرت است که زمینه را برای تحلیل و واکاوی عمیق روی این مهم‌ترین هدف علم سیاست و دنیای امروز سیاست، مهیا می‌سازد. به طور کلی، در دانش سیاسی پنج منبع تعارض سیاسی مانند قدرت، هویت، منابع اجتماعی، ایده‌ها و ارزش‌ها را می‌توان مورد تحلیل قرار داد. تمام این منابع از هم جدا نه، بل به نحوی از انحا روی یک‌دیگر تاثیر می‌گذارند. از این میان می‌توان قدرت را که دغدغه اصلی مبارزه و کشمکش سیاسی است و مهم ترین مؤلفه و هدف غایی یک مبارزه و پیکار سیاسی را می‌سازد، مورد توجه قرار داد. در واقع، قدرت در ارتباط به با سلطه و نفوذ مطرح می‌شود، زیرا در طول تاریخ همیشه گروهی خاص مردم را تحت سلطه خود گرفته اند. تمام این تلاش‌ها صرف برای یک چیز بوده است. قدرت؛ پس تاریخ بشریت، از ابتدای نضج‌گیری سلطه انسانی، یک منازعه داشته است و آن هم تلاش برای کسب قدرت بوده است. منازعه بر سر تصرف قدرت سیاسی، یکی از وجوه اساسی زندگی سیاسی به شمار می‌رود. قدرت، یکی از مفاهیم اساسی علم سیاست است که جامعه شناسان کوشیده اند با جدا کردن از مرجعیت یا اقتدار (اتوریته) از یک سو، از زور و فشار از سوی دیگر آن را تعریف کنند. قدرت نظر به نحوه اعمال آن به اشکال مختلف جدا می‌شود. مثلاً روابط میان کشور‌ها اگر قالب قانونی مشترک در آن در کار باشد، روابط قدرت است مانند رابطه قدرت میان یک مستعمره و یک قدرت برتر. و اگر به فرض مثال، روابط میان افراد و گروه‌ها نظم یافته و تابع مقررات باشد؛ چه مقررات قانونی و چه مقررات سنتی، بیش‌تر روابط اقتداری و دارای اتوریته است.
در برخی از موارد، قدرت به عنوان یکی از منابع عمده‌ی تعارض در چهارچوب روی‌کردهایی چون «انتخاب منطقی» مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد. فرض اولی در این روی‌کرد، مبتنی بر این اصل است که اصولا هریک از کنش‌گران در عرصه سیاست به دنبال کسب حد اکثر منفعت برای خویش اند. هرچند در بسیاری موارد کمی ساختن قدرت کنش‌گران به ویژه در شرایط اجتماعی وسیع تر، کار بسیار دشواری است، ولی برای تعیین مقیاس اندازه‌گیری قدرت، اساسات سنجش قدرت حایز اهمیت است. به طور کلی در مطالعه‌ی قدرت به عنوان یکی از منابع تعارض در سیاست سه سنت تحقیقاتی را می‌توان تشخیص داد که عبارت اند از: روی‌کرد اعتباری، روی‌کرد ساختاری و روی‌کرد کارگزاری. روی‌کرد اعتباری در مورد قدرت، معطوف به کسانی است که دارای اشتهار به قدرت اند. روی‌کرد ساختاری بر مختصات موقعیت‌ها و مواضع راهبردی در سازمان‌ها و نهادهای عمده‌ی جامعه تاکید می‌کند. چنین مواضعی از لحاظ کنترول منابع قدرت حایز اهمیت اند و لذا برخورداران از چنین مواضعی، کنش‌گران محوری در اعمال قدرت محسوب می‌شوند. و بالاخره، روی‌کرد تصمیم گیری، ادعا می‌کند که روی‌کرد‌های اعتباری و ساختاری به جنبه‌های رسمی و ظاهری قدرت می‌پردازد و به آنچه که واقعاً در فرایند تصمیم‌گیری به وقوع می‌پیوندند، توجه ندارند؛ زیرا کلیه کسانی که طبق قانون مواضع اقتدار رسمی را اشتغال می‌کنند، در کلیه مراحل مختلف تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری دخالت نداشته و تنها راه درست بررسی قدرت، همان مرحله اعمال آن می‌باشند. به هرحال هر روی‌کردی نسبت به قدرت به فنون خاصی از لحاظ جمع آوری و تحلیل اطلاعات تکیه دارد که پرداختن به هریک آن‌ها به گونه مجرد، از حوصله نوشته حاضر بیرون است و توسل به آن، انحراف در جهت رسیدن به هدف مقاله حاضر است. لذا در جستار حاضر تلاش روی جنبه‌های مهم و ابعاد مختلف قدرت صورت می‌گیرد.
در ادامه، راه‌های رسیدن به قدرت در مسیر تاریخ، همواره پیچ‌وخم‌های زیادی را به همراه داشته است. از اینکه تاریخ بشری گواه بر آن است که قبل از ظهور دموکراسی، منازعه بر سر قدرت سیاسی، اساساً خشونت‌بار و پیش‌بینی‌ناپذیر بود، اما در دموکراسی‌ها، منازعه خصلتی مسالمت‌آمیز پیدا کرده و عمدتا از طریق انتخابات و راهکارهای صلح‌جویانه و مصلحت‌گرایانه صورت می‌پذیرد. به این اساس است که برخی سیاست را اساسا به معنی تبدیل منازعه به توافق و اجماع تعریف و تعبیر کرده اند. در این خصوص که چرا منازعه بر سر قدرت سیاسی در امتداد تاریخ بشری انسان تا این حد خشونت بار بوده، نظریات و تعبیرهای مختلفی وجود دارد. علمای اجتماعی علت اصلی منازعه را در عوامل گوناگونی چون غریزه‌ی پرخاش‌گری انسان‌ها، نهاد مالکیت خصوصی، ندرت منابع، سلطه‌جویی طبیعی، احساس ناامنی فردی و غیره وانمود کرده اند. این حس برتری طلبی انسان‌ها در واقع نقطه اشتعال نزاع‌ها و خشونت‌ها در مسیر تاریخ بشری بوده است و تا اکنون به عنوان مهم ترین علت مبارزه بر سر قدرت محسوب می‌گردد. قدرت در علوم سیاسی تا جایی مهم و قابل ارزیابی است که نظام‌های سیاسی و حکومت‌ها برای انجام کارویژه‌های خود از آن بهره می‌برند. قدرت در اصل به مجموعه ی ابزار، منابع جبرآمیز و غیر جبرآمیز که حکومت برای استقرار، قوام، بسط و گسترش حیطه توان‌مندی‌های خود از آن بهره می‌برند، اطلاق می‌شود. درک واقعی از ابعاد و مقیاس اندازه‌گیری از قدرت خیلی دشوار است. این مهم تا جایی مورد بحث قرار گرفته که اکثریت برای اندازه‌گیری کمیت و کیفیت قدرت دچار ابهام و سردرگمی می‌شوند. از سوی دیگر، از اینکه حفظ منابع قدرت، توزیع آن‌ها و مبارزه بر سر تصرف قدرت، از مهم ترین مباحث دانش سیاسی است، بنا نمی‌توان تصور کرد که سیاست تنها به معنای کاربرد منابع قدرت برای انجام کارویژه‌های حکومتی و اداره‌ی جامعه است، بل سیاستمداران باید به سر آن منابع با رقبا و مخالفین خود نیز درگیر منازعه شوند. مبارزه و منازعه بر سر کسب منابع قدرت و ایجاد زمینه‌های بسط و گسترش حیطه اعمال قدرت در جهان سیاست از مهم ترین دغدغه‌های سیاست‌مداران و دولت مردان است. بر علاوه دولت‌ها، گروه‌های مخالف سیاسی اعم از احزاب سیاسی، گروه‌های نفوذ و فشار سیاسی، جامعه مدنی، تشکل‌های انسانی مدرن و دموکراتیک، رسانه‌ها و غیره در تلاش اند تا به کسب جنبه‌های مختلف قدرت مانند قدرت اجتماعی در پی اعمال نظریات خود برآمده و بر روند معمول سیاست‌گذاری‌های نظام‌های سیاسی تاثیر داشته باشند. قدرت سیاسی در واقع، زمینه را برای نضج‌گیری ریشه‌های کنترول و اعمال نفوذ گروه‌های سیاسی اعم از نظم مستقر و یا بیرون از نظام سیاسی مساعد می‌سازد.
امروز، از اینکه در درون دانش سیاسی تقسیم کار به روشنی صورت گرفته است، آن بخش از بحث سیاست و حکومت که به منازعه و مبارزه برای قبضه منابع قدرت از طریق انقلاب یا اشکال دیگر مبارزه و انتخابات برای کسب قدرت سیاسی مربوط می‌شود، معمولاً در شاخه جامعه‌شناسی سیاسی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. در مقابل، آن بخش که به سیاست و حکومت به معنی اداره‌ی امور جامعه و حفظ نظم و امنیت و اجرای سیاست‌های مختلف مربوط می‌شود، در شاخه علم سیاست مطرح می‌گردد. پس به این لحاظ اختلاف نظرهای زیادی در خصوص سرشت قدرت سیاسی وجود دارد. مثلا در خصوص قدرت سیاسی و اینکه آیا قدرت سیاسی یک کمیت اندازه‌گیری است یا کیفیتی است که تنها در رابطه میان گروه‌های اجتماعی ظاهر می‌گردد، اختلاف نظرهای زیادی در میان اندیش‌مندان سیاسی وجود دارد. اما مسأله اساسی در این خصوص این است که نمی‌توان در دانش سیاسی کمیت قدرت مطلقی را به افراد، گروه‌ها و یا دولت نسبت دارد. زیرا واحد اندازه‌گیری و مقیاس معیاری برای اندازه‌گیری قدرت سیاسی، شرایط و حالات خاص خود را می‌طلبد. درک واقعی از میزان اعمال قدرت یک دولت در حد متوسط از لحاظ توان‌مندی‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی با یک دولت در حد بلند؛ به مثابه یک ابرقدرت خیلی‌ها دشوار است و امکان ندارد تا قدرت سیاسی و نظامی آن را با یک ضریب مشخص تعیین کرد. در واقع این نظم و انسجام درونی و توان‌مندی برای اعمال قدرت در حیطه جغرافیایی خاصی است که میزان تاثیرگذاری اعمال قدرت سیاسی توسط یک نظم مستقر سیاسی را با استفاده از منابع و مهارت‌های خاص آن مشخص می‌سازد و این معیار در اصل حد تقریبی میزان تعیین قدرت و توان‌مندی یک نظم سیاسی است که مورد بحث قرار می‌گیرد. از سوی دیگر، رابطه قدرت با سیاست رابطه‌ی ساده‌ای نیست، بلکه نیروها و گروه‌های متعددی بر روی یک‌دیگر اعمال قدرت می‌کنند؛ یعنی نمی‌توان دو بازیگر سیاسی را از بقیه جدا کرد و رابطه قدرت آن دو را با یک‌دیگر سنجید. بنا در دانش سیاسی، قدرت نه به عنوان ویژگی ذاتی و درونی بازیگران سیاسی، بل به عنوان ویژگی رابطه میان آن‌ها بررسی می‌شود.
برای درک بهتر میزان قدرت سیاسی میان بازیگران سیاسی، عواملی گوناگونی دخیل اند که اندازه، دامنه و میزان اعمال قدرت میان آن‌ها را مشخص می‌سازد. این عوامل شامل: حوزه اعمال قدرت سیاسی، دامنه قدرت سیاسی، نتیجه قدرت، شدت تاثیر قدرت، پی‌آمدهای قدرت، ابزار‌های قدرت و هزینه‌های آن می‌شود. اما مسأله اصلی در فرمول قدرت به شکل موثر آن، احتمال تاثیرگذاری و نتایج آن است که کارایی آن را تثبیت می‌کند. در این میان بر علاوه عواملی که قبلا ذکر رفت، مفاهیم دیگری نیز در نحوه تکوین و موثر بودن قدرت دخیل اند. اقتدار که قدرت مشروع را پدید می‌آورد. نفوذ که ضمانت اجرایی ندارد اما تاثیرگذاری خاص خود را در نحوه تکوین قدرت نشان میدهد. رهبری که ویژگی اصلی اعمال قدرت محسوب می‌گردد و… بر علاوه برای کسب، اعمال، بسط و قوام و گسترش قدرت در دانش سیاسی ابزارهایی نیاز است تا با توسل به آن به اعمال قدرت نهادینه شده پرداخت. این منابع شامل دانش، سازمان، ثروت و غیره می‌گردد که هریک آن‌ها می‌توانند برای بسط قدرت سیاسی و گسترش ساحه و حیطه اعمال قدرت سیاسی موثر واقع شوند. در بحث وجود قدرت، باید اذعان کرد که قدرت بر پایه راه‌یافت‌های رابطه ای و مفهوم علی چند بعدی و چند وجهی است. به گونه‌ای که قدرت ممکن است در یک بعد افزایش و در بعد دیگر کاهش داشته باشد. بر مبنای رهیافت و مفهوم رابطه ای قدرت، ابعاد قدرت عبارت اند از: حوزه تمرکز، دامنه، وزن و اعتبار، هزینه و ابزار آن می‌باشد که در ادامه به هر کدام آن‌ها به گونه مختصر و مجرد پرداخته می‌شود.
۱.  حوزه تمرکز: منظور از حوزه تمرکز وجوه و جنبه‌های مختلف رفتار بازیگران، مناسبات، موضوعات و اموری است که عملا تحت تاثیر بازیگران دیگر قرار می‌گیرد. به گونه‌ای که هر چه یک کشور بتواند بر ابعاد مختلف رفتار کشور دیگر یا موضوعات دیگر تاثیر بگذارد کانون تمرکز آن بیش‌تر خواهد بود
۲.  دامنه: به معنای کمیت و کیفیت بازیگرانی است که تحت تاثیر قدرت قرار می‌گیرد. دامنه قدرت به دو بخش داخلی و خارجی تقسیم می‌گردد. منظور از قلمرو داخلی جمعیت و گستره سرزمینی است که قدرت بر آن‌ها اعمال می‌شود. منظور از قلمرو خارجی، تعداد و اهمیت بازیگرانی بین المللی است که خارج از قلمرو سرزمینی یک کشور تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد.
۳.  وزن: وزن در قدرت به معنای میزان احتمال و ضریب تاثیرگذاری یک بازیگر بر بازیگر دیگر و امکان تغییر نتایج است.
۴.  هزینه: این چهارمین بعد قدرت است؛ به طوری که هرچه هزینه اعمال قدرت کم و هزینه تاثیر پذیری آن بالا باشد، قدرت بیش‌تر است و برعکس آن، نتیجه وارونه را در قبال دارد.
۵.  ابزار: پنجمین بعد قدرت ابزار آن است که به گونه‌های مختلف به آن توسل جسته می‌شود. مثلا ابزار نمادین، ابزار دیپلماتیک، ابزار اقتصادی، ابزار نظامی.
به اتکا به موضوعات مطروح بالا و نظریات مختلف در خصوص روند کسب، بسط و قوام و گسترش قدرت، میتوان اذعان کرد که نتیجه هر بازی در حد سنجش بازیگران آن باید وجود داشته باشد. مصداق عینی این روال، توسل به رهیافت نظریه بازی‌ها ست که بازیگران هم در سطح داخلی و هم در سطح بیرونی با در نظر داشت منطقی‌ترین رهیافت در تلاش اند تا نتایج بازی را بر وفق مراد خود تغییر دهند و جو مساعد شده را جهت اهداف بزرگتر مورد استفاده قرار دهند. استفاده معقول و به موقع از ابزار قدرت که منجر به نزدیک شدن به هدف هر بازیگر سیاسی می‌شود، مهم ترین مسأله در خصوص تبیین مفهوم قدرت در علوم سیاسی است. علم سیاست با شناساندن دقیق ابزار، منابع، وجوه و ابعاد قدرت به عنوان مهم ترین مؤلفه کارزار سیاسی، در تلاش است تا به بازیگران سیاسی رابطه ساخت قدرت و تحکیم پایه‌های آن را به خوبی تبیین کند. اگر چه، سنجش میزان توان‌مندی‌های بازیگران سیاسی کار ساده ای نیست اما ابزار و ابعاد قدرت می‌توانند تا حدودی این بازیگران سیاسی را از احتمالات متوقّع در عرصه کارو فعالیت سیاسی باخبر بسازد. این کار به نوبه خود قدرت را به عنوان مهم ترین مؤلفه عملکرد سیاسی مبدل ساخته و مستلزم توجه بیش‌تر به جهت رجوع علمی به پایه‌ها و اساسات آن می‌سازد.
عبدالناصر نورزاد، استاد دانشگاه کابل